شرح حال خالد بن سعيد

هـشتم ـ خالد بن سَعيد بن العاص بن اُميّة بن عبدالشمس بن عبدمناف بن قصّى القرشى الا مـوى ، نـجـيـب بـنـى امـيـّه و از سابقين اوّلين و متمسّكين به ولايت اميرالمؤ منين عليه السّلام بوده . و سبب اسلام او آن شد كه در خواب ديد آتش افروخته است و پدرش ‍ مى خواهد او را در آن آتـش افـكند حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم او را به سوى خود كشيد و از آتـش نـجـاتـش داد. خـالد چـون بـيدار شد اسلام آورد.(434)و او با جعفر به حـبـشـه مـهـاجـرت كرد و با جعفر مراجعت نمود و در غزوه طائف و فتح مكّه و حُنَين بوده و از جانب حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم والى بر صدقات يمن بوده و اوست كه بـا نـجـاشـى پـادشـاه حـبـشـه ، امّ حـبـيـبـه دخـتـر ابـوسـفـيـان را در حـبـشه براى حضرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم عـقـد بستند. خالد بعد از وفات پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم با ابوبكر بيعت نكرد تا آنگاه كه اميرالمؤ منين عليه السّلام را اكراه بـر بـيعت نمودند او از روى كراهت بيعت نمود و او يكى از آن دوازده نفر بود كه انكار بر ابـوبـكـر نـمـودنـد و مـحاجّه كردند با او در روز جمعه در حالى كه بر فراز منبر بود و حديث آن در كتاب (احتجاج )و (خصال ) است .(435)
در (مـجـالس المـؤ مـنـين ) است كه دو برادران او ابان و عمر نيز از بيعت با ابوبكر ابا نـمـودنـد و مـتـابـعـت اهل بيت نمودند. وَقالُوا لَهُمْ اِنَّكُمْ لَطُوالُ الشَّجَرِ طَيِّبَةُ الثَّمَر وَ نَحْنُ تَبَعٌ لَكُمْ.(436)
نـهـم ـ خـُزيـمَة (437) ابن ثابت الا نصارى مُلَقَّب به (ذوالشَّهادَتَيْن )؛ به سـبـب آنـكه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم شهادت او را به منزله دو شهادت اعتبار فرموده در غزاى بدر و مابعد آن از مَشاهد حاضر بوده و از سابقين كه رجوع كردند بـه امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام مـعـدود اسـت . از (كـامـل بـهـائى ) نـقـل اسـت كـه در روز صـِفـّيـن خـُزَيمة بن ثابت و ابوالهيثم انصارى جِدى مى نمودند در نـصـرت عـلى عـليـه السـّلام ، آن حـضـرت فـرمـود: اگـرچـه در اوّل امـر مـرا خـذلان كـردنـد امـّا بـه آخـر، تـوبـه كـردنـد و دانـسـتـنـد كه آنچه كردند بد بـود.(438) صـاحـب (اسـتـيـعـاب )(439) آورده كـه خزيمه در حرب صـفـيـن مـلازم حـضـرت امـيرالمؤ منين عليه السّلام بود و چون عمّار ياسر شهيد شد او نيز شـمـشـيـر كـشـيده با دشمنان كارزار مى كرد تا شربت شهادت چشيد رضوان اللّه تعالى عليه .
و روايت شده كه اميرالمؤ منين عليه السّلام در هفته آخر عمر خود خطبه خواند و آن آخر خطبه حضرت بود و در آن خطبه فرمود:
اَيـْنَ اِخـْوانـِى الَّذيـنَ رَكـِبـُوا الطَّريقَ وَمَضَوْا عَلَى الحَقِّ؟ اَيْنَ عَمّارُ؟ وَاَيْنَ ابْنُ التَّيِهانُ؟ وَاَيـْنَ ذُو الشَّهـادَتـَيـْنِ؟ وَاَيـْنَ نـُظـَرآؤُهـُمْ مـِنْ اِخـْوانـِهِمُ الَذينَ تَعاقَدوُا عَلَى الَمَنِيَّةِ وَاُبْرِدَ بِرُؤُسِهِمْ اِلَى الْفَجَرَةِ. ثُمَّ ضَرَبَ عليه السّلام يَدَهُ اِلى لِحْيَتِهِ الشَريفَةِ فَاَطالَ البُكاءَ ثـُمَّ قـالَ اءَوْهِ عـَلى اِخـْوانـِىَ الَّذيـنَ تـَلَوُا الْقـُرآنَ فـَاَحـْكـَمُوهُ.(440) يعنى : كجايند برادران من كه راه حق را سپردندو با حق رخت به خانه آخرت بردند؟ كجاست عمّار؟ كـجـاسـت پسر تيهان ؟ و كجاست ذوالشَّهادتَيْن ؟ و كجايند همانندانِ ايشان از برادرانشان كـه بـا يـكـديـگر به مرگ پيمان بستند و سرهاى آنان را به فاجران هديه كردند؟ پس دسـت بـه ريش مبارك خود گرفت و زمانى دراز گريست سپس ‍ فرمود: دريغا! از برادرانم كه قرآن را خواندند و در حفظ آن كوشيدند.