28- فرقه بابك خرم دين

اينان از ياران و پيروان بابك اند كه معروف به بابكيه و فرقه اى از غلاة شيعه هستند. بابك بزرگترين پيشواى فرقه خرم دينان بود كه در زبان پهلوى او را پاپك مى خواندند و در زبان عربى او را بابك مى گفتند.
ابن نديم در كتاب فهرست خود مى نويسد: پدر بابك از مردم مداين و پيشه اش روغن فروشى بود كه به آذربايجان مهاجرت كرد و در قريه بلال آباد كه يكى از روستاهاى ميمنه بود سكونت نمود در آن محل دلباخته زنى يك چشم شد و او را به عقد خود درآورد و بابك از آن زن به دنيا آمد. پدر بابك را در يكى از سفرهاى خود به كوه سبلان شخص ناشناسى در پشت سر بر وى خنجرى زد و او را كشت .
پس از مرگ وى مادر بابك به دايگى اقدام نمود تا اينكه بابك ده ساله شد و به كار گاوچرانى مشغول شد، و در خدمت شبل بن منقى ازدى درآمد و در اسطبل اسبان به كار تيمارگرى مشغول شد. در اين موقع بود كه از غلامان همكارش طنبور زدن را فراگرفت و پس از مدتى از آنجا به تبريز رفت و دو سال نزد محمد بن رواد ازدى بود، آنگاه به پيش مادرش ‍ برگشت ، در اين موقع بابك در سن 18 سالگى بود.
طبرى مى گويد: بابك در جوانى با شروين بن رجاوند رئيس فرقه مزدكيان طبرستان ملاقات كرد. در بيان الاديان آمده است : چون زندگى كردن از نظر اقتصادى در شهر اردبيل بر بابك و مادرش بسيار سخت شد، آن دو از شهر اردبيل راهى منطقه ديگرى شدند و در قريه اى كه محمد بن رواد ازدى بود، سكنا گزيدند. مردم آن ده از فرقه مزدكيان و خرم دينان بودند كه پيشواى آن قوم ، جاويدان بن شهرك بود. بابك در اين ده به خربزه فروشى مشغول شد و جاويدان از او خربزه مى خريد و چون دانست كه بابك در طنبور زدن زبردست و تواناست و اين فن را خوب مى داند، او را خوش آمد و بابك را پيش خود نگه داشت .
و نيز طبرى مى گويد: در سال 201 هجرى بابك خرمى از كيش ‍ جاويدانيه دست كشيد و دعوى كرد كه روح جاويدان پيشواى مزدكيان و خرم دينان در او حلول كرده است و شورش و فتنه اى را آغاز نمود.
ابن نديم مى گويد: ميان جاويدان و ابوعمران كه هر دو از خرم دينان بودند جنگ درگرفت . جاويدان ، ابوعمران را به قتل رساند، و خود مجروح گرديد و چون به محل خود بازگشت ، بر اثر آن زخم پس از سه روز درگذشت . زن جاويدان دلباخته و عاشق بى تاب بابك شد و گفت : من مرگ شوهرم را پنهان مى دارم و فردا در ميان مردم آبادى اعلان خواهم كرد كه جاويدان دوش گفت كه من امشب خواهم بدرود حيات گفت و روح من چون از پيكرم برون آيد، در پيكر بابك مكان گيرد و با روان او يكى گردد و بابك پروردگار و خداى روى زمين شود و دين مزدك را ديگر باره زنده كند.
چون صبح شد آن زن مردم محل را گرد آورده گفت : جاويدان به من خبر داد كه امشب من مى ميرم و جان و روح من در تن بابك جوان منزل مى كند. مردمى كه از ياران و پيروان جاويدان بودند سخنان آن زن را قبول كردند، آنگاه آن زن فرمان داد تا گاوى را كشتند و پوست آن گاو را پهن كردند و طشتى از شراب بر آن نهادند و مقدارى نان در اطراف پوست گاو گذاشتند و مردم را يك يك آواز مى داد و مى گفت : بر پوست گاو گرد آييد و پاره اى از نان را برداريد و در شراب زنيد و آنگاه آنرا بخوريد و بگوئيد: اى روان پاك بابك به تو گرويديم ، همچنانكه به روان جاويدان گرويده بوديم . و سپس مردم دست بابك را بوسيدند، و آن زن هم بر بستر خود بنشست و بابك را نيز بر بستر خود جاى داد. و مردم پس ‍ از نوشيدن شراب دسته هاى گل بر بابك تقديم نمودند، و بابك آن گلها را برمى داشت و اين عمل آئين ازدواج اين گروه شمرده شد. ابومنصور بغدادى مى گويد: فرقه بابكيه ، ياران و پيروان بابك خرمى بودند كه در كوههاى اطراف آذربايجان ، مردم را به آئين خود فراخواند و در آنجا گروه فراوانى گرد او جمع شدند. آنان كارهاى زشت و ناروا انجام مى دادند، و گروه فراوانى از مسلمانان آنجا را به خاك و خون كشيدند. خليفه عباسى سپاهى را به فرماندهى افشين حاجب و محمد بن يوسف ثغرى و ابى دلف العجلى جهت سركوبى آنان گسيل نمود. تا مدت بيست سال اين نبرد به طول انجاميد. سرانجام بابك و برادرش ، دستگير و در عصر حكومت معتصم در سرمن راى به دار زده شدند، و افشين نيز به اتهام همكارى با بابك ، به دستور خليفه كشته شد.
در ترجمه فرق الشيعه نوبختى آمده است كه : خرم دينان از دسته هاى كيسانيه و عباسيه و حادثيه پديد آمدند و گزافه گويى را اين دسته آغاز نمودند و اصطلاح خرم دين ، مركب از دو كلمه خرم و دين است كه به معنى دين خوب و نيك مى باشد. اينان فرقه اى دينى و سياسى بودند كه پس از كشته شدن ابومسلم خراسانى به وجود آمدند و اينها آغاز شورش ‍ و حركتشان در سال 192 هجرى بود، و نخستين طرفداران اين گروه را (محمره ) لقب دادند، زيرا پرچم ايشان سرخ رنگ بود. و مراكز آنان ميان آذربايجان و ارمنستان و نيز اطراف همدان و اصفهان بود. رهبر اين گروه در ابتداء، جاودان بن سهل بود كه بابك را به جانشينى خود برگزيد، و بابك در سال 202 هجرى دژ (بذ) را در نزديكى اردبيل بگرفت و عليه نيروى اعراب شورش براه انداخت و پس از بيست سال در سال 223 هجرى بدست افشين گرفتار و اسير شد و به امر معتصم عباسى در شهر سامراء كشته شد.
ابن اثير مى گويد: معتصم عباسى براى سركوبى خرم دينان سپاه عظيمى به ايران اعزام داشت . اين سپاه در روستاى همدان با خرم دينان روبرو شد، و شصت هزار تن از آنان را بكشت ، و افرادى كه زنده جان بدر بردند به طرف روم فرار كردند. سرداران عرب به جهت تنگى راهها و كوهستانى بودن آن منطقه و شدت سرماى آذربايجان از سركوب نمودن طرفداران بابك سخت خسته شدند. سرانجام پس از 20 سال به ناچار، معتصم خيزر بن كاوس معروف به افشين را براى سركوبى بابك به آن سامان گسيل داشت .
بابك براى مقابله با سپاهيان اعزامى خليفه به تئوفيل پسل ميخائيل ، امپراطورى بيزانس نامه اى نوشت و از او سپاهى خواست ، ولى پيش از رسيدن نيرو و قوا، افشين با يك ترفند نظامى ، بابك را دستگير نموده و پس از سه سال نبرد خونين با او و دادن امان نامه از طرف معتصم ، به دام خود انداخت و او را به سامراء نزد خليفه عباسى برد.
معتصم دستور داد تا بابك را سوار بر فيل كردند و در شهر بگرداندند و در روز پنجشنبه دوم صفر سال 223 با وجود امان نامه اى كه به او داده بودند به دستور خليفه او را قطعه قطعه كرده و كشتند.
در كتاب خاندان نوبختى آمده است : خرميه از ياران بابك خرمى هستند كه در عصر ماءمون خروج كرد و در زمان حكومت معتصم به وسيله افشين ، سركوب گرديد و به فرمان خليفه كشته شد.
براى اطلاع به منابع زير رجوع كنيد:
1- تاريخ الرسل و الملوك طبرى ج 14
2- جامع الحكايات و لوامع الروايات ص 258
3- دايرة المعارف الاسلاميه ج 3 ص 246
4- الفرق بين الفرق ترجمه دكتر مشكور ص 192
5- ترجمه فرق الشيعه نوبختى ص 60
6- فرهنگ فرق اسلامى ص 85 تا 87
7- الملل و النحل شهرستانى ج 1 ص 113 و ص 132 و تبصره العوام
8- تلبيس ابليس ص 109 و ص 112
9- الفهرست ابن نديم برگردان بقلم رضا تجدد ص 610 تا ص 614