((ابراهيم )) بت شكن تاريخ

در يك روز تعطيل رسمى ، نمرود دستور داد تا مردم در مراسم آن روز شركت كنند. شهر از سكنه خالى بود و ابراهيم در انتظار چنين فرصتى . او با تبر و طناب وارد بتخانه بزرگ و مركزى شهر شد و با تبر بجان بتان سنگى و... افتاد. سرانجام تبر را با طناب به گردن بت بزرگ آويزان كرد و از بتكده بيرون شد.
نمروديان در بازگشت به شهر و زيارت معبد دچار حيرت شدند. تنها ابراهيم بود كه در نمايشهاى نمرودى شركت نمى كرد و از آنان بيزار بود. ابراهيم دستگير شد و به محاكمه كشيده شد: قاضى القضاة نمرود با ريشى انبوه و هيكلى چون كوه و صدائى از اعماق گلو، به همراه هيئت داوران فرياد زدند كه :
قالو: اءانت فعلت هذا بالهتنا يا ابراهيم ؟
ابراهيم ؛ قال : بل فعله كبيرهم ، هذا، فسئلو هم ان كانوا ينطقون .(585)
تو با خدايان ما چنين كردى اى ابراهيم ؟
آن بت بزرگ ، آن بزرگشان با آنها چنين كرد، باور نمى كنيد از خودش ‍ بپرسيد، البته اگر مى توانند حرف بزنند!
و اين كلام ابراهيم ضربه اساسى و كوبنده اى بر اذهان بت پرستان نمرودى وارد كرد و آنگاه پى در پى استدلالهاى بيدار كننده ابراهيم نمروديان را بخود آورد.
قاضى القضاة و ديگر كارگزاران نظام نمرودى براى جلوگيرى از رسوائى بيشتر، ابراهيم را محكوم كردند تا در آتش ، زنده سوخته شود.
نمروديان آتشى عظيم افروختند و قبل از آن ابراهيم را بر فراز آن كوه هيزم گذاشتند. عوام كالانعام كه در هر معركه اى تماشاچى اند و سياهى لشكر دژخيم و هوراكش مرگ قهرمانان ، اينك نيز به تماشاى سوختن ابراهيم قهرمان بزرگ توحيد ايستاده اند!
در اينجا بود كه اراده خداوند چنين تعلق گرفت تا آتش سرد و سلامت بر ابراهيم باشد و چنين شد:
((يا ناركونى بردا و سلاما على ابراهييم ))
آتش نمرودى چند روز زبانه مى كشيد. تماشاچيان پس از فرو نشستن آتش ، ابراهيم را به سلامت يافتند كه مردم را به توحيد و عبادت خداى يكتا فرا مى خواند.(586)