واژه مجوس
((مجوس )) معرب ((موى گوش )) يا ((سيخ گوش )) نام شخصى است كه در آئين زرتشت بدعتها گذاشت و اكنون پيروان زرتشت را ((مجوسى )) گويند. مجوسى (با ياى مجهول ) يعنى آتش پرست (434). و نيز مغ به معناى آتش پرست ، بيدين ، كافر، بت پرست ك راهب ، خمار، خداوند ميكده ، شاخ گاو و ريشه درخت خرما آمده است (435).
در قاموس قران امده است كه لفظ مجوس فقط يك بار در قرآن بكار رفته و مراد از آن ايرانيان قديم مى باشد كه دين انان را در كنار يكى از چهار دين مشهور دوران باستان قرار مى دهد. گفته مى شود كه مذهب مجوس در اصل مذهب شركت نبوده و در رديف اديان توحيدى قرار داشته است . جزيه گرفتن از مجوسيان دليل روشنى بر موحد بودن انان است . رواياتى مبنى بر اينكه مجوسيان اهل كتاب هستند، وجود دارد كه به انها اشاره شد. واژه ((مجوس )) در كتب آسمانى پيشين بكار رفته است كه به ان نيز اشاره شد.
يك محقق ايرانى مى گويدگ در هيچيك از كتب آسمانى تورات ، انجيل و قران از كتاب اوستا صريحا نام برده نشده و هر گاه از مذهب باستانى ايرانيان سخن به ميان آمده ، تنها به نام ((مجوس )) بسنده كرده اند و اين قوم را نماينده مذهب ايران باستان دانسته اند. نويسندگان اوليه اسلامى گمان كرده اند كه مراد از مجوس ، آفتاب پرستان بوده و برخى مانند ((جواليقى )) و ((سيوطى )) و ((خفاجى )) آن را از لغات دخيله در قرآن گفته اند. ((ابن سيده )) و ديگران آن را از واژه ((منبج )) كه به معناى كوتاه است ، مشتق دانسته و با كلمه ((گوش )) مركب گرفته و روى هم رفته منبج گوش را به معناى كوتاه گوش پنداشته اند. ((فيروز آبادى )) در ((قاموس المحيط)) مى گويد: ((مجوس ؛ كصبور، رجل صغير الاذنين وضع دينا و دعا الناس اليه . ((منبج گوش ))؛ رجل مجوسى كيهودى و يهود، و مجسه تمجسا اى صيره مجوسيا.)) در ((قاموس اللغه ))، ((منبج )) به كسر ((جيم )) نوشته شده ولى ((صاحب معيار اللغه )) آن را به ((ضم )) جيم نوشته است و آن را در فارسى به معناى مگش و زنبور گرفته است . در برهان قاطع نيز به همين معنى آمده است . منابع ديگر لغت ان را به معناى ((نخل انگبين )) و... گرفته اند. صاحب كتاب ((سافى فى الاسامى ئ مى گويد: ((مى گويد: ((المجوس ))، گبر و ((المجوسية ))، زن گبر است . واژه مجوس در قران اشاره به ظهور مردى است كه دينى آورد و مردم را به آن دعوت كرد و دين مغان را تباه نمود. برخى گويند كلمه ايرانى ((مجوس )) مشتق از ((مگوش )) است و به معناى ((مگو)) بوده كه در حالت مفعوليت ((مگوم )) مى گردد. در ((اوستا)) اين كلمه به شكل ((مغو)) و در گاتها مكرر به صورت ((مگ )) بكار رفته است . در زبان پهلوى ((مگوى يا ((موگ )) و در زبان فارسى معاصر ((مغ )) مى باشد.
كلمه ((مغ )) را با ((مغاك )) به معنى ((گودال )) نبايد يكى دانست . اين كلمه در زبان عبرى ((مگ )) و در پهلوى ((مگوشا)) آمده كه مستقيما از زبان پارسى باستان گرفته شده است . همين كلمه در زبان آرامى ((امگوشا)) و ((مگوش )) و در زبان سريانى ((مجوس ))، مگوش آمده كه به معناى موبد زرتشتى و مجوس آتش پرست و جادوگر مى باشد. وجوه ديگر اين كلمه در زبان سريانى چنين است : مگش ، مگشا، مگوشانا، مگوشيا، مگوشوتو، به معناى مجوسيت و آئين آتش پرستان ، سحر و جادوگرى است كه از ((مگوشا)) يعنى ((مجوس )) و آتش پرست كه ((كلدانى )) است ، گرفته شده است . گمان مى رود كه اين معنى از كتيبه ((بيستون )) گرفته شده باشد. كلمه مجوس در قرآن احتمالا از مگوشاى سريانى اخذ شده است (436).