ماجراى يوم الانذار

نخستين دعوت محمد (صلى الله عليه و آله ) از بستگانش به (يوم الانذار) معروف كه در خانه ابوطالب مجلسى آراست و سران قريش ‍ و خويشاوندان خود را دعوت كرد تا پيام خويش را ابلاغ كند. در اين مجلس محمد (صلى الله عليه و آله ) خطاب به خويشان خود فرمود كه دست از بت پرستى بردارند و خداى يكتا را بپرستند تا رستگار شوند. و در ضمن از آنان خواست تا در اين رسالت و دعوت او را يارى كنند. و گفت : در ميان شما كيست كه امروز دست همكارى به طرف من دراز كند؟ حاضران همگى خاموشى گزيدند.
در اين ميان تنها على بن ابيطالب از جا برخاست و عاشقانه دست به سوى محمد دراز كرد و قول يارى و همكارى داد. ابوطالب نيز به حمايت از محمد (صلى الله عليه و آله ) پرداخت .
سران قريش از اين حرف محمد (صلى الله عليه و آله ) ياورى نيافت ، خوشحال بودند و از بابت همكارى على نوجوان با محمد (صلى الله عليه و آله ) مى خنديدند. و آن گونه كه خلق و خوى اشراف و جاهلان مغرور است ، آن پيام انسانى را به مسخره گرفتند. ابولهب از كسانى بود كه سرسختى و عناد بيشترى نشان مى داد. همو بود كه مجلس را بهم زد و از ادامه سخنان محمد (صلى الله عليه و آله ) جلوگيرى كرد. تلاش ‍ محمد (صلى الله عليه و آله ) جلوگيرى كرد. تلاش محمد (صلى الله عليه و آله ) براى تشكيل اين جلسه سه روز ادامه داشت .
متن سخنان محمد (صلى الله عليه و آله ) در آن جلسه تاريخى چنين است : به خدا هيچ كس براى شما چيزى بهتر از آنچه من آورده ام ... به خدائى كه جز او خدائى نيست ، من فرستاده او به سوى شما و مهم مردم جهان هستم .
اى عشيره من ! بدانيد كه شما مانند خفتگان بيدار مى شويد و طبق كردار خود مجازات خواهيد شد. بهشت جاودان پروردگار از آن نيكوكاران است و دوزخ از آن بد كاران . اى خويشاوندان !
پروردگارم به من دستور داده كه شما را به سوى او بخوانم . كدام يك از شما امروز دعوت مرا اجابت مى كند و از من پشتيبانى مى نمايد، تا برادر و وصى و جانشين من باشد؟
كسى پاسخى نگفت ، سكوت سنگينى بر جلسه حاكم شد. على بن ابيطالب از ميان قوم برخاست و گفت : اى رسول خدا! دعوت تو را اجابت نمودم و پشتيبان تو هستم .
پيامبر گفته اش ر سه تكرار كرد و جوابى از قوم نشنيد. در هر سه مرتبه على به پيامبر پاسخ مثبت داد.
آنگاه پيامبر خطاب به حاضران گفت :
اين جوان ، يعنى على بن ابيطالب از اين پس برادر و وصى و وارث من است ، از او اطاعت كنيد.
سران قوم با تمسخر به ابوطالب گفتند: از پس محمد (صلى الله عليه و آله ) بايد به فرمان پسرت على باشى !