مرگ عيسى در تلقى مسيحيان
اناجيل و منابع تاريخى مسيحيت مدعى اند كه عيسى به دست يهوديان به دار كشيده شده است . احبار يهود وقتى دريافتند كه عيسى موقعيت آنان را به خطر انداخته و آئين جديدى را تبليغ مى كند و عملا مراسم و شعائر رسمى يهود را زير پا مى گذارد، كمر به قتل او بستند. ابتدا تبليغات بسيار تندى عليه او راه انداختند و او را به انواع اتهامات متهم كردند. عيسى در حلقه توطئه و محاصره و تعقيب قرار گرفت و مدتها متوارى بود. احبار يهود و كارگزاران امپراطور با يكديگر عليه عيسى و ياران او همدست شده بودند. نويسنده كتاب ((تاريخ مسيح )) مى نويسد كه : پس از اهانت عيسى به هيكل مقدس از او به حاكم رومى فلسطين شكايت كردند. حاكم دستور داد تا عيسى را دستگير كردند. اتهام او اين بود كه با ترويج عقايد باطله ، مردم را گمراه مى كند و با احكام يهود به مخالفت برخاسته است . دستگيرى عيسى بوسيله نگهبانان يهودى هيكل مقدس صورت گرفت ... يهوديان ، عيسى را همان شب آورده و بازجوئى كردند و عقايد او را درباره دين يهود جويا شدند. عيسى در زندان بسر مى برد و اراذل و اوباش بر او آب دهان مى انداختند. پس او را به دادگاه رومى فلسطين تلسيم كردند. حاكم دادگاه در خلوت با عيسى به گفتگو نشست و تحت تاءثير جاذبه روحانى او قرار گرفت و تصميم گرفت كه او را از مرگ نجات دهد، او از افكار مردم وحشت داشت و از امپراطور روم مى ترسيد. چاره اى انديشيد، دستور داد تا عيسى را آورده تازيانه زدند تا بدين وسيله از خشم مقامات روحانى يهود كاسته شود. سربازان يهودى هر گونه فرصت نجات عيسى را از حاكم سلب كردند، آنان تاجى از خار آورده بر سر او نهادند و پيراهن قرمزى بر او پوشاندند، و او را بر مكان بلندى نشانده و بر او آب دهان انداخته و براى استهزاء به او به عنوان پادشاه يهود سلام مى دادند. حاكم اورشليم تصميم گرفت عيسى را به حاكم منطقه جليل تسليم كند تا به رسم آن زمان ، حكم در منطقه متهم اجرا شود و او در خون عيسى دست نداشته باشد. كليه حيله هاى حاكم براى نجات عيسى با شكست مواجه شد، و بناچار عيسى را دوباره به زندان فرستاد.(450) هنگامى كه عيسى را براى به دار آويختن مى آوردند، طبق سنت آن روزگار متهم بايد صليب خود را بر دوش مى كشيد؛ اما چون عيسى بشدت نحيف و ضعيف شده بود، نمى توانست صليب خود را بكشد، لذا فرد ديگرى صليب او را مى آورد. ابتدا به مسيح جامى از شراب دادند تا بياشامد و او را چشيد و نياشاميد، سپس او را به دار كشيدند. دوستان و دشمنان اين وضعيت را تماشا مى كردند. مكان اعدام عيسى در خارج از ديوار شهر اورشليم بود. آن مكان را ((جلجثه )) به معناى ((جمجمه )) مى گفتند.(451)
اناجيل از برخورد عيسى با شعائر و مراسم يهود سخن مى گويند و تاءكيد دارند كه همين امر باعث به دار كشيدن عيسى شد: ((عيسى و يارانش چون وارد معبد شدند، تختهاى صرافان و كاسبكاران را واژگون كردند و كبوتر فروشان و سوداگران را از صحن بيت المقدس بيرون راندند)).(452)
عيسى فرياد زد: ((آيا مكتوب نيست كه خانه من ، جايگاه عبادت همه امتها خواهد بود، آيا شما آن مغازه دزدان ساخته ايد؟))(453) و با تازيانه هائى از طناب ، كسبه را از جلو معبد بيرون راندند. عيسى شبها به كوه زيتون مى رفت كه بازداشت نشود. چند روز پياپى در آنجا وعظ مى كرد و مردم به سخنان او گوش مى دادند.(454)
اما روحانيون و كاهنان يهود ترسيدند و توطئه قتل او را چيدند. شوراى عالى علماى يهود تصميم گرفت يك نفر بميرد تا همه طايفه هلاك نشوند. اين خبر را به عيسى گزارش دادند.
عيسى خود را آماده مرگ كرد. در آخرين شب زندگى خود مجلسى آراست و براى آخرين بار با ياران خويش غذايى صرف كرد. در اين مجلس بود كه نان را بركت داد. نان را پاره كرد و به ايشان گفت :
((بگيريد و بخوريد كه اين جسد من است ، و پياله را گرفت و در آن مايعى ريخت و شكر نمود و به ايشان داد و همه از آن آشاميدند. گفت : اين خون من است كه در راه بسيارى ريخته شود.))(455)
اناجيل مى گويند كه در همين شب فردى به نام ((يهودا اسخريوطى )) او را به ماءموران حكومتى شناساند. جريان اعدام عيسى در اناجيل ، تا حدودى موافق منابع ديگر مسيحى و يهودى است . اناجيل طرفداران عيسى را در روز اعدام بسيار زياد ذكر كرده اند كه براى او مى گريسته اند. در روز اعدام دو نفر از دزدان را نيز با او اعدام كردند.
در هنگام اعدام از زمين تاريك شد. روز اعدام او روز ((عيد فصيح )) بود كه عيد فطير هم گفته مى شود. جسد عيسى شبانه بر دار ماند. فردى به نام ((يوسف )) از كاهنان يهود، جسد او را در قبرى از سنگ كه براى خود تراشيده بود گذاشت و سنگ بزرگى بر آن قرار داد و رفت . همه مردم او را ترك نمودند مگر چند تن از زنان كه عزادارى مى كردند.(456)