هفتم ـ محمّد بن اسماعيل بن بزيع ابوجعفر مولى منصور عباسى است
ثـقـه و صـحـيـح از صـلحـاى طـايـفـه امـامـيـه و از ثـقـات ايـشـان و بـسـيـار جـليـل و از اصـحـاب حـضـرت ابـوالحـسـن مـوسـى و رضـا عليهما السلام است و درك كرده حـضرت جواد عليه السلام را و روايت است كه او و احمد بن حمزة بن بزيع در عداد و زراء بودند و ثقه و جليل القدر على بن نعمان كه از اصحاب حضرت رضا عليه السلام است وصيت كرد كه كتابهايش را به محمّد بن اسماعيل بن بزيع بدهند.
( وَ رَوَى الْكـشـّى اَنَّهُ قـالَ الرِّضـا عـليـه السلام : اِنَّ للّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى بِاَبْوابِ الظـّالِمـيـنَ مـَنْ نـَوَّرَ اللّهُ بـِهِ الْبـُرْهـانَ وَ مـَكَّنَ لَهُ فـِى الْبِلادِ لِيَدْفَعَ بِهِمْ عَنْ اَوْلِيائِهِ وَ يُصْلِحَ اللّهُ بِهِ اُمُورَ الْمُسْلِمينَ لانَّهُمْ مَلْجَاء الْمُؤْمِنينَ مِنَ الضَّرَرِ وَ اِلَيْهِمْ يَفْزعُ ذُوالْحاجَةِ مـِنْ شـيـعَتِنا بِهِمْ يُؤْمِنْ اللّهُ رَوْعَةَ الْمُؤْمِنِ فى دارِ الظَّلَمةِ اُولئكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّا الى اَنْ قـالَ عـليـه السلام : ما عَلى اَهْدِكُمْ اَنْ لَوْ شاءَ اللّه لَنالَ هذا كُلَّهُ، قالَ: اَنْتَ بِماذا جَعَلَنِيَ اللّهُ فـِداكَ؟ قالَ: يَكوُنُ مَعَهُمْ فَيَسُرُّنا بِاِدْخالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنينَ مِنْ شيعَتِنا فَكُنْ مِنْهُمْ يامُحَمَّدُ ) .(177)
و ايـن مـحـمـّد همان است كه از حضرت جواد عليه السلام پيراهنى خواست كه كفن خود نمايد حـضـرت براى او فرستاد و امر فرمود كه تكمه هاى او را بكند و محمّد در ( فيد ) كه اسم منزلى است در طريق مكه ـ وفات كرد.
شـيـخ ثـقـه جـليـل ابـن قولويه به سند صحيح روايت كرده از محمّد بن احمد بن يحيى الا شـعـرى كـه گـفـت : مـن در فـيـد بـا عـلى بـن بـلال روانـه شـديـم سـر قـبـر مـحـمـّد بـن اسـمـاعـيل بن بزيع پس على بن هلال براى من گفت كه صاحب اين قبر براى من روايت كرد از حضرت امام رضا عليه السلام كه فرمود: هر كه بيايد به نزد قبر برادر مؤ من خود و دسـت بر قبر او گذارد و هفت مرتبه بخواند سوره ( اِنّا اَنْزَلْناهُ ) را، اين گردد از فزع اكبر، يعنى ترس بزرگ روز قيامت ، و در روايت ديگر است كه راوى گفته با محمّد بـن عـلى بـن بـلال رفتيم سر قبر ابن بزيع محمّد در نزد سر قبر رو به قبله نشسته و قـبر را جلو خود قرار داد و گفت : خبر داد مرا صاب اين قبر كه شنيد از حضرت جواد عليه السـلام كـه هر كه زيارت كند قبر برادر مؤ من خود را و بنشيند نزد قبر او و رو به قبله كند و بگذارد دست خود را بر قبر و بخواند ( اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ ) را هفت مرتبه ايمن شود از فزع اكبر.(178)
مـؤ لف گـويـد: كـه اين ايمن بودن از ( فزع اكبر ) ممكن است براى خواننده باشد چنانكه ظاهر خبر است و محتمل است براى ميت باشد چنانكه از بعض روايات ظاهر مى شود. و من ديدم در مجموعه اى كه شيخ شهيد رحمه اللّه به زيارت قبر استاد خود فخر المحققين ابـن آيـة اللّه عـلامـه رفـت و فـرمـود: نـقـل مـى كـنـم از صـاحـب ايـن قـبـر و او نـقـل كرد از والد ماجدش به سند خود از امام رضا عليه السلام كه هر كه زيارت كند قبر برادر مؤ من خود را و بخواند نزد او سوره قدر را و بگويد:
( اَللّهـُمَّ جافِ اْلاَْرضَ عَنْ جُنُوبِهِمْ وَ صاعِدْ اِلَيْكَ اَرْواحَهُمْ وَ زِدْهُمْ مِنْكَ رِضْوانا وَ اَسْكِنْ اِلَيـْهـِمْ مـِنْ رَحْمَتِكَ ماتَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُمْ وَ تُونِسُ وَحْشَتَهُمْ عَلى كُلِّ شَى ءٍ قَديرٌ ) . ايمن شود از فزع اكبر، خواننده و ميت .
و از جـمـله چـيـزهـايـى كـه دلالت دارد بـر جـلالت مـحـمـّد بـن اسـمـاعـيـل و اخـتـصـاصـش بـه حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام آن چـيـزى اسـت كـه نـقـل شـده از جـنـاب سـيـد مـرتـضـى ـ والد عـلامه طباطبائى بحرالعلوم ـ كه در شب ولادت پـسـرش عـلامـه مـذكـور در خـواب ديـد كـه حـضـرت امام رضا صلوات اللّه عليه محمّد بن اسـمـاعـيـل بـن بـزيـع را فـرسـتـاد با شمعى و آن شمع را روشن كرد بر بام خانه والد بحرالعلوم ، پس بلند شد روشنائى آن شمع به حدى كه نهايت آن ديده نمى شود.
فـقـير گويد: شكى نيست كه آن شمع ، علامه بحرالعلوم بوده كه روشن كرد دنيا را به نـور خـود و كـافـى اسـت در جـلالت او كـه شـيـخ اكـبر جناب حاج شيخ جعفر كاشف الغطاء رضوان اللّه عليه با آن فقاهت و رياست و جلالت پاك كند خاك نعلين او را به حنك عمامه خـود و بـه تـواتـر رسـيـده بـاشـد تـشـرف او بـه مـلاقـات امـام عـصـر عـجـل اللّه فـرجـه الشريف و مكرر نقل شده باشد كرامات باهرات از او به حدى كه شيخ اعـظـم صـاحـب جواهر در حق او فرمايد صاحب الكرامات الباهره و المعجزات القاهره ولادت شريفش در كربلاى معلى واقع شد در سنه هزار و صد و پنجاه و پنج قريب پنجاه و هشت سـال نـورش جـلوه گـر بود و در سنه هزار و دويست و دوازده غريب به غرى غروب كرد و تاريخ فوتش مطابق شد با اين مصرع مَهْدِيُّها جِدّا وَ هاديها.