در بيان مبارزات حضرت ابى عبداللّه الحسين عليه السّلام و شهادت آن مظلوم
از بعضى ارباب مَقاتل نقل است كه چون حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام نظر كرد هفتاد و دو تن از ياران و اهل بيت خود را شهيد و كشته بر روى زمين ديد عازم جهاد گرديد، پس به جهت وداع زنها رو به خيمه كرد و پرد گيان سرادق عصمت را طلبيد و ندا كرد: اى سكينه ، اى فاطمه ، اى زينب ، اى امّ كلثوم ! عَلَيْكُنَّ مِنّى السَّلامُ:
شعر :
سرگشته بانوان سراپرده عفاف
زد حلقه گرد او همه چون هاله گرد ماه
آن سر زنان به ناله كه شد حال ما زبون
و ين موكنان به گريه كه شد روز ما تباه
فَقُمْنَ وَاَرْسَلْنَ الّدُمُوُعَ تَلَهُّفاً
وَاَسْكَنَّ مِنْهُ الذَّيْلَ منْتَحِباتٍ
اِلى اَيْنَ يَاْبنَ اْلمُصطَفى كوْكَبَ الدُّجى
وَ يا كَهْفَ اَهْلِ اْلبَيْتِ فى الاَْزَماتِ
فَيا لَيْتَنا مِتْنا وَلَمْ نَرَمانَرى
وَ يا لَيْتَنالَمْ نَمْتَحِنْ بِحَياتٍ
فَمَنْ لِلْيَتامى اِذْتَهَدَّمَ رُكْنُهُمْ
وَ مَنْ لِلْعُذارى عِنْدَ فَقْدِ وُلاةٍ
پس سكينه عرض كرد: يا اَبَة !اسْتَسْلَمْتَ لِلْموْتِ؟ اى پدر! آيا تن به مرگ داده اى ؟ فرمود: چگونه تن به مرگ ندهد كسى كه ياور و معينى ندارد! عرض كرد: ما را به حرم جدّمان بازگردان ، حضرت در جواب بدين مثل تمثّل جست :
هَيْهاتَ لَوتُرِكَ اْلقَطالَنامَ؛ اگر صيّاد از مرغ قَطا دست بر مى داشت آن حيوان در آشيانه خود آسوده مى خفت . كنايت از آنكه اين لشكر دست از من نمى دارند، و نمى گذارند كه شما را به جائى بَرَم ، زنها صدا به گريه بلند كردند، حضرت ايشان را ساكت فرمود. و گويند كه آن حضرت رو به امّ كلثوم نمود و فرمود:
اوُصيكِ يا اُخَيَّةُ بِنَفْسِكِ خَيْراً وَ اِنّى بارِزٌ اِلى هؤُلاءِ القَوْم .(270)
مؤ لّف گويد: كه مصائب حضرت امام حسين عليه السّلام تمامى دل را بريان وديده را گريان مى كند لكن مصيبت وداع شايد اثرش زيادتر باشد خصوص آن وقتى كه صبيان و اطفال كوچك از آن حضرت يا از بستگانش كه به منزله اولاد خود آن حضرت بودند دور او جمع شدند و گريه كردند.
و شاهد بر اين آن است كه روايت شده چون حضرت امام حسين عليه السّلام به قصر بَنى مُقاتل رسيد و خيمه عبيداللّه بن حُرّ جُعْفى را ديد، حَجّاج بن مسروق را فرستاد به نزد او و او را طلبيد و او نيامد خود حضرت به سوى او تشريف برد.از عبيداللّه بن حُرّ نقل است كه وارد شد بر من حسين عليه السّلام و محاسنش مثل بال غُراب سياه بود، پس نديدم احدى را هرگز نيكوتر از او نه مثل او كسى را كه چشم را پر كند، و رقّت نكردم هرگز مانند رقّتى كه بر آن حضرت كردم در وقتى كه ديدم راه مى رفت و صِبيانش در دورش بودند. انتهى .
و مؤ يد اين مقال حكايت ميرزا يحيى ابهرى است كه درعالم رؤ يا ديد علاّمه مجلسى رحمه اللّه در صحن مطّهر سيّد الشهّداء عليه السّلام در طرف پايين پا در طاق الصّفا نشسته مشغول تدريس است ، پس مشغول موعظه شد و چون خواست شروع در مصيبت كند كسى آمد و گفت حضرت صدّيقه طاهره عليهاالسّلام مى فرمايد:
اُذْكُرِ اْلمَصاَّئبَ اْلمُشْتَمِلَة عَلى وِداعِ وَلَدِى الشَّهيدِ؛ يعنى ذكر بكن مصائبى كه مشتمل بر وداع فرزند شهيدم باشد. مجلسى نيز مصيبت وداع را ذكر كرد و خلق بسيارى جمع شدند و گريه شديدى نمودند كه مثل آن را در عمر نديده بودم .(271)
فقير گويد: كه در همان مبشره نوميّه است كه حضرت امام حسين عليه السّلام با وى فرمود:
قُولوُالاَ وْليائِنا وَاُمَنائِنا يَهْتَمُّونَ فى اِقامَةِ مَصاَّئِبِنا؛ يعنى بگوييد به دوستان و اُمناى ما كه اهتمام بكنند در اقامه عزا و مصيبتهاى ما.
بالجمله ؛از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام روايت است كه امام حسين عليه السّلام در روز شهادت خويش طلبيد دختر بزرگ خود فاطمه را وعطا فرمود به او كتابى پيچيده و وصيّتى ظاهره وجناب على بن الحسين عليه السّلام مريض بود و فاطمه آن كتاب را به على بن الحسين عليه السّلام داد پس آن كتاب به ما رسيد.
در (اثبات الوصيّة ) است كه امام حسين عليه السّلام حاضر كرد على بن الحسين عليه السّلام را و آن حضرت عليل بود پس وصيّت فرمود به او به اسم اعظم و مورايث انبياء عليهماالسّلام و آگاه نمود او را كه علوم و صُحُف و مَصاحف و سلاح را كه از مواريث نبوّت است نزد اُمّ سَلَمَه (رضى اللّه عنها) گذاشته و امر كرده كه چون امام زين العابدين عليه السّلام برگردد به او سپارد.(272)
در (دعوات راوندى ) از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: پدرم مرا در بر گرفت و به سينه خود چسبانيد در آن روز كه كشته شد والدِّماَّءُ تَغْلي و خونها در بدن مباركش جوش مى خورد، و فرمود: اى پسر من ! حفظ كن از من دعائى را كه تعليم فرمود آن را به من فاطمه عليهاالسّلام و تعليم فرمود به او رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم و تعليم نمود به آن حضرت جبرئيل از براى حاجت مهم و اندوه و بلاهاى سخت كه نازل مى شود و امر عظيم و دشوار و فرمود بگو:
بِحَقِّ يس وَاْلقُرآنِ اْلحَكيمِ وَبِحَقِّ طه واْلقُرآن الْعَظيمِ يا مَنْ يَقْدرُ عَلى حَوائجِ السّائِلينَ يا مِنْ يَعْلَمُ ما فىِ الضَّميرَ يا مُنَفّسَ عَنِ اْلمَكْروُبينَ يا مُفَرّجَ عَنِ اْلَمغْمُومينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ اْلكَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلَ الصَّغيرِ يا مَنْ لايَحْتاجُ اِلَى التَّفْسيرِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افعَلْ بى كَذا وَ كَذا.(273)
در (كافى ) روايت شده كه حضرت امام زين العابدين عليه السّلام وقت وفات خويش حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام را به سينه چسبانيد و فرمود: اى پسر جان من ! وصيّت مى كنم ترا به آنچه كه وصيّت كرد به من پدرم هنگامى كه وفاتش حاضر شد و فرمود اين وصيّت را پدرم به من نموده فرمود:
يابُنَىَّ اِيّاكَ وَظُلْمَ مَنْ لايَجِدُ عَلَيْكَ ناصِراً إ لا اللّهُ.
اى پسر جان من ! بپرهيز از ظلم بر كسى كه ياورى و دادرسى ندارد مگر خدا.(274)
راوى گفت : پس حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام به نفس نفيس عازم قتال شد. امام زين العابدين عليه السّلام چون پدر بزرگوار خود را تنها و بى كس ديد با آنكه از ضعف و ناتوانى قدرت برداشتن شمشير نداشت راه ميدان پيش گرفت ، امّ كلثوم از قفاى او ندا در داد كه اى نور ديده بر گرد، حضرت سجاد عليه السّلام فرمود كه اى عمّه دست از من بردار و بگذار تا پيش روى پسر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم جهاد كنم ، حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام به امّ كلثوم فرمود كه باز دار او را تا كشته نگردد و زمين از نسل آل محمّد عليهماالسّلام خالى نماند.
بالجمله ؛ امام حسين عليه السّلام در چنين حال از محبّت امّت دست باز نداشت و همى خواست بلكه تنى چند به راه هدايت در آيد و از آن گمراهان روى برتابد. لاجرم ندا در داد كه آيا كسى هست كه ضرر دشمن را از حرم رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم بگرداند؟ آيا خدا پرستى هست كه در باب ما از خدا بترسد؟ آيا فريادرسى هست كه اميد ثواب از خدا داشته باشد و به فرياد ما برسد؟ آيا معينى و ياورى هست كه به جهت خدا يارى ما كند؟ زنها كه صداى نازنينش را شنيدند به جهت مظلومى او صدا را به گريه و عويل بلند كردند.(275)