وصيّت نامه امام حسن عليه السّلام
(اين وصيّتى است از حسن بن على بن ابى طالب عليهماالسّلام به سوى برادر خود حسين بن على عليه السّلام . وصيّت مى كنم كه گواهى مى دهم به وحدانيّت خدا كه در خداوندى شريك ندارد و اوست سزاوار پرستيدن ودر معبوديت شريك ندارد و در پادشاهى كسى شريك او نيست و محتاج به معين و ياورى نيست و همه چيز را او خلق كرده است و هر چيز را او تقدير كرده و او سزاوارترين معبودين است به عبادت و سزاوارترين محمودين است به حمد و ثنا هر كه اطاعت كند او را رستگار مى گردد و هركه معصيت و نافرمانى كند او را گمراه مى شود و هر كه توبه كند به سوى او هدايت مى يابد، پس وصيّت و سفارش مى كنم ترا اى حسين در حق آنها كه بعد از خود مى گذارم از اهل خود و فرزندان خود و اهل بيت تو، كه درگذرى از گناهكاران ايشان و قبول كنى احسان نيكوكاران ايشان را و خَلَف من باشى نسبت به ايشان و پدر مهربان باشى براى آنها، و آنكه دفن كنى مرا با حضرت رسالت پناه صلى اللّه عليه و آله و سلّم همانا من اَحقّم به آن حضرت و خانه او از آنهائى كه بى رخصت او داخل خانه او شده اند و حال آنكه حق تعالى نهى كرده است از آن ، چنانچه در كتاب مجيد خود فرموده : (يا اَيُّهاَ الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلوُا بُيُوتَ النَّبِىِّ اِلاّ اَنْ يُوءْذَنَ لَكُم .)(43)
پس به خدا سوگند كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم رخصت نداد ايشان را در حيات خود كه بى اذن داخل در خانه او شوند و هم رخصتى به ايشان نرسيد بعداز وفات آن حضرت ولكن ما ماءذونيم و رخصت داريم تصّرف نمائيم در آنچه از آن حضرت به ميراث به ما رسيده است ؛ پس اى برادر، اگر آن زن مانع شود سوگند مى دهم ترا به حق قرابت و رحم كه نگذارى در جنازه من به قدر محجمه از خون بر زمين ريخته شود تا حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلّم را ملاقات كنم و نزد او مخاصمه نمايم و شكايت كنم به آن حضرت از آنچه بعد از او از مردم كشيدم (44). و موافق روايت (كافى ) وغيره فرمود: پس جنازه مرا حمل دهيد به بقيع و در نزد مادرم فاطمه عليهاالسّلام مرا دفن كنيد.(45) چون از وصاياى خويش فارغ گرديد دنيا را وداع كرده به سوى بهشت خراميد.
ابن عبّاس گفت كه چون آن حضرت به عالم بقا رحلت فرمود، امام حسين عليه السّلام مرا و عبداللّه بن جعفر و على پسر مرا طلبيد و آن حضرت را غسل داد و خواست كه در روضه منوره حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم را بگشايد آن حضرت را داخل كند، پس مروان و آل ابى سفيان و فرزندان عثمان جمع گشتند ومانع شدند و گفتند: عثمان شهيد مظلوم به بدترين مكانها در بقيع دفن شود و حسن عليه السّلام با رسول خدا، اين هرگز نخواهد شد تا نيزه ها و شمشيرها شكسته شود و جعبه ها از تير خالى شود!؟ امام حسين عليه السّلام فرمود به حق آن خداوندى كه مكّه را حرم محترم گردانيده كه حسن فرزند على و فاطمه اَحَقّ است به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم و خانه او از آنها كه بى رخصت داخل خانه او گرديده اند، به خدا سوگند كه او سزاوارتر است از حمّال خطاها كه ابوذر را از مدينه بيرون كرد و با عمار و ابن مسعود كرد آنچه كرد و قُرُق كرد اطراف مدينه و چراگاه آن را و راندگان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم را پناه داد(46).
و موافق مضامين روايات ديگر، مروان بر استر خود سوار شد، به نزد آن زن رفت و گفت : حسين عليه السّلام برادر خود حسن عليه السّلام را آورده است كه با پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم دفن كند، بيا و مانع شو، گفت : چگونه مانع شوم ؟ پس مروان از استر به زير آمد و او را بر استر سوار كرده به نزد قبر حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم آورد و فرياد مى كرد و تحريص مى نمود بنى اميّه را كه مگذاريد حسن عليه السّلام را در پهلوى جدّش دفن كنند.
ابن عبّاس گفت : در اين سخنان بوديم كه ناگاه صداها شنيديم و شخصى را ديديم كه اثر شر و فتنه از او ظاهر است مى آيد، چون نظر كردم ديدم فلانه است با چهل كس سوار است و مى آيد و مردم را تحريص بر قتال مى كند، چون نظرش بر من افتاد مرا پيش طلبيد و گفت : يابن عبّاس ! شما بر من جرئت به هم رسانيده ايد هر روز مرا آزار مى كنيد مى خواهيد كسى را داخل خانه من كنيد كه من او را دوست نمى دارم و نمى خواهم ، من گفتم : واسَوْاَتاه ! يك روز(47) بر شتر سوار مى شوى و يك روز بر استر و مى خواهى نور خدا را فرونشانى و با دوستان خدا جنگ كنى و حايل شوى ميان رسول خدا و حبيب و دوست او؛ پس آن زن به نزد قبر آمد و خود را از استر افكند و فرياد زد به خدا سوگند كه نمى گذارم حسن عليه السّلام را در اين جا دفن كنيد تا يك مو در سر من هست .(48)
و به روايت ديگر جنازه آن حضرت را تير باران كردند تا آنكه هفتاد تير از جنازه آن جناب بيرون كشيدند! پس بنى هاشم خواستند شمشيرها بكشند و جنگ كنند، حضرت امام حسين عليه السّلام فرمود: به خدا سوگند مى دهم شما را كه وصيّت برادرم را ضايع نكنيد و چنين مكنيد كه خونى ريخته شود، پس به ايشان خطاب كرد كه اگر وصيّت برادرم نبود هر آينه مى ديد چگونه او را نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم دفن مى كردم و بينى هاى شما را برخاك مى ماليدم ؛ پس جنازه آن حضرت را برداشتند وبه جانب بقيع حمل دادند و نزد جدّه او فاطمه بنت اسد عليهاالسّلام دفن كردند.(49)
و ابوالفرج روايت كرده وقتى كه جنازه امام حسن عليه السّلام را به سمت بقيع حركت دادند و آتش فتنه مُنطَفى گشت ، مروان نيز مشايعت كرد و سرير امام حسن عليه السّلام را بر دوش كشيد، امام حسين عليه السّلام فرمود كه آيا جنازه امام حسن عليه السّلام را حمل مى كنى و حال آنكه به خدا قسم پيوسته در حال حيات برادرم دل او را پر از خون نمودى ولايزال جرعه هاى غيظ به او مى خورانيدى ، مروان گفت كه من اين كارها را با كسى به جا آوردم كه حلم و بردبارى او با كوهها معادل بود!(50)
و ابن شهر آشوب روايت كرده هنگامى كه بدن امام حسن عليه السّلام را در لحد نهادند امام حسين عليه السّلام اشعارى بگفت كه از جمله اين دو بيت است :
شعر :
ياءَ اَدْهَنُ رَاْسى اءمْ اَطيبُ مَحاسَنى
وَرَاْسُكَ مَعْفُورٌ وَاَنْتَ سَليبٌ
بُكائى طَويلٌ وَالدُّمُوعُ غَزيرَة
وَاَنتَ بَعيدٌ وَالمَزارُ قَريبٌ
و در فضيلت گريه بر آن حضرت و زيارت آن بزرگوار از ابن عبّاس روايت شده كه حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه چون فرزندم حسن را به زهر شهيد كنند ملائكه آسمانها هفتگانه بر او گريه كنند و همه چيز بر او بگريد حتى مرغان هوا و ماهيان دريا و هركه بر او بگريد ديده اش كور نشود روزى كه ديده ها كور مى شود؛ وهر كه بر مصيبت او اندوهناك شود، اندوهناك نشود دل او در روزى كه دلها اندوهناك شوند، و هركه در بقيع او را زيارت كند قدمش بر صراط ثابت گردد در روزى كه قدم ها بر آن لرزان است .(51)