مراقبه اوليا و انبيا
با ايجاد حالت انس و پس از آن، شدت يافتن محبت و اشتياق، كمكم حجابهاى ميان انسان و خداوند يك به يك از بين مىروند. از اين پس انسان با شوق و لذتى خاص به خداوند توجه پيدا مىكند و از اينكه حضور او را احساس مىكند مسرور مىگردد و اگر لحظهاى از خدا غافل شود مانند آن است كه از معشوقش جدا گرديده است. در چنين حال و مرتبهاى، جدايى براى سالك بسيار سنگين و غير قابل تحمل مىشود و اساساً غفلت از خداى متعال را براى خود گناه مىداند و براى آن استغفار مىكند.
آرى، استغفار اولياى خدا و كسانى نظير پيامبر(صلى الله عليه وآله) و حضرات ائمه معصومين(عليهم السلام) استغفار از گناه نيست، حتى استغفار از مكروهات هم نيست، بلكه استغفار آنان به اين جهت است كه احساس مىكنند با آنكه در حضور خداى متعال هستند آن مرتبه از توجه را كه بايد و شايد، به مقام ربوبى نداشتهاند. اولياى خدا اين ضعف توجّه را بزرگترين گناه مىدانند. گرچه انسان به مقتضاى بعد مادى و زندگى در اين دنيا، خواه ناخواه مجبور است مقدارى از توجه خود را به امور مادى و غير خدا معطوف نمايد؛ ولى اولياى الهى از همين مقدار عدم توجه به خدا نيز احساس گناه و شرمندگى مىكنند. آنان هيچگاه توجهشان به طور كامل به غير خداى متعال معطوف نمىشود؛ ولى همين توجه جزئى به غير را نيز براى خود گناه تلقى مىكنند و ناراحتاند از اينكه چرا نبايد تمام توجهشان متمركز در مقام ربوبى و ذات اقدس اله باشد.
در هر صورت، مراقبه اين مرحله از سير و سلوك و مقامات عرفانى اين است كه سالك بايد مراقب باشد كه در تمامى لحظاتْ تمام توجهش به خداى متعال باشد و بس. بهطور طبيعى استغفار اين مرحله از سير و سلوك نيز استغفار از گناهان معمول و متداول نخواهد بود، بلكه گريه و استغفار به سبب هرگونه غفلت از ذات اقدس ربوبى است. همانگونه كه اشاره كرديم، گريهها و نالههاى انسانهاى والا و بلندمرتبهاى همچون پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصومين(عليهم السلام) را قاعدتاً بايد بر چنين معنايى حمل كنيم، وگرنه بديهى و مسلّم است كه آن بزرگواران از هيچ امر و نهى الهى تخلف نمىكنند و دامانشان از گناه كه جاى خود دارد، حتى از ترك اولى نيز مبرّا است.
به هر حال اگر انسان به اين مرحله از كمال دست يابد و توجهات قلبىاش تنها در ساحت قدس الهى متمركز شود، اينجا است كه انوار بهيّه الهى بر دل آدمى مىتابد و او را از مراتب پست دنيوى به بالاترين مقامات عالى انسانى كه همان مراتب اعلاى قرب ربوبى است مىكشاند. اين همان مقام انقطاع الى الله و نورى است كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) و امامان معصوم(عليهم السلام) در مناجات شعبانيه از آن سخن گفتهاند:
اِلهي هَبْ لي كَمالَ الاِْنْقِطاعِ اِلَيْكَ وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها اِلَيْكَ حَتّى تَخْرِق اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصيرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ؛(1)بارالها! كاملترين انقطاع به سوى خودت را نصيبم گردان؛ و چشمان قلبهاى ما را به روشنىِ نگاه به خودت روشن كن، تا جايى كه چشمان قلبها حجابهاى نور را پاره كند و به معدن عظمت واصل شود و جانهاى ما به عزت بارگاه قدسىات آويخته گردد!
اگر انسان به اين مقام و اين درجه از معرفت برسد آنگاه ديگر عبادت را با رنج و مشقت انجام نمىدهد بلكه آن را عرض ادب به پيشگاه محبوبى عزيزتر از جان خويش مىداند و آنچنان از آن لذت مىبرد و در اين لذت غرق مىشود كه همه لذتهاى دنيا را از ياد مىبرد. چنين انسانى اگر بخواهد حتى بر حسب وظيفه شرعى به برخى از امور و لذتهاى دنيوى بپردازد برايش بسيار گران است. از اين رو اگر هم به انجام چنين امورى بپردازد تنها براى امتثال امر الهى و انجام وظيفه است نه از آن جهت كه ميل به آنها دارد. البته تصور اين حالت براى امثال ما كه هزاران فرسنگ با چنين مقامى فاصله داريم بسيار مشكل است. شخصى را در نظر آوريد كه در تابستانى بسيار گرم و در ميان صحرايى سوزان ساعتها است كه تشنگى امان او را بريده و از فرط عطش رو به موت و هلاكت است. اگر شربتى سرد و گوارا را در اختيار چنين كسى قرار دهند، چگونه مىتوان تصور كرد كه تنها آن را براى رضايت خداوند بياشامد و هيچ درصدى از انگيزهاش حتى يك در هزار ميلياردـ لذت بردن از نوشيدن آن شربت نباشد؟!
آرى، نيل به چنين مقامى انسان را به آنجا مىرساند كه ترك لذيذترين گناهان نيز برايش بسيار سهل مىگردد. وضعيتى را كه براى حضرت يوسف(عليه السلام) در كاخ عزيز مصر پيش آمده در نظر آوريد. بهطور حتم شرايطى بسيار دشوار است. جوانى زيبا، برومند، قوى و در بالاترين حد رشد و اوج قواى جنسى و شهوانى، در كاخ آبگينهاى تنها و خلوت، از سوى ملكهاى زيبا به گناه دعوت مىشود. مرتكب گناه نشدن در چنين صحنهاى، گفتنش به زبان آسان است؛ ولى در عمل كارى بس دشوار و يكى از مشكلترين كارهاى دنيا است. اما كسى كه دلش با محبوبى برتر انس دارد و معشوقى بسيار زيباتر و دلرباتر را مىشناسد و دلش متوجه او است، آلوده نشدن در چنين صحنهاى برايش بسيار آسان است. چنين كسى وقتى به معشوق خود توجه مىكند ساير جاذبهها در برابرش رنگ مىبازند و هيچ و پوچ به حساب مىآيند. براى اينگونه افراد مسخره است كه كسى، براى مثال، غذا را براى لذتش بخورد يا ساير امور مادى را براى لذت بردن انجام دهد. اين كارها در نظر آنان مانند بازىهاى بچهگانه است. چرا بزرگترها رغبتى به اسباببازىهاى كودكانه و بازى با آنها ندارند؟! چون لذتهاى بسيار بالاترى را درك كردهاند؛ آنچنان كه لذتهاى كودكانه هيچ جاذبهاى براى آنها ندارد و مسخره و بىمعنا به نظرشان مىآيد. اولياى الهى نيز در مقايسه با افرادى نظير ما اين چنيناند. لذتهاى مادى كه براى ما مطرح و بسيار مهم است در پيش آنان هيچ رنگى ندارد و به خنده و بازى و شوخى شبيه است! آنان كه دلشان با خدا انس گرفته و تجليات جمال حق را مشاهده كردهاند، از هيچ چيز جز جمال او لذت نمىبرند. براى تقريب به ذهن باز هم ناچاريم مثالى از مسايل مادى بياوريم؛ گرچه بسيار نارسا است:
فرض كنيد انسان در مجلسى نشسته و محبوب و معشوق او نيز در نزديكىاش در آن مجلس حضور دارد. محبوب صورت خود را پوشانده و چهرهاش در حجاب است؛ ولى گاهى به دور از چشم ديگران، گوشهاى از حجاب خود را برمىگيرد و با ايما و اشاره به عاشق اظهار محبت مىكند و به او مىفهماند كه من نيز تو را دوست دارم! در چنين صحنهاى چه حالى به عاشق دلباخته دست مىدهد؟! آيا نمىخواهد بال در بياورد و پرواز كند؟! او در آن مجلس ديگر لذت خوراكىها و آشاميدنىها و ساير لذتها را اصلا احساس نمىكند و سراپا غرق در لذت همان اشاره محبوب مىشود.
خداى متعال نيز با دوستانش از اين اشارهها بسيار دارد؛ اشارههايى كه ديگران آنها را نمىبينند و درك نمىكنند.نمىدانند كه خداوند با دل دوستانش چه مىكند! دوستان خدا نيز مُهر بر لب مىنهند و اين اسرار را فاش نمىكنند. ما به چهره آنها نگاه مىكنيم و مىپنداريم كه مشغول مطالعه كتاب يا تماشاى كوه و باغ و دريا هستند؛ ولى آنان تنها خودشان مىدانند كه چه مىبينند! در همان حال كه ما تصور مىكنيم آنان به نظاره باغ و گل نشستهاند، چنان از تماشاى جلوههاى محبوبشان به وجد آمده و سرمست شدهاند كه جز او همه چيز را از خاطر بردهاند!
از خداى متعال مسألت داريم كه شمّهاى از اين حقايق را در دلهاى ما نيز متجلى سازد و دلهايمان را مالامال از محبت خويش فرمايد، به گونهاى كه جايى براى محبت دنيا و هيچ غيرى در آن باقى نماند.
پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. مفاتيحالجنان، اعمال مشتركه ماه شعبان، عمل هشتم.