آدم و حوا در تورات
تورات به داستان خلقت آدم و حوا پرداخته و اين نشان مى دهد كه اساطير و اوهام و افسانه هاى ملل توسط نويسندگان تورات در آن راه يافته است :
در سفر پيدايش مى گويد: ((و چون خداوند خدا آدم را خلقت كرد، هر حيوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمين سرشت و نزد آدم آورد تا ببيند كه چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذى حيات را خواند، همان نام او شد. پس آدم همه بهائم و پرندگان آسمان و همه حيوانات صحرا را نام نهاد؛ ليكن براى آدم معاونى موافق وى يافت نشد. خداوند خدا خوابى گران بر آدم مستولى گردانيد تا بخفت و يكى از دنده هاى او را گرفت و گوشت در جايش پر كرد و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زنى بنا كرد و وى را نزد آدم آورد و آدم گفت همانا اين است استخوانى از استخوانهاى من و گوشتى از گوشتم . از اين سبب نساء ناميده شود، زيرا كه از انسان گرفته شد از اين سبب مرد پدر و مادر خود را ترك كرده با زن خويش خواهد پيوست و يك تن خواهند بود آدم و زنش هر دو عريان بودند و خجلت نداشتند.(188)
در باب 3 آمده است : ((و مار به زن گفت : هر آينه نخواهيد مرد بلكه خدا مى داند در روزى كه از آن بخوريد، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نيك و بد خواهيد بود و چون زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكوست و به نظر خوشنما و درختى دلپذير و دانش افزا، پس از ميوه اش گرفته ، بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد آنگاه چشمان هر دوى ايشان باز شد و فهميدند كه عريانند، پس برگهاى انجير بهم دوخته ، سترهائى براى خويشتن ساختند و آواز خداوند خدا را شنيدند كه در هنگام وزيدن نسيم نهار در باغ مى خراميد و آدم و زنش خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پنهان كردند و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت : كى هستى گفت چون آواز تو را در باغ شنيدم ، ترسان گشتم ؛ زيرا عريانم . پس خود را پنهان كردم ))(189)