شرح حال عبداللّه بن ابى طلحه

يـازدهـم : عـبداللّه بن ابى طلحة از نيكان اصحاب اميرالمؤ منين عليه السّلام است و او همان اسـت كـه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم دعا كرده براى او در وقت حامله شدن مادر او بـه او؛ چـه آنـكـه مـادر او هـمـان مـادر انـس بـن مـالك اسـت و او افـضـل زنـهاى انصار بوده و چون حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم به مدينه تـشـريـف آورد هـر كسى براى آن جناب هديّه آورد؛ مادر اَنس دست انس را گرفت به خدمت آن حـضـرت بـرد و گـفـت : يـا رسـول اللّه ! من چيزى نداشتم هديّه به خدمت شما آورم جز اين پسرم ، پس او در خدمت شما باشد و خدمت بكند؛
پس انس ‍ خادم آن حضرت شد و مادر انس را بـعـد از مالك پدر انس ، ابوطلحه مالك شد و ابوطلحه از اَخيار انصار بود؛ شبها قائم و روزهـا صـائم بـود و مـلكـى داشـت روزهـا در آن عمل مى كرد و حق تعالى از مادر انس به او فـرزنـدى داده بـود آن پـسـر نـاخـوش شـد ابـوطـلحـه شـبـهـا كـه بـه خـانـه مـى آمـد احـوال او را مـى پـرسـيـد، و بـه او نـظـر مـى كـرد تا آنكه در يكى از روزها وفات كرد، ابوطلحه شب كه به خانه آمد احوال بچه را پرسيد، مادرش گفت:
امشب بچه ساكن و راحت شـده ! ابـوطـلحـه خوشحال شد پس آن شب را با مادر بچه مقاربت نمود همين كه صبح شد مـادر طـفـل به ابوطلحه گفت كه اگر يكى از همسايگان به قومى چيزى را عاريه بدهد و ايـشان به آن عاريه تمتع برند و چون عاريه را صاحبش پس گرفت آن قوم شروع كنند بـه گـريـستن حال ايشان چگونه است ؟ گفت : ايشان مَجانين مى باشند. گفت:
پس ملاحظه كـن مـا مـجـانـيـن نـبـاشـيـم ، پسرت وفات كرد و آن عاريه بود خدا گرفت پس صبر كن و تـسـليـم بـاش از بـراى خـدا و او را دفـن كـن . ابـوطـلحـه ايـن مـطـلب را بـراى رسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرد، آن جناب از امر آن زن تعجّب كرد و دعا كرد براى او و گفت : اَللّهُمَّ بارِكْ لَهُما فى لَيْلَتِها. و از آن شب آبستن شد به عبداللّه و چـون عـبـداللّه مـتـولّد شـد او را در خـرقـه پـيـچـيـد و بـه اَنـَس داد كـه خـدمـت حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليه و آله و سلّم برد، آن جناب كام عبداللّه را برداشت و در حق او دعا فرمود، لاجَرَم عبداللّه از افضل ابناء انصار گشت .(201)