سير و سلوك و مسأله نياز به استاد
يكى از سؤالات و مسايلى كه در بحث عرفان و سير و سلوك مطرح است مسأله نياز به استاد و مربّى است. سؤال اين است كه براى سير الى الله و گام نهادن و طى طريق در وادى عرفان و سير و سلوك، آيا به طور حتم به استاد و مربّى نياز است يا اينكه انسان مىتواند به خودسازى و مراقبت نفس و عمل به دستورات شرع مقدس اكتفا كند و به سر منزل مقصود نايل آيد؟ بُعد ديگر همين پرسش اين است كه آيا قدم نهادن در راه سير و سلوك بهطور حتم نياز به اين دارد كه مراحل و مسايل مربوط به آن را، دستكم، در كتابهايى كه در اين باره نگاشته شده مطالعه كنيم يا تقيد به خودسازى و رعايت همان چه كه در كتاب و سنّت بيان شده، براى سالك كافى است؟
براى روشن شدن پاسخ اين پرسش بايد به اين نكته توجه كنيم كه سير معنوى و تهذيب اخلاق، شبيه تقويت جسمانى و مداواى بدن و جسم است. اگر كسى بيمار شود به طور طبيعى به پزشك مراجعه مىكند. به ويژه اگر بيمارى جدى و خطرناك باشد و انسان طبيب مبرّز و حاذقى كه تخصصش در همان رشته است سراغ داشته باشد بىدرنگ به او مراجعه مىكند. طبيب نيز پس از معاينه و تشخيص بيمارى داروهايى تجويز مىكند و دستوراتى مىدهد و بيمار با عمل كردن به توصيههاى پزشك و مصرف آن داروها سلامت خود را باز مىيابد. در صورت وجود پزشك در جامعه و دسترسى به او، روشى كه نوع انسانها اتخاذ مىكنند همين است. اين مسأله به ويژه در زمان ما كه پزشكى رشتهها و تخصصهاى مختلف و متعددى پيدا كرده است مصداق بيشترى دارد.
اما در همين زمينه و تا يكى دو سده قبل وضعيت به كلى متفاوت بود. در آن روزگار كسانى به نام حكيمباشى و امثال آن بودند كه در بسيارى موارد هم تعدادشان در يك شهر بيش از يكى، دو نفر نبود. علاوه بر آن، اين تخصصهايى هم كه امروزه مشاهده مىكنيم وجود نداشت و آن حكيمباشى در همه بيمارىها، از مغز و اعصاب و گوش و چشم گرفته تا قلب و معده و كليه و كبد و ساير موارد نظر مىداد و نسخه تجويز مىكرد. به علت وجود چنين محدوديتهايى آن زمانها هر كسى كموبيش براى خودش يك نيمچه حكيمباشى بوده و در بسيارى از موارد، مردم بر اساس تجربيات شخصى يا تجربيات بزرگترها و كسانى كه كموبيش چيزهايى از طبابت مىدانستند به درمان بيمارى خود اقدام مىكردند. در مواردى نيز با مراجعه به كتابهايى كه در اين زمينه نگاشته شده بود به حل مشكل مىپرداختند.
شبيه آنچه در مورد مداواى امراض جسمانى گفتيم در مورد ورزشهاى قهرمانى نيز صادق است. در گذشته اينگونه نبود كه در ورزشهاى قهرمانى مربيان برجسته و شايستهاى در همه جا وجود داشته باشند و بر اساس موازين و برنامههاى دقيق علمى و تعريف شده به تعليم و تربيت ورزشكاران مبادرت ورزند. كسانى كه مىخواستند در اين ورزشها به مقام و مرتبهاى برسند، با استفاده از تجربيات كسانى كه در آن زمينه تجاربى داشتند و انجام تمرينات شخصى، براى تحقق اين امر تلاش مىكردند. البته چون اين كار بهطور معمول بدون وجود استاد و مربى و برنامه خاص و تعريف شدهاى انجام مىشد گاهى نيز ضايعاتى به همراه داشت. البته امروزه كه كموبيش تمامى ورزشهاى قهرمانى داراى مربيانى مجرّب و آزموده و روشهاى علمى و تعريف شده خاص هستند، ورزشكاران زير نظر مربى و در قالب برنامهها و تمرينهاى علمى و ضابطهمند و مشخص به فعاليت مىپردازند.
در هر صورت، امور معنوى نيز كم و بيش تابع همين رويّه و قانون است. در اينجا نيز اگر كسانى باشند كه زحمات زيادى در اين راه كشيده و به مقامات عالى سير و سلوك رسيده و قدرت تربيت داشته باشند، انسان مىتواند از تجربيات و رهنمودها و ارشادهاى آنان استفاده كند و خود را تحت تربيت اين افراد قرار دهد و در پرتو راهنمايىها و دستورالعملهاى آنان به تدريج مراحلى را كه دستور مىدهند يكى پس از ديگرى بپيمايد. اينگونه افراد با توجه به تجربيات و شناختهايى كه دارند، مىتوانند تشخيص دهند كه چه نقطه ضعفهايى در انسان شدت دارد و بر اساس اولويت، آنها را در دستور كار قرار دهند تا با برنامهاى مشخص مورد معالجه قرار گيرند و درمان شوند. به هر حال اگر چنين كسانى را بيابيم، راه عقلايى نظير هر كار ديگرىـ اين است كه به آنها مراجعه كنيم و از دستگيرىهاى آنان بهرهمند گرديم.(1)
اما واقعيت خارجى اين است كه نوعاً دسترسى به چنين اشخاصى بسيار مشكل است. پيدا كردن اينگونه افراد كه از هر جهت مورد اعتماد باشند و خود به مقامات عالى معرفت الله و سير و سلوك رسيده باشند آسان نيست. علاوه بر اينكه اين قبيل افراد اصولا در هر زمانى بسيار نادرند، از آنجا كه اهل تظاهر و خودنمايى هم نيستند به همين جهت يافتن آنها معمولا مشكل است و دست كم، چندان هم سهل الوصول نيستند. مدعيان فراوانند؛ ولى آنهايى كه واقعاً «رسيده» باشند و ضالّ و مضل نباشند به غايت اندكند و مشكلتر از آن، شناسايى آنان و دسترسى به آنها است.
اما به هر حال مسأله ندرت وجود و مشكل بودن دسترسى نبايد مانع ما گردد و بهانهاى شود در دست شيطان كه بخواهد ما را از روى آوردن به سير و سلوك و پيمودن راه عرفان و معرفت الله باز دارد. مراجعه به كتابهاى اخلاقى و عرفانى معتبر و دستوراتى كه بزرگان براى متعلمين نوشتهاند، همچنين نامههايى كه اساتيد و ارباب اخلاق و معرفت براى برخى سالكان و ديگر افراد نگاشتهاند، مىتواند بسيار مفيد و راهگشا باشد؛(2) بزرگانى همچون: مرحوم ملا حسينقلى همدانى،(3) مرحوم شيخ محمد بهارى،(4) و مرحوم سيد احمد كربلايى.(5) در كتابهايى نظير «تذكرة المتقين»(6) يا «زاد السالك» دستورالعملهايى از بزرگانى همچون: مرحوم شهيد ثانى، مجلسى اول و مرحوم فيض نقل شده است. در مورد كتب اخلاقى نيز مىتوان به كتابهايى چون: معراج السعاده، محجة البيضاء، حقايق و جامع السعادات اشاره كرد. مراجعه به اين كتابها نظير مراجعه به كتب طب براى معالجه امراض است، يا مانند ورزشكارى است كه مىخواهد در يك رشته قهرمان بشود و به مربى و سرپرستى دسترسى ندارد. همانگونه كه در موارد عدم دسترسى به پزشك يامربى به ناچار از كتابها و نوشتههايى كه در اين زمينه وجود دارد استفاده مىشود، در مسايل معنوى و طى مراحل و مدارج سير و سلوك نيز در صورت دسترسى نداشتن به استاد مورد اعتماد، انسان مىتواند به كتابهايى كه در اين باره نوشته شده مراجعه كند.(7)
علاوه بر اين، اصولا انحرافهايى كه در مراحل اوليه و مدارج پايين عرفان و سير و سلوك ممكن است حاصل شود چندان جدّى و اساسى نيست تا براى اجتناب از آنها انسان بهطور حتم مقيد باشد خود را تحت سرپرستى و تربيت مربى و استاد قرار دهد. نياز به استاد نوعاً مربوط به مدارج عالى سير و سلوك است كه اگر كسى در آنها دچار لغزش گردد و سقوط كند حتى ممكن است كارش به كفر نيز كشيده شود.
در مراحل و مراتبى از عرفان، اگر كسى مرتكب خطا شود و لغزشى از او سر بزند، چنان برايش كوبنده خواهد بود كه همه آنچه به دست آورده باطل مىشود و از بين مىرود. در اين مراحل چون احتمال بروز چنين انحرافات خطرناكى وجود دارد، از اين رو نياز به دستگيرى و راهنمايى استادى مجرّب و قابل اعتماد يك نياز مهم و اساسى است. سقوط و لغزش در اين مراحل، مانند سقوط از قله كوه است. اگر كسى از قله كوهى سقوط كند تمام بدن و مغزش متلاشى خواهد شد و چيزى از او باقى نخواهد ماند. برخلاف كسى كه تنها دو، سه مترى بالا رفته است. چنين كسى اگر هم بلغزد حداكثر پايش خراشى برخواهد داشت و مسأله تمام مىشود و دوباره مىتواند برخيزد و به راه ادامه دهد. به همين ترتيب هر چه از دامنه كوه بيشتر فاصله بگيرد و بالاتر رود، آسيبهاى ناشى از سقوط جدىتر و خطرناكتر خواهد بود. در سير و سلوك نيز مسأله به همين صورت است.
هرچه انسان در مراحل و مقامات اين راه بيشتر پيش رفته باشد، به همان نسبت وضعش حساستر است و حركتها و رفتارهايش بايد حساب شدهتر و مطمئنتر انجام پذيرد و ممكن است بهطور حتم نياز به راهنمايى استاد و مربى داشته باشد. اما در گامها و مراحل اوليه سير و سلوك وضعيت چندان حساس نيست و انسان خود مىتواند به تنهايى به طى طريق بپردازد و اگر احياناً اشتباهى هم مرتكب شود به راحتى و به سرعت قابل تدارك است.
علاوه بر همه اينها اساساً مراحل و گامهاى اوليه عرفان و سير و سلوك چندان خفايى ندارد و امورى روشن و مشخص است. هر كس اندك مطالعه و تحقيقى در باب مسايل مربوط به عرفان و سير و سلوك داشته باشد، مىداند كه گام اول در اين راه انجام واجبات و ترك محرمات، و به عبارت ديگر، ترك گناه است. مرحله بعد، پرداختن به امور مستحب و ترك مكروهات است كه به تدريج بايد سعى كند آنچه از مستحبات را كه مىتواند بهجا بياورد و هر قدر برايش ممكن است از ارتكاب امور مكروه اجتناب ورزد.
اصولا از همين رو كه مراحل اوليه سير و سلوك چندان پيچ و خمى ندارد، در ميان عرفا و فِرَق مختلف متصوفه اختلافى در مورد آنها مشاهده نمىشود. براى مثال، اينكه يكى از رموز اساسى موفقيت در سير و سلوك، ذكر و توجه قلبى است و انسان بايد سعى كند هرچه مىتواند توجه قلبىاش به خداوند را فزونى بخشد، امرى است كه هيچ شخص يا گروهى از عرفا و متصوفه مناقشهاى در آن نكرده است.
در هر صورت، اگر كسى اين مراحل را پشت سر گذاشت و نياز به راهنمايى و دستگيرى پيدا كرد، از لطف خداوند بعيد است كه براى مراحل بعدى او را به كسى كه نياز دارد دلالت نكند. اما اگر كسى هنوز همين مراحل ابتدايى و روشن را پشت سر نگذارده، براى چه به دنبال استادى در حد اعلى مىگردد؟ از چنين كسى بايد سؤال كرد كه آيا به همان چه كه مىدانسته عمل كرده است كه اكنون به دنبال دستورات و معارفى تازه است؟ به راستى مگر ما همين مسايلى را كه مىدانيم چه مقدار عمل كردهايم كه طالب حرفها و مطالب نو هستيم؟
بسيارى از افراد آرزو مىكنند كه خدمت حضرت ولىّ عصر(عليه السلام)برسند و از ايشان براى سير و سلوك دستورى بگيرند، در حالى كه هنوز در انجام واجبات و ترك محرّمات مشكل دارند. ائمه(عليهم السلام) لفظاً و عملا بر نماز اول وقت تأكيد فراوانى داشتهاند؛ آيا من كه تشنه دستورات عالى عرفانى هستم، به اين دستور ساده و در عين حال بسيار مهم و تأثيرگذار عمل كردهام؟ همه ائمه(عليهم السلام) به انجام واجبات و ترك محرّمات سفارش كردهاند؛ آيا ما اين دستور را عمل كردهايم و به جايى نرسيدهايم؟ ما كه هنوز در عمل به بسيارى از همين دانستههايمان كارى از پيش نبردهايم، مىخواهيم از امام زمان(عليه السلام) چه بپرسيم؟ نكند تمناى شرفيابى خدمت امام زمان(عليه السلام) و به دنبال استاد و پير گشتن هوسى بيش نباشد كه خود را بدان مشغول داشتهايم و در اثر آن از عمل به همين دستورات و مطالب مهم و اساسى كه مىدانيم غافل گشتهايم؟!
پس به طور خلاصه، اصل اين مسأله درست است كه سير و سلوك و طىّ مقامات معنوى، مانند همه فنون ديگر، داراى افراد ممتاز و شاخصى است كه تجربياتى دارند و چون خود اين راه را پيمودهاند، مىتوانند ديگران را راهنمايى و اشتباهاتشان را گوشزد كنند و مراقب آنها باشند كه انحرافى برايشان رخ ندهد. همان طور كه همه فنون و علوم، نظير طب، رياضيات، فقه و اصول استاد دارد و انسان بايد تا حد مقدور بهترين استاد را شناسايى كند و از دانش و تجربه او استفاده نمايد، در مسير عرفان و سير و سلوك نيز همراهى استادى خودساخته و رهيافته مىتواند براى انسان بسيار مفيد و راهگشا باشد. تربيت نفس يك فن است و مانند همه فنون ديگر، كسانى كه تلخ و شيرين اين راه را چشيدهاند، مىتوانند دست افراد مبتدى را بگيرند و چم و خم راه را به آنان نشان دهند. به ويژه اگر كسانى به برخى احاطههاى روحى دستيافته باشند، با مشاهده كاستىها و نقاط ضعف روح و نفس سالك مىتوانند براى تربيت نفس او بسيار مفيد و مؤثر باشند. اما در اين راه اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه معمولا در هر زمانى بسيار كم و به غايت اندكند كسانى كه حقيقتاً «رهيافته» باشند و انسان بتواند در اين راه پرخطر به آنان اعتماد كند.
آخرين نكتهاى كه در اين راه بايد متذكر گرديم اين است كه واصل شدن به مراتب و مقامات معنوى، هرچه هم عالى و متعالى باشد، موجب عصمت شخص و مطلق پنداشتن او و عارى دانستنش از خطا و اشتباه نمىشود. بهترين شاهد اين مدعا اين است كه در همه زمان هااساتيد اخلاق و سير و سلوك كم و بيش با يكديگر اختلاف نظرهايى داشتهاند. با اينكه در پاكى و تقوا و نهايتِ اخلاص بسيارى از آنان ترديدى نيست، با اين وجود مىبينيم طريقه همه آنان يكسان نبوده و اختلاف سليقهها و تفاوتهايى در رفتار و سلوك، در ميان آنان ملاحظه مىشود و حتى در مواردى صريحاً يكديگر را تخطئه كردهاند. اين نشان از آن دارد كه غير از معصومين و ائمه(عليهم السلام) ديگران هرچه هم كه عالى و متكامل باشند در حدى نخواهند بود كه انسان معتقد شود در هيچ امرى از امور دنيوى و اخروى و مادى و معنوى اشتباه نمىكنند. از اين رو همه طوايف مختلف كم و بيش اشتباهات و انحرافاتى دارند و نمىتوان فرقهاى را يافت كه صد در صد بر حق و خالى از هر فساد و انحراف فكرى و عملى باشد.
پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. مرحوم سيد على آقا قاضى(رضي الله عنه) مىفرموده است: اهمّ از آنچه در اين راه لازم است، استاد خبير و بصير و از هوا بيرون آمده و به معرفت الهيه رسيده و انسان كامل است، كه علاوه بر سير الى الله، سه سفر ديگر را طى نموده و گردش و تماشاى او در عالم خلق بالحق بوده باشد. مرحوم قاضى مىفرموده است: چنانچه كسى كه طالب راه سير و سلوك طريق خدا باشد براى پيدا كردن استاد اين راه اگر نصف عمر خود را در جستجو و تفحص بگذراند تا پيدا نمايد ارزش دارد. و مىفرموده است: كسى كه به استاد رسيد، نصف راه را طى كرده است. (سير و سلوك منسوب به بحرالعلوم، ص 176)
2. از باب نمونه، در اينجا كلام را به گفتارى از عارف كامل، مرحوم ملا حسينقلى همدانى مزيّن مىكنيم؛ اين گفتار را به نقل از «تذكرة المتقين» آوردهايم.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِينَ، و صلى الله على خير خلقه محمد و آله الطاهرين. و بعد، بر طالبان نجات و سعادت ابدى مخفى نماناد كه اهل نجات دو طايفه مىباشند: يك طايفه اصحاب يمين، و طايفه ديگر مقرّبيناند.
و اگر طالب سعادت، عمل به وظيفه اصحاب يمين، كه عبارت از ترك معصيت باشد، نمود، از آنها خواهد شد. و مقرّبين علاوه بر آنها وظيفه ديگر دارند، كه غرض بيان آنها نيست.
اولا: بايد فهميد كه اگر شخص انسانى فهميد حقارت و پستى خود را، هم بعد از آن فهميد عظمت و قدرت حضرت ملك الملوك را، البته خواهد فهميد كه جرأت قدم برداشتن و اقدام به معصيت نمودن در حضور چنين سلطان عظيم الشأن، همگى به باد فنا رفته، ملحق به معدومات خوهد شد. اينكه مىبينى معصيت در نظرت سهل شده به جهت امورى چند است، كه بعض آنها را ذكر مىكنم.
اولا: فكر خود را تماماً متوجه به دنياى دنىّ كرده، از اين جهت بالمرة از نفع و ضرّ اخروى غافل شدهاى. نمىدانى چه بسيار بسيار منافع و سعادت ابديه از تو فوت شده و چقدر ضررهاى بزرگِ بسيار به خود زدهاى.
و ثانياً: عجز و حاجت و فقر خود را ملتفت نيستى، كه ذره ذره بدنت به حفظ كاركنان او، كه ملائكه باشند، برپا است.
و ثالثاً: نمىدانى كه در هر آنى از آنات، و در هر جزء از اجزاى بدنت نِعَم غير متناهيه مرحمت از او شده و مىشود، كه به بيان و بنان ممكن نيست حصر آنها؟ با اين حال چگونه نعمت او را در معصيت صرف مىكنى!؟
و رابعاً: چگونه غافلى از عقوبات سخت او؟ مگر نمىدانى كه ما بين مرگ و قيامت هزار غصه هست، و آسانترين آنها تلخى جان كندن است؟ چرا از شدائد قيامت غافلى؟! امان از روزى كه از دهشت و وحشت او مقرّبين در خوف و اضطراب مىباشند. چرا نباشند؟! از روزى كه زمينش و هوايش آتش، و جهنم به اطراف خلايق محيط و ملائك غلاظ و شداد در بگير و ببند، نيكان در وحشت و اضطراب، و بدان در شكنجه و عذاب. آفتاب در بالاى سر، و زمين گرمتر از كوره آهنگر. خطر حساب از يك طرف، و دهشت صراط از يك طرف. و حال هنوز كار به جهنم نرسيده. از آتش و سلاسل و اغلال او بگويم، يا از مار و عقربهايش بيان نمايم؟
خلاصه، اينها همه مختصرنويسى است. اين فقراتى كه گفته شد از هزار يك بيان نشد. تمام سفارشهاى اين بينوا به تو، اهتمام در ترك معصيت است. اگر اين خدمت را انجام دادى آخر الامر تو را به جاهاى بلند خواهد رسانيد. البته، البته در اجتناب از معصيت كوتاهى مكن، و اگر خداى نخواسته معصيت كردى زود توبه نما و دو ركعت نماز بهجا آور، و بعد از نماز هفتار مرتبه استغفار كن، و سر به سجده بگذار و در سجده از حضرت پروردگار عفو بخواه. اميداورم عفو بفرمايد. معاصى كبيره در بعض رساله عمليه ثبت شده؛ ياد بگير و ترك نما. و زنهار پيرامون غيبت و دروغ و اذيت.
اقلا يك ساعت به صبح مانده بيدار شو و سجده بهجا بياور. آنچه در منهاج النجاة مرحوم ملا محسن فيض(رحمه الله) مذكور است كافى و شافى است از براى عمل شب و روز تو. به همان نحو عمل نما و سعى كن كه عمل و ذكرت به محض زبان نباشد، و با حضور قلب باشد، كه عمل بىحضور اصلاح قلب نمىكند، اگر چه ثواب كمى دارد.
البته، البته، از غذاى حرام فرار كن! مخور مگر حلال. غذا را كم بخور و زياد مخور، يعنى زياده بر حاجت بُنْيه مخور. نه چندان بخور كه تو را سنگين بكند و از عمل باز دارد، و نه چندان كم بخور كه ضعف بياورد و به سبب ضعف از عبادت مانع شود؛ و هر قدر بتوانى روزه بگير، به شرطى كه شب جاى روز را پر نكنى.
الحاصل غذا به قدر حاجت بدن ممدوح، و زياده و كم، هر دو، مذموم. و شروع كن به نماز با قلب پاك از حقد و حسد و غلّ و غشّ مسلمانان. و لباس و فرش و مكان نمازت بايد مباح باشد. اگر چه مكان غير محل جَبهه، نجس بودنش به نجاست غير متعديه نماز را باطل نمىكند، ولى نبودنش بهتر است. و بِايست به نماز، ايستادنِ بنده در حضور مولاى جليل، با گردن كج و قلب خاضع و خاشع. و بعد از فريضه صبح هفتاد مرتبه استغفار و صد مرتبه كلمه طيبه توحيد و دعاى صباح مشهور بخوان، و تسبيح سيده نساء را بعد از فريضه ترك مكن، و هر روز هر قدر بتوانى، لا اقل يك جزء قرآن، با احترام و وضو و خشوع و خضوع بخوان، و در بين خواندن حرف مزن، مگر در مقام ضرورت. و در وقت خواب شهادت را بخوان، و آية الكرسى، و يك مرتبه فاتحه، و چهار مرتبه سوره توحيد، و پانزده مرتبه سوره قدر، و آيه شَهِدَ الله ... بخوان و استغفار هم مناسب است. و اگر بعضى از اوقات بتوانى سوره مباركه توحيد را صد مرتبه بخوانى بسيار خوب است.
و از ياد مرگ غافل مشو. و دست بر گونه راست گذاشته، به طرف راست با ياد خدا بخواب. و از وصيت كردن غافل مشو. و ذكر مبارك: لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ را هر قدر بخوانى، و در هر وقت بسيار بگو؛ اولا در شب. و در هر شب جمعه يك صد مرتبه سوره مباركه قدر را بخوان، و دعاى كميل را در هر شب جمعه ترك مكن، و مناجات خمسه عشر را؛ حالت با هر كدام از آنها مناسب باشد؛ لا سيّما مناجات مساكين و تائبين و مفتقرين و مريدين و متوسلين و معتصمين را بسيار بخوان. و دعاهاى صحيفه كامله، هر كدام در مقام مناسب بسيار خوب است.
و در وقت عصر هفتاد بار استغفار و يك سُبْحانَ اللهِ العَظيمِ، سُبْحانَ اللهِ وَ بِحَمْدِهِ بخوان، و استغفارات خاصه را هم بخوان، و سجده طويل را فراموش مكن، و قنوت طول دادن بسيار خوب است، و همه اينها با ترك معاصى بسيار خوب است. التماس دعا دارم. (تذكرة المتقين، ص 194 ـ 199)
3. عارف وارسته، حكيم فرزانه و فقيه بزرگوار، مرحوم آخوند ملاّ حسينقلى همدانى يكى از نوادر روزگار است كه در عرفان و سير و سلوك به اوج رسيده و توفيق راهبرى جمع كثيرى را به دست آورده است. وى استاد بىبديل دوران خود و بلكه پس از آن بوده است. مرحوم شيخ آقابزرگ تهرانى در كتاب ارزشمند «الذريعه» شرح حال او را چنين بيان مىكند:
«او از اعاظم علما و اكابر فقهاى شيعه و خاتمه علماى اخلاق در عصر خود بوده است. وى در قريه شَوَند در جزين همدان در سال 1239 هجرى قمرى متولد شده و مقدمات را در طهران فرا گرفته و بالاخره در دروس عالى در حوزه درس عالم اكبر شيخ عبدالحسين طهرانى مشهور به شيخ العراقين شركت نموده است. سپس به سبزوار سفر كرده و مدتها در آنجا اقامت گزيده و از درس فيلسوف معروف حاج مولى هادى سبزوارى بهره يافته و پس از آن به نجف اشرف مهاجرت نموده و سالهاى طولانى از درس شيخ مرتضى انصارى استفاده كرده است. وى در قسمت اخلاق از آقا سيد على شوشترى استفاده نموده و شاگرد او بوده است. ملاحسينقلى پس از فوت استادش متصدى فتوا نشد و دنبال رياست نرفت، بلكه در منزل نشست و طلاب بااستعداد به او روى آوردند... و شاگردان عجيبى در علم الهى و عرفان تربيت نموده... و در منزل نماز جماعت مىخواند براى خواص از مؤمنين و پيروانى كه آنها را تربيت نمود و از ظلمات جهل به نور معرفت كشانيد و ايشان را با رياضات شرعيه و مجاهدات علميه از هر پستى طاهر و مطهر گردانيد تا آنها از عبادالله الصالحين و از سالكين در راه خداوند شدند».
همچنانكه در كلام مرحوم شيخ آقا بزرگ طهرانى آمد، استاد مرحوم ملاحسينقلى همدانى در عرفان، مرحوم آقا سيد على شوشترى بوده كه او نيز از اعاظم فقها و از مبرّزين شاگردان مرحوم شيخ مرتضى انصارى بوده و پس از فوت شيخ، درس او را از همانجا كه مانده بود شروع كرد. او را بحرى موّاج در علم يافتند و ليكن پس از شش ماه فوت كرد. او گرچه در فقه شاگرد شيخ انصارى بود؛ ولى شيخ خود در اخلاق شاگرد آقا سيد على بود؛ بدين معنا كه اين دو نفر، هر دو نسبت به يكديگر استاد و شاگرد بودهاند، و آخوند ملاحسينقلى همدانى شاگرد شيخ انصارى در فقه و شاگرد آقا سيد على شوشترى در عرفان بوده است. از آن زمان تا به امروز، علم فقه و عرفان به هم آميخته شده و هر يك از شاگردان اين سلسله، همچون: آخوند ملاحسينقلى همدانى، آقا سيد احمد كربلايى طهرانى، حاج ميرزا على آقا قاضى، مرحوم علامه طباطبايى و حضرت آيتالله العظمى بهجت دام ظلهـ هر يك از فقهاى عالىقدر اسلام و نيز از عرفاى منيعالمرتبه بوده و هستند.
از جمله شاگردان مرحوم ملاحسينقلى همدانى مىتوان به سيد احمد كربلايى، شيخ محمد بهارى، حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى(رحمه الله) اشاره كرد.مرحوم آخوند سرانجام در 28 شعبان سال 1311 در كربلاى معلاّ رحلت نمود و در حرم شريف حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) به خاك سپرده شد.
4. حضرت آيتالله شيخ محمد بهارى همدانى قدّس الله سرّهـ را مبرزترين شاگرد عارف كامل، آخوند ملاّ حسينقلى همدانى دانستهاند، كه سالهايى درك محضر او را نموده و به مراتب و درجات والايى از معرفت و شهود بار يافته است. در كمال و شرف او همين بس كه مرحوم علامه طباطبايى به نقل از عارف كامل، مرحوم آيتالله حاج ميرزا على آقا قاضى(قدس سره) چنين فرموده است: «استاد ما مرحوم آقا حاج سيد احمد كربلايى(قدس سره) مىفرمود: ما پيوسته در خدمت مرحوم آيتالحق، آخوند ملاحسينقلى همدانى بوديم و آخوند صددرصد براى ما بود، ولى همين كه آقاى حاج شيخ محمد بهارى با آخوند روابط آشنايى و ارادت پيدا نمود و دائماً در خدمت او تردد داشت، آخوند را از دست ما ربود!»
مرحوم بهارى در نهم رمضان سال 1235 هق. در قريه بهار همدان ديده از دار فانى فرو بست و به دار باقى شتافت و در جوار رحمت حق آرميد و اينك مضجع شريف او مزار مشتاقان است و معروف است كه آن مرحوم از ميهمانان خود پذيرايى مىكند.
5. جمال السالكين، آيتالله حاج سيد احمد طهرانى كربلايى از بزرگان فقه و فلسفه و عرفان است كه در وادى سير و سلوك گام نهاده و به قله كمال بار يافته است. او پس از رحلت حضرت آيتالله آخوند ملا حسينقلى همدانى(رضي الله عنه) در نجف اشرف، با عديل و همرديف خود، مرحوم حاج شيخ محمد بهارى، در ميان سيصد تن از شاگردان آن مرحوم، از مبرزترين شاگردان، و از اساتيد وحيد عرفان و سير و سلوك بودهاند؛ و پس از مهاجرت آيتالله بهارى به همدان، يگانه عالم اخلاق و مربى نفوس و راهنماى طالبان حقيقت در طى راه مقصود و ورود در سبل سلام و ارائه طريق لقاى حضرت احديت و سير در معارج و مدارج كمال نفس انسانى و ايصال به كعبه مقصود و حرم معبود بوده است.
مرحوم علامه طباطبايى درباره ايشان مىنويسد: مرحوم سيد اصلا اصفهانى بوده، ولى نشو و نماى وى در كربلاى معلاّ بوده و بعد از ادراك و رشد، به تحصيل ادبيات پرداخته... و اخيراً در بوته تربيت و تهذيب مرحوم آيتالحق و استاد وقت، شيخ بزرگوار، آخوند ملا حسينقلى همدانى قدس سرّه العزيزـ قرار گرفته و ساليان دراز در خدمت مرحوم آخوند بوده و از همگنان گوى سبقت ربوده و بالاخره در صف اول و طبقه نخستين تلامذه و تربيتيافتگان ايشان مستقر گرديد، در علوم ظاهرى و باطنى، مكانى مكين و مقامى امين اشغال نمود و بعد از درگذشت مرحوم آخوند، در عتبه مقدس نجف اشرف اقامت گزيده و به درس فقه اشتغال ورزيده و در معارف الهيه و تربيت و تكميل مردم يد بيضا نشان مىداد. جمعى كثير از بزرگان و وارستگان به يُمن تربيت و تكميل آن بزرگوار، قدم در دايره كمال گذاشته، پشت پاى به بساط طبيعت زده و از مكان دارالخلد و محرمان حريم قرب شدند كه از آن جمله است سيد اجل، آيتحق و نادره دهر، عالم عابد، فقيه محدث، شاعر مفلق، سيد العلماء الربانيين، مرحوم حاج ميرزا على قاضى طباطبايى تبريزى (1285 هـ ق. ـ 1366 هـ ق) كه در معارف الهيه و فقه و حديث و اخلاق استاد اين ناچيز مىباشد....
6. اين كتاب، مجموعهاى از گفتارها و نامههاى عالم و عارف جليلالقدر، آيتالله شيخ محمد بهارى است.
7. از جمله آثار ارزشمند در اين زمينه، رساله سير و سلوك مرحوم بحرالعلوم است. مرحوم علامه سيد محمدحسين طهرانى (شاگرد مرحوم آقا سيد هاشم حدّاد و مرحوم علامه طباطبايى) درباره اين رساله مىنويسد: روزى در خدمت استاد علامه طباطبايى(رحمه الله) عرض كردم: حقير با وجودى كه كتب اخلاق و سير و سلوك و عرفان را بسيار مطالعه كردهام، هيچ كتابى مانند اين رساله، جامع و شامل و متين و اصولى و مفيد و روان و در عين حال مختصر و موجز به طورى كه مىتوان در جيب گذارد و در سفر و حضر از آن بهرهمند شد، نيافتم. ايشان از اين سخن تعجب كرده و فرمودند: اين نظير عبارتى است كه من از مرحوم قاضى شنيدم؛ چه ايشان مىفرمود: كتابى بدين پاكيزگى و پرمطلبى در عرفان نوشته نشده است. و حضرت آيتالله حاج شيخ عباس قوچانى كه وصىّ مرحوم قاضى هستند، مىگويند: مرحوم قاضى به اين رساله عنايت بسيارى داشته، ولى كراراً مىفرموده است كه من اجازه بهجا آوردن اوراد و اذكارى را كه اين رساله آورده است به كسى نمىدهم. (رساله سير و سلوك منسوب به بحرالعلوم، مقدمه، ص 12)