24 - اسلام: فرهنگ جامع[166]
محققی که با دنیای اسلام آشنایی درست دارد پروایی ندارد که اسلام رادینی بیابد مناسب با احوال انسانی، حتی بیش از آنچه راجع به فرهنگ فرانسوی ادعا می کنند قبایی به قامت انسانیت. این نتیجه را غرب فقطبعد از رهایی از تعصبهای کهن خویش می تواند بگیرد و شرق تنها آنگاه که ازین بیماری خفت انگیز که غرب زدگی می خوانند شفا بیابد. آنچه دنیا به اسلام و مسلمانان مدیونست آن اندازه هست که نشان دهد برخلاف بعضی دعویها اسلام هرگز جریان فرهنگ انسانی را سد نکرده است و حتی آن را نیز به پیش رانده است. در ارزیابی آنچه اسلام به جهان داده است البته مبالغه و تعصب نارواست اما که می تواند انکار کند که اسلام هر چه هست و هر چه بوده است یک مرحله از تکامل انسانیت رانشان می دهد که از هیچ مرحله دیگر کم اهمیت تر نیست؟
اگر اکنون دنیای اسلام ارزش و حیثیت خود را درست نمی شناسدتا حدی از آن روست که از معنویت خویش جدا مانده است. کارنامه اسلام در قرنهای درخشان آن، کارنامه یک فرهنگ انسانی است، یک فرهنگ جامع که بقول فون گرونه باوم(205)- مثل آنچه در باب فرهنگ[167]فرانسه ادعا کرده اند - یک فرهنگ است به قدر قامت انسان.
این نکته که اسلام در طی قرنهای دراز موجد یک فرهنگ پیشرو بوده است چیزیست که از تاریخ فرهنگ انسانی بدرستی بر می آید.
حتی هارتمان که اعتقاد توحید را منافی ترقی یافته است تصدیق داردکه توحید قویترین جلوه خویش را در اسلام داشته است. اگوست کنت که چندان علاقه یی به آنچه مربوط به اسلام است نشان نمی دهد باز وقتی ازمراحل سه گانه مدنیت صحبت می کند اسلام را به (Theologique) تلقی می کند و مقدمه یی برای عنوان مترقی ترین ادوارمرحله ربانی (Metaphysique) می خواند. مراحل سه نیل به مرحله یی که وی آن را ما بعد طبیعی گانه اگوست کنت امروز دیگر کهنه است اما این که در تکامل انسانیت اسلام لااقل در یک مرحله خطیر تاثیر داشته است در نزدوی جای شک نیست.
مساله نفوذ اسلام در تمدن مغرب در حقیقت پژوهش در قلمرویست که حدود و ثغور آن مکرر و حتی به قول سرهمیلتون گیب گهگاه نیزاز روی هوس بررسی شده است. با اینهمه، شک نیست که آنچه به زبان مسلمین نوشته می شد طی قرنهای دراز وسیله عمده یی بشمار می آمد برای نقل علوم زنده به عالم. چنانکه کار عمده عهد اسکولاستیک عبارت بود ازنقل، شرح، و احیانا رد آنها، به نفع مسیحیت نه به نفع حقیقت. بدینگونه، چنانکه کارل بکر می گوید، آنچه را قرون وسطی می خوانیم از بسیاری جهات - اگر نه از همه حیث - چیز دیگری نیست جز شرقی مآب شدن غرب(206)این نفوذ از حدود سال 800 میلادی آغاز شد، همانوقت که به قول اسوالداشپنگلر مورخ و فیلسوف اخیر آلمان «تمدن عربی مثل آفتابی از شهرهای جهانی شرقی بر فراز بلاد غرب گذر کرد(207).»
پیشرفت عجیب تمدن اسلامی را نیز - مثل پیشرفت فرهنگ یونانی - نوعی معجزه خوانده اند، معجزه اسلامی. عبث نیست که جینولوریا، یک محقق ایتالیائی، فصلی از تاریخ ریاضیات خویش را،[168]آنجا که درباب ریاضیات مسلمین سخن می گوید، در قیاس با آنچه معجزه یونانی می گویند، خوانده است، یعنی معجزه اسلامی(208). در واقع، اگر این معجزه اسلامی نیز به اندازه معجزه یونانی درست است برای آنست که درین مورد نیز مثل دوران یونانی، آنچه روی داد چنان سریع و چنان شگرف بود که منطق و تعبیر عادی از عهده تفسیر آن بر نمی آمد. این که بعضی مسلمین پیدایش اسلام و فرهنگ آن را به مثبت و تقدیر ربانی نسبت داده اند و ابن النفیس دمشقی داستان فاضل بن ناطق خویش را که بعنوان نظیره بحی بن یقظان ساخته است در بیان همین نکته آورده است بحقیقت نشان آنست که این مایه تعالی در تمدن چنان با میزان امکانات و مقتضیات آن اعصار ناسازگار بوده است که آن راجز با مشیت و تقدیر ربانی نمی توانسته اند تفسیر کنند.
تاثیر فرهنگ اسلامی در پیشرفت علوم ریاضی، طب، و شیمی شواهد بسیار دارد. حتی در قرن سیزدهم ترجمه کتب اسلامی و شروح آنها در مدارس عالی آکسفورد، با شوق و علاقه دنبال می شد. مایکل سکات بعضی آثار ابن سینا، ابن رشد و ابن البطرجی را به لاتینی ترجمه کرد، روبرت گروس تسته به ترجمه کتب حکماء اسلامی اشتغال داشت، وراجربیکن که جادوگر علم و فلسفه اروپا بود نیز با فلسفه و حکمت اسلامی مربوط بود. ویلیام اکام در آنچه برای تایید (Causalite) نوشته است از اعتقاد به کشف و شهود، و یادر انتقاد از مساله علت و علیت اقوال اشعری و غزالی متاثر بوده. گیوم دوورنی آثار ابن جبرول را مطالعه می کردو به ابن سینا و ابن رشد جواب می داد. راجربیکن تصریح می کرد که فلسفه را باید از کتب عربی آموخت و یک حکیم معاصر او، جان آوسالیسبوری هم مکرر دینی را که نسبت به حکماء اسلام دارد خاطرنشان می نمود.
دانشگاه پاریس نیز مدتهای دراز با حکمت اسلامی اشتغال داشت، چنانکه گیوم دو کسر ( guillaume d , auxerre) و فیلیپ دو گرو [169](Ph. de Greve) رهبران این فعالیت بودند. در طی قرن 12 و 13 میلادی فلسفه اسلامی در فرهنگ غربی رویهمرفته چنان غلبه داشت که یک عکس العمل نتیجه قهری آن بود. این عکس العمل عبارت بود از آنچه درقرن پانزدهم به نام رنسانس ظاهر شد: گرایش به یونانی مآبی برای فراراز اسلام مآبی. همین عکس العمل بود که حتی اذهان روشنان اعصاربعد را نسبت به اسلام خشمگین می داشت و وامی داشت به تعریض و حمله.
در دنبال این احوال بود که فی المثل لایب نیتس، در کتاب معروف تئودیسه (Theodicee) خویش وقتی مساله جبر را مطرح کرداسلام را به عنوان یک آیین جبری (Fatum Mohammetanum) می خواند نفی انتقاد نمود و آنچه را وی جبر محمدیان نمود. بیکن و ولتر خرافات ناروایی را که عامه اهل اروپا در باب اسلام داشتند بیش از حدضرورت جدی گرفتند و اینهمه حاکی بود از عکس العمل اذهان نسبت به نفوذ فرهنگ اسلام. با اینهمه، صدای عدالت گهگاه - هر چند ضعیف در کلام بعضی دوستداران حقیقت منعکس شد. چنانکه گوته نمایشنامه محمد را مثل یک نوع پاسخ برای درام ولتر که نیز به همین عنوان بودنوشت و با شوق و علاقه بیشتری از اسلام سخن راند و کارلایل که عقایدخصمانه اروپائیان را نسبت به اسلام و نسبت به آن کس که وی او را «قهرمان انبیا» می خواند ذکر می کند اعتراف دارد که چنین اعتقادی برای ما موجب خجالت است.
در واقع کافر ماجراییهای قرون وسطی تا حدی نیز برای آن است که تاشانه از بارمنت مربیان خویش خالی کند. بهر حال، اگر آنچه اروپا درقرون وسطی و بعد از آن، در ریاضی، طب، و شیمی، به مسلمین مدیونست جمع آید بی شک رقم قابل ملاحظه یی است اما در فلسفه و عرفان اروپا نیزاین نفوذ اسلام کم اهمیت نیست.
از جمله تاثیر ابن سینا و ابن رشد و ابن باجه و غزالی را در پیدایش[170]آنچه فلسفه غرب، یا فلسفه جدید، می خوانند نمی توان نادیده گرفت.
مجسمه کندیاک یک موضع از رساله حی بن یقظان ابن طفیل را بخاطر می آورد.
بیان معروف شیخ در کتاب شفا و همچنین در اشارات(209)که وی طی آن انسانی را فرض می کند که یکدفعه بطور کامل خلق شده است اما درخلاء معلق است و از مشاهده خارج محجوب نزد دانش طلبان شرق معروف است. بموجب قول شیخ، چنین وجودی در اثبات و ادراک وجود خود که بهیچوجه متضمن فرض و ادراک اعضاء و احشاء و جوارح وی یست شک نمی کند. این بیان با تفصیلی که شیخ در کتب خویش در آن باب داردیاد آور قول دکارت است که می گوید اگر هر دریافت دیگر من خطا باشداین دریافت که از وجود خویش دارم خطا نیست. بدینگونه قضیه معروف می اندیشم پس هستم که اساس حکمت دکارت بشمارست و در کلام اگوستین و کامپانلا نیز به وجه دیگر بیان شده بود نزد شیخ نیز سابقه دارد(210)در واقع اگر نیز دکارت و کندیاک از ابن سینا و ابن باجه تاثیر مستقیم نیافته باشند این مایه آشنایی که بین اساس فلسفه آنها با اقوال شیخ الرئیس هست حاکی است از اهمیت و عمق آراء حکماء اسلام.
بعلاوه، ترجمه کتب شیخ و ابن رشد به لاتینی و عبری نیز بی شک نمی توانسته است در اذهان مستعدان اهل اروپا حتی بعد از پایان عهداسکولاستیک بی تاثیر بماند. چنانکه ترجمه حی بن (Eduardo Pocchochio) تحت یقظان ابن طفیل به لاتینی که در 1671 بوسیله (Philosophus Autodidactus) انتشار یافت، و به انگلیسی و هلندی نیزنقل عنوان شد در اروپا چندین کتاب مشابه بوجود آورد که از آنجمله بوداتلانتیس اثر فرانسیس بیکن و تا حدی رابینسون کروزوئه اثر دانیل دفو.
نفوذی که فرهنگ اسلامی در ریاضی، شیمی، طب و فلسفه اروپاداشته است تا حدی طبیعی است اما آنچه شاید خلاف انتظار می نمایدنفوذی است که فرهنگ اسلام در ادبیات اروپا داشته است و آن خود[171]بهیچوجه چیز بی اهمیتی نیست. ادبیات رمانتیک پایان قرون وسطی راغالبا منتقدان خاص اروپا می شمارند اما بحقیقت هر چه بیشتر در آن تامل کنند بیشتر به وجود یک اصل شرقی در آن پی می برند. در واقع، پاره یی از قصه های مربوط به شاه آرثرریشه شرقی دارد. قصه معروف فلوارو بلانش فلور، و همچنین داستان (Aucussin etNicolette) که یکی ازدلپذیرترین داستانهای قدیم اروپاست ریشه اسلامی دارد.
(Al - Qasim) است و محبوبه او - که درآغاز یک کنیز قهرمان داستان نام واقعیش القاسم بی نام و نشان می نماید - در واقع یک شاهزاده خانم مسلمان است، از اهل تونس. نه تنها شکل و قالب آنچه اعراب زجل می خواندند در اروپا در شعر تروبادورها منعکس شد بلکه این سرایندگان بی نشان، چنانکه یک محقق اسپانیائی بدرستی بیان می کند، از مضامین عربی نیز استفاده کردند. از جمله مفهوم عشق در تروبادورهابا مفهوم آنچه عرب الحب العذری می خواند و در حقیقت رنگ عشق افلاطونی دارد ارتباط داشت(211).
آثار و افکار دو تن از نام آوران اروپا در قرن 14 با افکار و آثارمحیی الدین ابن عربی ارتباط نزدیک دارد و این دو تن عبارتند از دانته وریمون لول. این که ریمون لول با حکمت اسلامی سرو کار داشته است جای شک نیست و تاثیر آن در بعضی آثارش هست. آسین پالاسیوس محقق اسپانیائی و بعضی دیگر از اهل تحقیق نشان داده اند که دانته تا حدزیادی از ابن العربی خاصه از کتاب الاسراء و فتوحات مکیه او تاثر یافته است. این دعوی البته مورد قبول ستایشگران دانته و کسانی ماننداتین ژیلسون نیست. (212)اما قول پالاسیوس، در پرتو تحقیقات دیگرتقریبا مسلم است و مطالعات ا. چرولی(213)که متن معراج نامه مورداستفاده آن عصر را منتشر کرده است در اصل قضیه جای شک باقی نمی گذارد.
در کلام دانته درست است که تاثیر اسلام بیشتر شاید از نوع اقتباسهایی[172]بوده است از مواد ثانوی و احتمال آنکه فی المثل رساله الغفران معری هم در ایجاد آن اثر نفوذی داشته باشد بعید است(214)اما در اصل نفوذ هیچ جای انکار نیست.
بعلاوه، از شاعران بزرگ ایتالیا تنها دانته نیست که به فرهنگ اسلامی مدیون است، پترارک هم نه فقط با علم و فلسفه اسلامی بیش و کم مانوس بوده است بلکه خود وی در یک مکتوب که به دوستی می نویسدو رنان آن را در کتاب ابن رشد خویش نقل می کند(215)اعتراف کرده است که با شعر شاعران عرب هم آشنایی دارد هر چند آن را نمی پسندد.
از اینگونه شواهد در ادب اروپا، حتی در ادب دوره خود آگاهی آن، هست که حاکی است از نفوذ عمیق فرهنگ اسلام. بدین ترتیب تمدن امروز دنیا در ادب، در فلسفه، در عرفان و در علم تا حد زیادی، به اسلام و فرهنگ اسلامی مدیون است. نه آیا وقت آنست که این حساب، هر چند به اجمال، یک جا بررسی شود؟
205. 1962 Von Grunebaum, Oriens,206. 305/ Becker C. , Islamstudien I207. Spengler, O. , Die Untergang Des Abendlandes208.Torino 1929 Gino Loria, Storia Della Matematiche, Vol. I209. کتاب الشفا، فصل اول، مقاله اول، «فن الطبیعیات» ، طبع طهران/28 ایضا فصل 7 مقاله 5 فن ششم/همچنین الاشارات فصل 7 مقاله پنجم نمط 13.210. G. Furlani, Avicenna E IL Cogito Islamica211. Madrid 1931/64Angel Gonzales Palencia, EI Islam yOccidente212. 1948 Gilson, E. , Dante et Pnilosophie,213. E. Cerulli, Libro Delia Scala Vaticano 1949214. 67/ Gibb, H. , The Influence of Islamic Culture 84 - 5215. 39 - 329 Renan, E. , Averroes, 8e ed. p