خدا از نظر اسلام و باب و بهاء
در اسلام خدا وجودي است يكتا و بي همتا، هيچ گونه شبيه و نظيري ندارد، و هر چيزي را كه انسان به عنوان خدا در ذهن خود تصور كند، آن مخلوق است، خدا قابل تصور نيست و از تمام عيوب و نواقص پاك و منزه است، مبارزه ي اسلام با بت پرستي و خرافه پرستي در سرلوحه ي برنامه اش بوده و نخستين اعلام اسلام اين بود كه:
«قولوا لا اله الا الله تفلحوا؛ بگوييد نيست معبودي جز خداي يكتا و بي همتا تا رستگار شويد.»
اما از نظر باب و بهاء و پيروانشان، خدا در دره ي تاريكي از افسانه ها فرورفته، و توأم با موهومات بت پرستي و با بافندگي هاي تهي و بي اساس آميخته شده است تا آنجا كه گاهي خدا در زندان مي افتد، [1] خدا از نظر باب و بهاء (چنان كه قبلا ادعاهاي آنها را گفتيم) خودشان هستند، و تمام موجودات، مخلوق آن ها مي باشند، تا آنجا كه خود، خدا مي سازند و مي آفرينند، چنان كه بهاء در قصيده ي ورقائيه گويد:
كل الالوه من رشح امري تألهت
و كل الربوب من طفح حكمي ترببت
يعني همه ي خدايان از آثار فرمانم خدا شدند و همه ي پروردگاران از لبريزي حكم من پروردگار گشتند. [2] .
ميرزا علي محمد باب نيز در دلائل السبعه ي خود، قريب دو صفحه تمام مشتقا «فرديت» و يكتايي خدا را آورده ولي براي اين كه به خدايي خود لطمه وارد نشود، در آخر گويد:
«لتؤتين الفردية من تشاء؛ البته به هر كس بخواهي فرديت را عطا مي كني.»
اگر خدا فرد محض و يكتاي صرف هست، چگونه مي شود فرديت خود را به ديگري بدهد...؟!
* * *
[1] چنان كه حسينعلي در كتاب مبين، ص 286 گويد: اسمع ما يوحي من شطر البلاء علي بقعة المحنة و الابتلاء من صدره القضاء انه لا اله انا المسجون الفريد (همان گونه كه قبلا ذكر شد).
[2] مكاتيب عبدالبهاء، ج 1، ص 254 - قابل توجه اين كه اصلا جمع «اله» بر وزن «الوه» نيامده بلكه جمع آن «آلهه» است، ولي حسينعلي بهاء، اله را در اين شعر به «الوه» جمع بسته است!.