1 - پيدايش
اين فرقه منسوب به (محمدبن عبدالوهاب ) (بن سليمان بن محمدبن احمدبن راشدبن بريد بن محمدبن بريد بن مشرف بن عمر بن بعضابن ريس بن زاحزبن محمدبن على بن وهيب التميمى ) ازمردم (نجد) (هزارو دويست شش - هزار و صدو پانزده قمرى ) مى باشد. (محمدبن عبدالوهاب ) به مكتب (ابن تيميه ) گرايش داشت . نام اين فرقه از پدر (محمد) كه (عبدالوهاب ) بود، گرفته شده است . (عبدالوهاب ) كه از علماى عينيه از بلاد نجد بود. محمد فقه هنبلى رانزد پدرش (عبدالوهاب ) كه از علماى هنابله بود، فرا گرفت . آثار (ابن تيميه ) و (قيم جزى ) (كه شاگرد ابن تيميه بود) را مطالعه كردو تحت تاثير قرار گرفت .
ابن تيميه : (ابوالعباس احمدبن عبدالحيلم حرانى ) از علماء حنبلى قرن هفتم و هشتم هجرى است كه عقايد وى مخالفت افكار مذهبى معاصر خود تكفير شد و مدتى زندانى بود مورد آزار مغولان قرار گرفت و از شام به قاهره گريخت .
در سال 712 ق دوباره به (دمشق ) بازگشت و در سال 728 ق در گذشت .
محمد بن عبدالوهاب در بصره از (شيخ محمد مجموعى ) علم دين آموخت ، در شام و حجاز نيز كسب فيض كرد وكمال يافت و سفرهايى به ايران (اصفهان ) نمود.
در رابطه با نهضت پاكدينى (محمدبن عبدالوهاب ) چند نكته قابل تاءمل هست كه خواننده تاريخ عقايد و آراء بايد به آنها توجه كند: نكته نخست اينكه مقطع زمانى پيدايش اين نهضت قابل توجه است . نكته دوم ، تحصيلات محد بن عبدالوهاب و مناطق و مراكزى كه در آن تحصيل وتحقيق كرده است ، مى باشد.
در رابطه با نكته نخست ، مى دانيم كه قرنهاى دهم تا سيزدهم هجرى فصل جديدى در تاريخ عقيد و آراء اسلامى بشمار مى رود: (امپراطورى عثمانى ) خود را وارث خلافت اسلامى مى دانست و مدعى بود كه آخرين خليفه عباسى خالفت را به اين خاندان وصيت كرده است . از ديگر طرف ت رقباى ترك عثمانى كه پيشينه اى دراز در اختلافات قبيله اى و محلى و منطقه اى بايكديگر داشتند، ائتلاف كرده و نهضت صفويه را بر پاى داشتند. اتحاد و ائبلاف هفت قبيله ترك ، رژيم صفوى درايران را پديد آورد. استخدام مذهب شيعه اماميه بخشى از استراتژى ستيزه جويانه رقباى ترك عثمانى در مبارزه باامپراطور عثمانيان بود. نهضت شيعيگرى صفويه كه با قوت و قدرت قزلباشهان شمشيرهاى آخته و قتبل عام سنيان شهر نشين ايران اكثرا سنى ، رو به گسترش بود، تا آن سوى مرزهاى جغرافيايى ايران فرا رفت و در طى نزديك به يك قرن ت سنى كشى و شيعه كشى در اين دو امپراطور و صدور آن به شام وحجاز نزاع فرقهاى و كلاى شيعه و سنى را كه در دوره آل بويه آغاز و بعد همراه با فراز و نشيبهائى ادامه داشت ، تجديد و تشديد كرد و به اوج بى سابقه اى رسانيد. اقدامات علماى سنى (كه در جهت اهداف سياسى سلاطن صفويه از يك سو و علما سنى در جهت اهداف سياسى امپرااطورى عثمانى از ديگر سو) بر اين كينه ودشمنى رنگ و رونق شگفتى مى داد. بر خواننده محقق در تاريخ ايران روشن است كه دوره صفويه بيش از هر دوره ديگرى در تاريخ ايران و اسلام شيعه ت بخران سازبوده است : بيشترين و تندترين رديه ها عليه مذهب اماميهدر همين دوره از سوى سنيان نوشته شده است ، علماى بزرگ شيعه كه اصولا در بلاد سنى نشين بى طرف بوده اند، ترور شده اند (نمونه اش شهيد ثانى ) بى گناه بلاد عثمانى قتل عام شده اند ورعب و وحشت و ناامنى كليه جوامع شهرى و روستايى شيعيان برون مرزى آن روزگار را فراگرفته بود. و از همه مهمتر سيمايى كه صفويه از (تشيع اماميه ) ارائه داده مى كرد، مسئله يازتر بود و دستاويز حمله و بهانه مناسبى در دست علمامتعصب سنى بود. اسناد تاريخ نشان ميدهد كه در بلاد سنيان ، (تشيع اماميه ) مترادف بود با مذهب شرك و تمام بر چسب هايى كه در ادوار گذشته تاريخ ت اسلاف سنى شان بر تارك (تشيع ) چسبانده بودند، صحت و مشروعيت مى يافت . اقدامات صفويه تا آنجا شوم و ويرانگر بود كه بسيارى از سنيان متعصب ، اقدامات خلفاء اموى و عباسى را عليه (ائمه شيعه ) (عليه السلام ) توجيه ميكردند، و مى دانيم كه درگذشته قبل از صفويه (غزالى طوسى ) براى خوشايند خلافت و سلطنت تسنن ، (يزيد بن معاويه ) را تبرئه كرد ولعن بر او را حرام دانست .اما اينبار قضيه شكل جدى تر بخود گرفت وكليه خلفا سفاك اموى - عباسى تبرئه شدند. حقانيت ، مظلوميت و معنويت تشيع اماميه بايكوت شد و سناين بلاد همچو آتشى در زير خاكستر منتظر فرصت بودند.
(محمدبن عبدالوهاب ) درست در چنين مقطع بلند تاريخى زاد و زيست و ديد ولمس كرد.
ونكته دوم ، تحصيلات (محمدبن عبدالوهاب ) است . او در حوزهايى مطالعه مى كرد كه در معرض تهاجم فرهنگى ، سياسى و نظامى صفويه بودند. آمدن اوبه ايران و مخصوصا (اصفهان ) و اقامت او در آن شهر قابل توجه است . او از نزديك شاد اقدامات متوليان رسمى و دولتى و علمى مذهب اماميه بود. بدو شك محمدبن عبدالوهاب در مراسم محرم اصفحان ديده است كه چگونه در روز (عاشورا) شاه شيعه !! سرهاى بريده سنيان را به عنوان سرهاى بريده امويان !! تحويل مى گيرد و به قاتلين سكه هاى طلا مى هد...
خلاصه اينكه محمد بن عبدالوهاب و نهضت افراطى او محصول چنين دوره اى است . يعنى يك واكنش ! يك عكس العمل كه مى تواند اشكال مختلفى در انعكاس خود بيابد. آنگونه كه وقتى محمودافغان ايران رادر نورديد، (ملا زعفران ) سنى را آورد تا مال وجان و ناموس روافض !! را مباح كند و دراصفهان چنين شد..
علمامذهبى در نقد و نفى (وهابيت ) تنها (معلول ) را مى بيند واز علت غافل اند وفورا دست خارجى و... را در كار مى آورند.
تعاليم (محمدبن عبدلوهاب ) در واقع تهاجمى است فرهنگى عليه محصولات فرهنگى صفويه و اقدامات نظامى مخرب و ويرانگر وظالمانه او و پيرونش ، عكس العملى است عليه اقدامات قزلباشان صفوى كه در طول حداقل يك قرن تمام با قداره (تشيع ) رادر دل و درون توده هاى عامى سنى ايران و اطراف آن فرو كردند وعقايد و اماكن سنيان را زيرو رو كردند.
و همان گونه كه قتل عامهاى (شاه اسماعيل اول ) درشيعه كردن سنيان ، عنوان (جهاد) داشت و فتواى فقها را در حمايت خودبهمراه داشتند، تخريب ها وقتل عامهاى وهابيان در بلاد شيعه و انهدام اماكن مذهبى اماميه ، عنوان جهاد و پاكسازى و تطهير اسلام !! و توجيه مذهبى داشت . و در همين جا بايد به اين نكته واقعيت تاريخى اشاره كرد كه تاريخ اسلام از آغاز تاكنون نشان مى دهد: كليه فرقه ها و نهضتهاى فكرى ، فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى و نظامى در سايه و فضاى فرهنگى ، سياسى خلافت و سلطنت پديد آمده اند و هر كدامشان به نحوى دراعتراض به وضع موجود، ابراز وجود كرده اند، اگر در ستيز با عقايد رسمى بوده است و نفى تفكر موجودت بدعت ناميده شده و اگر در نبرد با ساختار سياسى فرهنگى - اجتماعى - اقتصادى موجود ونفى سيادت متوليان رسمى بوده ، تكفير گرديده و تحت پيگرد مذهب رسمى و سياست حاكم قرار گرفته است و بعد در تاريخ عقايد و آرا به بدترين وجهى تحريف شده است وبه صاحبان آرا و عقايدت اقوال و اعمالى نسبت داده اند كه روحشان از آنها خبر نداشته است و همين اقوال پشتوانه تاريخ نقلى و كتب فرق و ملل و نحل گرديدهاست . نكته ديگر اين است كه تاريخ عقايد و آراء بشرى نشان مى دهد كه هر حركت فكرى ( مثبت يامنفى ) اصولا دارى علل و انگيزه هائى است كه مبادى عقيدتى آن مبتنى بر همين علل و انگيزهاست ، ايدئولوژى و پيام آن حركت بر همين علل استوار است و بعد براى توجيه تاريخى خود به دنبال پيشينه و ريشه مى گردد. دراين شكى نيست كه محمد بن عبدالوهاب ، عقايد كلامى خود رادر تاريخ عقايد و آراء اسلامى جستجو كرده و عقايد ابن تيميه را مناسب ديده و هماهنگيهائى با آنهاداشته است .اما خود ابن تيميه محصول چه عصرى است ؟ او نيز محصول عصر تنازع بقا مذاهب رسمى است است : عصر مغولان و بعد در دوره ايلخانان ) مذاهب اسلامى در چه رقاتبى براى بقا بودند؛ حنفيان قظب غالب مذاهب تسنن بودند و شيعه اماميه مذهب رقيب نيزگاه غالب مى شد. در اين ميان حنبليان و شافعيان در اقليت و محدوديت بودند وزيديان و اسماعيليان در تعقيب و قتل عام ...
ابن تيميه محصول چنين عصرى است كه عقايد وآراش را بايد در قالبهاى منجمد و متحجر شاعره واصحاب الحديث ومرجئه و جبريه ديد. آنچه مهم است ، بايد به علل ، عوامل و انگيزه هاى خيزش بك حركت و به ريشه هاى توجيها تاريخى آن .
در منابع شيعه اماميه ابن تيميه اينگونه معرفى شده است : احمدبن تيميه (728 - 661 ق ) فقيه ، محدث ومتكلم حنبلى است وى متولد 661 ق . در حران (سوريه ) مى باشد و در ايام حمله مغولان مقيم دمشق شد. او داراى تاءليفات بسيارى است بالغ بر سيصد جلد است . (ابن تيميه ) بر كليه مذاهب اسلامى انتقاد داشت و كتبى عليه اين مذاهب نوشت . در عين حال مورد احترام عامه بود. (ناصر) خليفه فاطمى وى را به زندان انداخت با پا در ميانى مادرش آزاد شد. او قائل به تجسم و تشبيه بود. (علماء عامه ) عليه او اظهار نظر كرده اند و كتبى بر رد عقايد وى نوشته اند. برخى ابن تيميه را (بدعت گذار) و برخى ديگر كافر دانسته اند. گويند (بخارى ) وى را (كافر) دانسته است .
آثار و عقايد او در شام و اطراف ممنوع اعلام گرديد و خليفه وقت دستور داد هر كس بر اين عقايد باشد، مال و جانش مباح است .
از عقايدى كه به وى نسبت داده اند اين است كه وى تمام عقايد مسلمانان را زير سؤ ال برده و آنان را در پرستش متوليان رسمى مذاهب به يهود ونصارى تشبيه كرده كه احبار و رهبان خود را مى پرستند گويند عقايد و آثار او در تجسم و تشبيه خداوند است به اصحاب سقيفه توهين روا داشته ، مردم را از زيارت قبر رسول الله باز داشتهو آن را نوعى شرك تلقى كرده است . عقايد و آراء او بر خلاف عقايد عامه مسلمانان است ، لذا كليه فقهاء رسمى عليه او هماهنگ عمل كردند و به زندانش انداختند.