اعلام رسالت و نامه به پادشاهان

پيامبر اسلام وقت آن ديد تا رسالت جهانى خويش را به سراسر دنيا اعلام كند: (... سپس تصميم خود را آشكار كرد و گفت قصد دارد كسرى و هرقل (هراكليوس ) و مقوقس و حارث غسانى پادشاه حيره و حارث حميرى پادشاه يمن و نجاشى پادشاه حبشه را با اسلام دعوت كند. برخى كه با تشريفات سياسى آنان آشنا بودند، توصيه كردند كه مهرى بسازند كه هيچ نامه اى را بى مهر نمى پذيرند. انگشتريى از نقره ساختند و بر آن (محمد رسول الله ) را در سه رديف نقش كردند:
محمد در پايين ترين و الله در بالاترين رديف و رسول در ميانه . نامه ها را به روايتى يكجا و به روايتى به تدريج فرستاد و اين درست تر مى نمايد به خصوص كه برخى آغاز دعوت سران جهان را در سال ششم مى دانند نه هفتم و در اين صورت جمع هر دو تاريخ ممكن مى گردد. تامه (هرقل ) امپراطور روم شرقى را را به دحيه كلبى داد كه براى حاكم (بصرى ) برد و با معرفى او (كه دست نشانده امپراطور بود) به وى تسليم گردد:
( بسم الله الرحمن الرحيم
من محمد بن عبدالله الى هرقل عظيم الروم ، سلام على من اتبع الهدى اما بعد، فانى ادعوك بد عاية الاسلام ، اسلم تسلم ، يوتك الله اجرك مرتين ، فان توليت فانما عليك اثم الا ريسين و قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم ، الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا، و لا يتخذ بعضتا بعضا اربابا من دون الله ، و فان تولوا و فقولوا اشهدوا بانا مسلمون . )
نامه خسرو پرويز شاهنشاه ايران ، را به عبدالله بن خلافة السهمى داد:
( بسم الله الرحمن الرحيم
من محمد رسول الله الى كسرى عظيم فارس ، سلام على من اتبع الهدى و امن بالله و رسوله و شهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمدا عبده و رسوله . ادعوك بدعاية الله ، فانى (انا) رسول الله الى الناس كافة لا نذر من كان حيا و يحق القول على الكافرين اسلم تسلم ، فان ابيت فعليك اثم المجوس . )
خسرو پرويز آن را دريد و به اذن حاكم دست نشانده خويش در يمن دستور داد:
(اين غلام را كه چنين گستاخ شده است ، بسته به پا تخت بيار).
باذن مامورانى به مدينه فرستاد و جريان را به پيامبر اطلاع دادند. پيامبر خبر داد كه خسرو به دست پسرش شيرويه كشته شده است . هنوز يمنى ها از آن آگاه نبودند. باذان كه همچون ديگر ساكنان يمن از تسلط جابرانه و خشن مامورانى ايرانى (از زمان انوشيروان ) رنج مى برد، از پيدا شدن قدرت بزرگى در عربستان براى آنكه خود را از يوغ امپرياليسم ساسانى رها كند، استفاده كرد و اسلام آورد و پيامبر همو را از جانب خويش بر يمن گماشت و او با اتكا به محمد كه هيچ گونه قيد اقتصادى و يا سياسى را در او تحميل نكرد، استقلال خويش را در قبال ايران به دست آورد.
به مقوقس :
( بسم الله الرحمن الرحيم
من محمد بن عبدالله الى المقوقس عظيم القبط، سلام على من اتبع الهدى . اما بعد؛ فانى ادعوك بدعايه الاسلام ، اسلم تسليم ، يوتك الله اجرك مرتين ، فان توليت فانما عليك اثم القبط. (وقل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم ، الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا، و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله ، فان تولوا، فقولوا اشهدوا بانا مسلمون )
به (هلال ) صاحب بحرين :
( سلم انت ؛ فانى احمد اليك الله ؛ الذى لا اله هو، لاريك و ادعوك الى الله وحده ، تومن بالله و تطيع ، و تدخل فى الجماعه ، فانه خيرلك . والسلام على من اتبع الهدى .(24))