فدا و گناه اصلي
اساس و بنيان عقيده مسيحيت را آموزه «فدا»،(134) يعني نجات بشريت به وسيله مرگ عيسي مسيحعليه السلام تشكيل ميدهد. فهم درست آموزه فدا با امر ديگري به نام «گناه اصلي» پيوند خورده است. به اعتقاد مسيحيان، پس از آنكه آدم و حوا عليه السلام دچار گناه شدند، آثار چندي از گناه برجاي ماند. يكي از آن آثار اين است كه گناه در نسل بشر شروع شد و مردم به گناه كردن مبادرت ورزيدند. اين امر سبب بريده شدن پيوند ميان خدا و انسان شد و انسان از خداي خود دوري گزيد. در واقع، آدمعليه السلام با گناه خويش تمام فرزندان خود را دور از خداوند نگاه داشت. در نتيجه، انسانها همه با مرگ، همنشين شدند و مرگ، چون ميراثي از نسلي به نسل ديگر راه پيدا كرد.
مقصود از اين مرگ، مرگ روحي و فساد ذاتي است؛ يعني تمام انسانها در زمان تولد، فاسد بوده و اين فساد در تمام جنبههاي زندگي آنان وارد شده است. انسان تازه تولد يافته، چيز نيكويي در خود ندارد تا خدا را راضي كند و هيچ قدرتي ندارد كه وضع خود را تغيير دهد.(135) به بيان ديگر، انساني كه تازه پاي به دنيا مينهد، مملو از شهوات، زشتيها و گناهان بوده و يكسره در زيان است.
آدمعليه السلام با گناه خويش، سبب نابودي صورت خداوندي در خود گشت و دوستي ميان خود و خدا را از بين برد؛ اما از آن رو كه او توبه كرد و خداوند هم توبهاش را پذيرفت، باز خدا در دل او جاي داشت و از او دور نشد. حتي خداوند به او وعده داد كه او را از دست شيطان رها كرده، بر او پيروز خواهد نمود. همچنين خداوند گفت: كسي را خواهد فرستاد تا بشريت را از گناهانشان دور نمايد و بار گناهان انسان را به دوش كشد؛ كسي كه سبب باز شدن درهاي ملكوت و صلح و دوستي دوباره ميان خدا و انسان خواهد بود.
پس از زمان و انتظاري طولاني، خداوند، تنها فرزند خود را فرستاد تا بشريت را از گناهان نجات دهند و عهد جديدي ميان خدا و انسان ببندد. دردها و رنج هايي كه يگانه فرزند خدا كشيد، سبب شد تا سنگيني بار گناه از دوش آدمي سبك شود و او پاك گردد و زندگي جديدي را آغاز نمايد.
اناجيل چهارگانه، هيچ اشارهاي به «گناه اصلي و فدا» ندارند. در عهد جديد، نامههاي پولس و به ويژه نامه او به روميان از اين آموزه سخن گفتهاند. پولس ميگويد: «وقتي آدمعليه السلام گناه كرد، گناه او تمام نسل بشر را آلوده ساخت و باعث شيوع مرگ در سراسر جهان شد. در نتيجه، همه چيز دچار فرسودگي و تباهي گشت؛ چون انسانها همه گناه كردند.» (136)
بنابراين، پولس، نخستين كسي است كه از گناه اصلي و سپس آلوده شدن همه انسانها به گناه سخن گفته است. پولس همچنين اظهار ميدارد: همانگونه كه گناه و مرگ به وسيله يك انسان وارد جهان شد، نجات نيز توسط يك انسان صورت خواهد گرفت. از اين رو ميگويد: «در نتيجه، گناه يك انسان، يعني آدمعليه السلام، مرگ و نابودي همه چيز را در چنگال خود گرفت؛ اما تمام كساني كه هديه خدا، يعني آمرزش و پاكي كامل از گناه را ميپذيرند، از آن پس شريك حيات و سلطنت يك انسان ديگر، يعني عيسي مسيحعليه السلام ميگردند … ».(137) بنابراين، در اينجا شباهتي بين آدمعليه السلام و عيسيعليه السلام است؛ زيرا همانگونه كه آدمعليه السلام، سبب شد تا همه كساني كه با ولادت طبيعي به او وابستهاند، آلوده به گناه و مرگ شوند، مسيحعليه السلام نيز باعث شد تا همه كساني كه با ولادت روحاني به او وابستهاند، از پاكي و حيات بهرهمند گردند.
در نتيجه ميتوان گفت كه سنگ بناي اعتقاد به گناه اصلي و فدا، در مسيحيت را پولس نهاده و مسيحعليه السلام، خود به اين امر توجه نكرده و فرا نخوانده است.
در اينجا به بيان نكتهها و پرسشهاي مطرح درباره اين عقيده ميپردازيم:
مسيله مهم و اساسي در عقيده مسيحيت به خطاي اصلي و فدا اين است كه آيا ميتوان گفت كه مسيحعليه السلام از آموزه اي با اين اندازه از اهميت، غافل مانده و يا آن را از خاطر برده و در مورد آن سخن نگفته است؟ آنگاه يهودي متعصبي چون پولس كه شكنجه گر و قاتل پيروان مسيحعليه السلام بود، بيايد و اين عقيده را اعلان كند و كليسا با پذيرش آن، آن را از اركان مهم قرارش بدهد، آيا اين عقيده در مورد مسيحعليه السلام سزاوار است؛ با وجود آنكه هدف او - به گفته خود مسيحيان - نجات بشريت بوده است؟ و آيا مردم نميدانستهاند كه جانشان، آلوده به گناهي است كه آدمعليه السلام مرتكب شده بود و اين عيسيعليه السلام كه در برابر آنها موعظه ميكند، هماني است كه براي نجات آنها از اين آلودگي آمده است؟ آيا مسيحعليه السلام بايد همه اينها را از ياد ببرد و بازگويي همه اين موارد را به پولس بسپارد كه از شاگردان ويژه او در زمان حياتش نيز نبود؟ آيا سزاوار نبود كه مسيحعليه السلام، دستكم، رسولان خود را از اين عقيده آگاه ميساخت تا آنها هم مبلغ آن باشند؟
از اينها كه بگذريم، هيچ يك از اناجيل به مسيله فدا اشاره نميكنند و به ويژه دو انجيل متي و يوحنا كه به عقيده مسيحيان منسوب به دو رسول و شاگرد مسيحعليه السلام ميباشند نه از فدا و نه از گناه آدم هيچ سخني نميگويند. مرقس نيز كه از شاگردان پطرس رسول بوده و انجيل خود را برگزيده تعاليم او ميدانسته، به اين آموزه توجهي ننموده، در حالي كه خود مرقس، از همراهان پولس به شمار ميآيد. چگونه ممكن است كه او چنين مسيله مهمي را از پولس نشنيده و ننوشته باشد! لوقا هم كه در برخي سفرهاي پولس يار او بوده، هيچ گزارشي از گناه اصلي و فدا ارايه نكرده است.
پرسشهايي از اين دست، آموزه فدا را هرچه بيشتر با ترديد همراه ميسازد؛ آموزه اي كه نه مسيحعليه السلام و نه هيچ يك از رسولان و شاگردان او از آن سخن نگفتهاند. اين آموزه، بيش از هر چيز زاييده خيال پولس است. و گمان ميبرم كه كارهاي پولس در برابر مسيحيان قبل از توبهاش و تعقيب و فشار و كشتار آنها احساس گناه شديدي را در وي، پس از توبه زنده كرده و او براي رهايي از عذاب وجدان و توجيه و پاك نمودن گناهان گذشته خود، دست به ساختن اين آموزه زده است. پولس در يك فرافكني تاريخي، بر همه آدميان لباس گناه پوشانده و براي رهايي از مصيبتي كه خود دچار آن بوده، ديگران را نيز گرفتار كرده است؛ چنان كه در مثل گفتهاند: «مصيبت وقتي عمومي شد، آسان ميشود.» اينها همه در صورتي است كه مراتب ايمان و توبه پولس را بپذيريم، و به او گمان نيكو داشته باشيم و درستي انتساب نامهها را به او تاييد كنيم.
افزون بر اين، عقيده مزبور با پرسش ديگري هم رو به روست و آن اينكه اساسا گناه آدميان، از قرون نخستين، يعني از زمان آدمعليه السلام تا زمان مسيحعليه السلام چه بوده، آيا همه آنها گناهكار بودهاند و مورد بخشش پروردگار قرار نگرفتهاند؛ در حالي كه در تمام كتاب مقدس از انسانهاي بزرگي، چون پيامبران و اولياي الهي پرهيزكاران و شهدايي ياد ميشود كه در راه خدا جان باخته اند؟ چنان كه خود مسيحعليه السلام نيز در عهد جديد از كشته شدن زكرياعليه السلام سخن ميگويد. حال بايد پرسيد كه انسانهايي اين چنين، روي به كدام سوي دارند؟ آيا به سبب گناه اصلي و نيامدن منجي بايد راه آتش در پيش گيرند؟!
مسيحيان در برابر اين پرسش مهم، پاسخي مخالف عقل و فطرت دادهاند. آنان به سادگي، پيامبران بزرگ خداوند را مورد توهين قرار ميدهند و ميگويند: «گناهكاراني كه پيش از آمدن منجي مردهاند، پايان كارشان روشن است و اما پرهيزكاران با اين اميد خالص، جان دادهاند كه مسيحعليه السلام، سرانجام روزي آمده، آنها را از آتش الهي خواهد رهانيد!» (138)
بنا بر اين سخن، بايد گفت كه همه پيامبران بزرگ، مانند: نوح، ابراهيم، موسي، داوود، اسحاق، يعقوب و ديگر پيامبران الهي - كه درود و سلام خدا بر همه آنان باد! - در جهنم منتظر آمدن مسيحعليه السلام و نجات خود بودهاند! كدام عقل سليم، چنين سخن بيهوده اي را ميپذيرد؟ افزون بر اينكه اين گفته، ناسازگار با «عهد جديد» هم هست، آنجا كه متي روايتگر كلام مسيحعليه السلام ميشود: «اين را به شما بگويم كه عده زيادي از قوم هاي غير يهود، مانند اين افسر رومي، از سراسر دنيا آمده، در درگاه خداوند با ابراهيم و اسحاق و يعقوب همنشين خواهند شد.» (139)
همچنين مسيحعليه السلام، جايگاه كودكان را در ملكوت خداوند ميبيند و به آن تصريح ميكند. افزون بر آن، جاي جاي عهد جديد، نشانههاي بزرگداشت عيسي مسيحعليه السلام از پيامبران خداوند را به همراه دارد. او تاكيد ميكند كه آنان جايي جز ملكوت خدا ندارند. با اين اوصاف، نميدانم كه گفتههايي به اين اندازه سبك و بيارزش، چگونه و از چه راهي به ساحت پاك مسيحعليه السلام نسبت داده شده است؟ آيا معقول است كه خداوند در اين دنيا انسانهاي بزرگي را به عنوان پيامبران خود برگزيند و آنها هم همه هستي خود را وقف به انجام رساندن رسالت الهي و هدايت مردم نمايند و آنگاه پس از مرگ، به خاطر گناه آدم به جهنم بروند تا آنكه مسيحعليه السلام بيايد و نجاتشان دهد؟
و در واقع، من حيران و پريشانم كه چگونه چنين عقيدهاي را بپذيرم و آن را از امور مسلم بشمارم! آيا غير از اين است كه كليسا اين عقيده را قبول كرده و معتبر دانسته، در حالي كه با عقل و فطرت مخالف ميباشد! سخن را در اين مورد به پايان ميبرم و فقط ميگويم كه عهد قديم نيز چنين آموزه اي را نميپذيرد؛ زيرا عكس اين مسيله، در تمام عهد قديم جلوه دارد؛ مثلا در كتاب حزقيال نبيعليه السلام ميخوانيم: «هر كه گناه كند، خودش خواهد مرد! نه پسر براي گناهان پدرش مجازات خواهد شد و نه پدر براي گناهان پسرش. پس انسان خوب و درستكار، پاداش خوبي و نيكوكاري خود را خواهد يافت و انسان بدكردار نيز به سزاي اعمال خود خواهد رسيد.» (140)
البته مسيحيان در اينجا بين گناه فردي و اجتماعي، تفاوت گذارده و از رهگذر آن دست به توجيه آموزه بالا ميزنند؛ اما حقيقت آن است كه اين امر هم، كمكي به حل مشكل ياد شده نميكند.
گرچه بر متن هايي ديگر از كتاب مقدس، در رد آموزه فدا ميتوان تكيه كرد، اما در اين مجال به همين اندازه بسنده ميكنيم و بحث گسترده را به فرصتي ديگر وا ميگذاريم.