معراج پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم
بـدان كـه از آيـات كـريـمـه و احـاديـث مـتواتره ثابت گرديده است كه حق تعالى حضرت رسـول صـلى اللّه عليه و آله و سلّم را در يك شب از مكّه معظمه تا مسجد اَقْصى و از آنجا بـه آسـمـانـهـا تـا سـِدْرَة الْمـُنـْتَهى و عرش اعلا سير داد. و عجائب خلق سموات را به آن حـضـرت نـمود. و رازهاى نهانى و معارف نامتناهى به آن حضرت القا فرمود و آن حضرت در بـيـت المـعـمـور و تـحـت عرش به عبادت حق تعالى قيام نمود. و با انبياء عليهماالسّلام ملاقات كرد و داخل بهشت شد و منازل اهل بهشت را مشاهده نمود.
و احاديث متواتره خاصّه و عامّه دلالت دارد كه عروج آن حضرت به بدن بود نه به روح ، در بـيـدارى بـود نـه در خـواب ، و در ميان قدماى علماى شيعه در اين خلافى نبوده چنانچه عـلامـه مـجـلسى فرموده : و شكّى كه بعضى در باب جسمانى بودن معراج كرده اند يا از عـدم تـتـبـع اخبار و آثار رسول خدا و ائمّه هُدى عليهماالسّلام است يا به سَبَب عَدم اعتماد بـر اخـبار حجّتهاى خدا و وثوق بر شبهات غير متديّنين از حكماست و اگر نه چون تواند بـود كـه شـخـص مـعـتـقـد چـنـديـن هـزار حـديـث از طـُرق مـخـتـلفـه در اصـل مـعـراج و كيفيّات و خصوصيّات آن بشنود كه همه ظاهر و صريحند در معراج جسمانى بـه مـحـض اسـتـبـعـاد وَهـْم يـا شـُبـهـات واهـيـه حـكـمـا، هـمـه را انـكـار و تاءويل نمايد.(166)
و اگـر (عـَرَجـْتَ بـِهِ) در بـعـض نـُسـَخ (عـَرَجْتَ بِروُحِهِ) ذكر شده منافات ندارد. و اين مـثـل (جـِئْتـُكَ بـروُحـى ) اسـت بـه بـيـانـى كـه مـقـام ذكـرش نـيـسـت و تفصيل آن را شيخ ما علامه نورى در (تحيّة الزّائر) ذكر فرموده .(167)
و بـدان كـه اتفافى است كه معراج پيش از هجرت واقع شد و آيا در شب هفدهم ماه رمضان ، يـا بـيـسـت و يـكـم مـاه مـزبـور، شـش مـاه پـيـش از هـجـرت واقـع شـده . يـا در مـاه ربـيـع الاوّل دو سـال بـعـد از بعثت ؟ اختلاف است و در مكان عروج نيز خلاف است كه خانه امّ هانى بوده يا شِعْب ابى طالب يا مسجدالحرام ؟ و حق تعالى فرمود:
(سـُبـْحـانَ الّذى اَسـْرى بـِعـَبـْدِهِ لَيـْلاً مـِنَ الْمـَسـْجـِدِ الْحـَرامِ اِلَى الْمـَسـْجـِدِالاَْقـصـى ...).(168)
يـعـنـى مـنـزّه اسـت آن خـداونـدى كـه سير داد بنده خود را در شبى از مسجدالحرام به سوى مـسجداقصى آن مسجدى كه بركت داده ايم دور آن را براى آنكه نمايانيم او را آيات عظمت و جلال خود، به درستى كه خداوند شنوا و داناست .
بـعـضـى گـفته اند كه مراد از مسجدالحرام ، مكّه معظّمه است ؛ زيرا كه تمام مكّه محلّ نماز و محترم است . و مشهور آن است كه مسجد اقصى مسجديست كه در بيت المقدّس است . و از احاديث بسيار ظاهر مى شود كه مراد، بيت المعمور است كه در آسمان چهارم است و دورترين مسجدها است . و نيز اختلاف است كه معراج آن حضرت يك مرتبه بوده يا دو مرتبه يا زيادتر؟ از احـاديـث معتبره ظاهر مى شود كه چندين مرتبه واقع شد و اختلافى كه در احاديث معراج هست مى تواند محمول بر اين باشد. علما از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده اند كه حق تعالى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم را صد و بيست مرتبه به آسمان برد و در هـر مـرتبه آن حضرت را در باب ولايت و امامت اميرالمؤ منين عليه السّلام و ساير ائمّه طاهرين عليهماالسّلام زياده از ساير فرايض تاءكيد و توصيه فرمود.(169)
قال الْبُوصيرى :
شعر :
سَرَيْتَ مِنْ حَرَمٍ لَيْلاً اِلى حَرَمٍ
كَما سَرىَ الْبَدْرُ في داجٍ مِنَ الظُّلَمِ
فَظِلْتَ تَرْقى اِلى اَنْ نِلْتَ مَنْزلَةً
مِنْ (قابَ قَوْسَيْنِ) لَمْ تُدْرَكْ وَلَمْ تُرم
وَقَدّمَتْكَ جَميعُ الاَْنْبِياءِ بِها
وَالرُّسُلُ تَقْديمَ مَخْدوُمٍ عَلى خَدَمٍ
وَ اَنْتَ تَحْتَرِقُ السَّبْعَ الطِّباقَ بِهِمْ
فى مَوْكَبٍ كُنْتَ فيهِ صاحِبَ الْعَلَم
حَتّى اِذا لَمْ تَدَعْ شَاءْوا لِمُسْتَبِقٍ
مِنَ الدُّنُوِّ وَلا مَرْقىً لِمُسْتَنِمٍ
و در سـال 6216 بـيـعـت مـردم مـديـنـه در عـقـبـه بـار دوم واقـع شـد و مـردم مـديـنـه بـا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم عقد بيعت و شرط متابعت استوار كردند كه جنابش را در مدينه مانند تن و جان خويش حفظ و حراست نمايند و آنچه بر خويشتن نپسندند از بهر او پـسـنـده ندارند. چون اين معاهده مضبوط شد مردم مدينه به وطن خويش باز شدند و كفار قـريـش از پـيمان ايشان با پيغمبر آگاه گشتند اين معنى بر كين و كيد ايشان بيفزود كار به شورى افكندند، چهل نفر از دانايان مجرّب گزيده در دارالنّدوه جمع شدند شيطان به صـورت پـيـرى از قـبـيـله نـَجـْد داخـل ايـشـان شـد و بـعـد از تـبـادل افـكـار و اظهار راءيها، راءى همگى بر آن قرار گرفت كه از هر قبيله مردى دلاور انـتـخاب كرده و به دست هر يك شمشيرى برنده دهند تا به اتّفاق بر آن جناب تازند و خـونـش بـريزند تا خون آن حضرت در ميان قبائل پهن و پراكنده شود و عشيره پيغمبر را قـوّت مـقـاومـت بـا جـمـيـع قـبـائل نـبـاشـد لاجـرم كـار بـر دِيـَت افـتـد؛
پـس جـمـله دل بر اين نهادند و به إ عداد اين مهم پرداختند. پس آن اشخاصى كه ساخته اين كار شده بـودنـد در شـب اوّل ماه ربيع الا وّل در اطراف خانه آن حضرت آمدند و كمين نهادند از بهر آنـكـه چـون پـيـغـمـبـر بـه رخـتـخواب رود بر سرش ريخته و خونش بريزند. حق تعالى پـيـغـمـبـرش را از ايـن قـصـه آگـهـى داد و آيـه شـريـفـه (وَ اِذْ يـَمـْكـُرُ بـِكَ الَّذيـنـَ كَفَروُا)(170)نازل شد و ماءمور گشت كه اميرالمؤ منين عليه السّلام را به جاى خـود بـخـوابـانـد و از مـديـنـه بـيـرون شود. پس اميرالمؤ منين عليه السّلام را فرمود كه مشركين قريش امشب قصد من دارند و حق تعالى مرا ماءمور به هجرت كرده است و امر فرموده كـه بـروم بـه غـار (ثـور) و ترا امر كنم كه در جاى من بخوابى تا آنكه ندانند كه من رفته ام ، تو چه مى گوئى و چه مى كنى ؟ اميرالمؤ منين عليه السّلام عرض كرد: يا نبى اللّه ، آيا تو به سلامت خواهى ماند از خوابيدن من در جاى تو؟ فرمود: بلى ، اميرالمؤ منين عـليـه السـّلام خـنـدان شـد و سـجـده شـكـر بـه جـاى آورد و ايـن اوّل سـجـده شـكـر بـود كـه در اين امّت واقع شد؛ پس سر از سجده برداشت و عرض كرد: بـرو بـه هـر سـو كه خدا ترا ماءمور گردانيده است ، جانم فداى تو باد و هر چه خواهى مـرا امـر فرما كه به جان قبول مى كنم و در هر باب از حق تعالى توفيق مى طلبم ؛ پس حـضـرت او را در بـرگـرفـت و بـسـيـار گـريـسـت و او را بـه خـدا سـپـرد و جبرئيل دست آن حضرت را گرفت و از خانه بيرون آورد و حضرت خواند:
(وَجـَعـَلْنـا مـِنْ بـَيـْنِ اَيـْديـهـِمْ سـَدّا وَ مـِنْ خـَلْفـِهـْمِ سـَدّا فـَاَغـْشـَيـْنـاهـُمْ فـَهـُم لايُبْصِروُنَ)(171)
و كف خاكى بر روهاى ايشان پاشيد و فرمود شاهَتِ الْوُجُوهُ و به غار ثور تشريف برد.
و به روايتى به خانه امّ هانى تشريف برد و در تاريكى صبح متوجه غار ثور شد از آن طـرف امـيـرالمـؤ منين عليه السّلام در جاى آن حضرت خوابيد و رداى آن حضرت را بر خود پـوشـيـد. كـفـّار قـريش خواستند آن شب در خانه آن حضرت بريزند ابولهب كه يك تن از ايـشـان بـود مـانـع شـد گـفـت : نـمـى گـذارم كـه شـب داخـل خـانـه شـويـد؛ زيـرا كه در اين خانه اطفال و زنان هستند امشب او را حراست مى نمائيم صـبـح بـر او مـى ريـزيـم . هـمـيـن كـه صـبـح خـواسـتـنـد قـصـد خـود را بـه عـمـل آورنـد امـيرالمؤ منين عليه السّلام مقابل ايشان برخاست و بانگ برايشان زد. آن جماعت گـفـتـنـد: يـا عـلى ، مـحمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم كجا است ؟ فرمود: شما او را به من نـسـپـرده بـوديـد، خـواستيد او را بيرون كنيد، او خود بيرون رفت ، پس دست از على عليه السّلام برداشته به جستجوى پيغمبر شدند.
حق تعالى اين آيه در شاءن اميرالمؤ منين عليه السّلام فرو فرستاد:
(وَ مَنِ النّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرضاتِ اللّهِ)(172)
پـس حـضـرت پـيـغـمـبـر صلى اللّه عليه و آله و سلّم سه روز در غار ثور بود و در روز چـهـارم روانـه مـديـنـه شـد و در دوازدهـم مـاه ربـيـع الا وّل سـال سـيـزدهـم بـعثت وارد مدينه طيبه شد و اين هجرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم به مدينه مبدء تاريخ مسلمانان شد.
و در سـال اوّل هـجـرى بـعـد از پـنـج مـاه يـا هـشـت مـاه ، حـضـرت رسـول صلى اللّه عليه و آله و سلّم عقد برادرى مابين مهاجر و انصار بست و اميرالمؤ منين عليه السّلام را برادر خود قرار داد و در ماه شوّال آن زفاف با عايشه فرمود.