نتيجه
جهان بينى مانى و سازمانى كه او براى عالم قائل است ، مانند بسيارى از داستان هاى مذهب جنبه رمزى دارد و اگر اين قصه و نظائر آن توجيه نشود، مجموع گفته هاى مانى افسانه هائى بى سر و ته به نظر مى رسد. با اين همه ، اين افسانه ميليونها نفر را در مدتى بيش از هزار سال بخود مشغول ساخته است . افسانه پيدايش و ديگر افسانه هاى مربوط به آسمان و زمين ، همه از يك سرچشمه منشاء مى گيرند كه در اصل يكى هستند.
پيروى از اصول عقايد مانى كه پايه آن تقسيم نيروهاى كيهانى بر دو اصل روشنائى و تاريكى است ، آنچنان در نهاد بشر به صورت غريزى نهفته است كه حتى فيلسوفان بزرگ و ژرف انديش امروزى مانند ((كارل ياسپرس )) نيز از تاءثير آن بركنار نيستند.
((ياسپرس )) در كتاب ((فلسفه من )) مى گويد:
حقيقت ، جهان ناشناختنى است ، ولى آنچه ما مى بينيم از دو حال خارج نيست : جهان يك جنبه منطقى و يك جنبه غيرمنطقى دارد.
ياسپرس جنبه منطقى را آئين روز و جنبه غيرمنطقى را سوداى شب مى نامد. روز روشن است و شب تاريك و پر از پرسشهاى بى پاسخ .
وى مى افزايد: جهان منطقى ، يعنى قلمرو روشنائى پر از گرفتارى ها و دشواريهايى است كه جهان لامنطق بوجود مى آورد. تاريكى از همه سو در روشنائى رخنه مى كند و با طوفانهاى ديوانه وار و آشوبى كه بوجود مى آورد، همه ما را بسوى ژرفناى عدم و نيستى راهنمايى مى كند. با اين همه ، آئين روز يعنى منطق روشنائى مى كوشد تا به انديشه هاى ما سامان بخشد و از راه دانش و خرد زندگى را زيباتر كند، ولى سوداى شب كوركورانه بناهاى آباد را ويران مى كند و با همه نيروى خود، بى آنكه هدف و قصورى داشته باشد، بر موجودات مى تازد و جهان هستى را در هم مى ريزد. كشمكش ميان آئين روز و سوداى شب در درون خود انسان هم جريان دارد؛ يعنى از يك سو خود ما را براه نيكى مى خواند، ولى غرايز طبيعى ويرانگرى را به ما تلقين مى كند. ما مى توانيم راه خود را برگزينيم ، ولى راه سوداى شب و تاريكى مخرب هم براى ما باز است و اين دو گرايش مانند همزادانى هستند كه پيوسته در درون ما ناظر و مراقب يكديگرند. انسان نمى تواند از آثار جوهر اشياء در امان بماند، جوهرى كه ماهيت آن براى ما الى الابد ناشناخته خواهد ماند و هر لحظه ما را با مخاطرات اسرارآميز و مجهول مواجه خواهد ساخت .(6)