ريزش باران

سـوّم :ايـضـا خـاصـّه و عـامـّه روايـت كـرده انـد كـه چـون قـبـايـل عرب با يكديگر اتّفاق كردند در اذيّت آن حضرت ، حضرت فرمود كه خداوندا، عذاب خود را سخت كن بر قبايل مُضَر و بر ايشان قحطى بفرست مانند قحطى زمان يوسف ؛ پـس بـاران هفت سال بر ايشان نباريد و در مدينه نيز قحطى به هم رسيد، اعرابى به خـدمـت آن حـضـرت آمد و از جانب عرب استغاثه كرد كه درختان ما خشكيد و گياههاى ما منقطع گـرديـد و شـيـر در پـسـتـان حـيوانات و زنان ما نمانده و چهار پايان ما هلاك شدند ؛ پس حضرت برمنبر آمد وحمد ثناى حق تعالى ادا نمود و دعاى باران خواند و در اثناى دعاى آن حـضـرت بـاران جـارى شـد و يـك هـفـتـه بـاريـد و چـنـدان بـاران آمـد كـه اهل مدينه به شكايت آمدند و گفتند: يا رسول اللّه ! مى ترسيم غرق شويم و خانه هاى ما منهدم شود؛ پس حضرت اشاره فرمود به سوى آسمان و گفت :
(اَللّ هـُمّ حـَوالَيـْنـا وَلا عـَلَيْنا)، خداوندا، بر حوالى ما بباران و بر ما مباران . و به هر طـرف كـه اشاره مى فرمود ابر گشوده مى شد پس ابر از مدينه برطرف شد و بر دور مـديـنـه مـانـنـد اكليل حلقه شد و بر اطراف مانند سيلاب مى باريد و بر مدينه يك قطره نـمـى بـاريـد و يـك مـاه سيلاب در رودخانه ها جارى بود؛ پس حضرت فرمود: واللّه اگر ابوطالب زنده مى بود ديده اش روشن مى شد.
بعضى از اصحاب عرض كردند: مگر اين شعر را از او به خاطر آورديد؟
شعر :
                                                      وَاَبْيَضُ يُسْتَسْقَى الْغَمامُ بِوَجْهِهِ
                                                                                                            ثِمالُ اليَتامى عِصمَةٌ لِلاَرامِلِ
آن حضرت فرمود: چنين باشد.(89)