تبعيد سران بابي به (ادرنه) و بروز كشمكش
پس از چهار ماه اقامت آنها در اسلامبول، ديگر دولت عثماني صلاح نديد كه آنها در آنجا بمانند لذا آنها را به شهر «ادرنه» (يكي از شهرهاي تحت حكومت عثماني) تبعيد نمود.
سال 1281 اين گروه به شهر ادرنه روانه شدند و تا حدود سال 1285 در آنجا بودند، در اين مدت كشمكش سختي بين دو برادر (حسينعلي و ميرزا يحيي) و پيروانشان درگرفت، و آنقدر كشمكش سخت و افتضاح آور بود كه خود ميرزا حسينعلي در كتاب بديع صفحه 326 مي گويد:
«و افتضاحي در اين ارض برپا شد كه يكي از قنسول هاي اين ارض تعجب نمود و به شخصي ذكر نمود كه امر عجيبي واقع شده، و جميع اعجام (عجم ها) به شماتت برخاستند كه در اين طايفه عفت و عصمت نيست».
و در صفحه 312 بديع مي گويد:
«چه از آن نفوس عجيب نيست، حال از معرض بالله مرشدت بگو كه در اين امر بر او چه وارد شد، مسلم است كه ازل (ميرزا يحيي) به اكل و شرب و تصرف در ابكار و نساء مشغول بوده و اعمالي كه والله خجلت مي كشم از ذكرش مرتكب».
و از همين تاريخ بين پيروان ميرزا يحيي و ميرزا حسينعلي، جدايي و دو دستگي حاصل شد، دسته اول به نام ازليه و دسته ي دوم به عنوان بهائيه خوانده شدند [1] اختلاف وقتي به اوج شدت رسيد كه حسينعلي در سال 1289 سال چهارم اقامتش در اردنه ادعاي مقام «من يظهره اللهي» كرد.
حكومت عثماني كه ناظر كشمكش و نزاع اين دو گروه بود، چاره اي نديد جز اين كه آنها را از همديگر جدا كرده، و از آنجا تبعيد سازد، بنا به نوشته ي عبدالحسين آيتي (آواره) در كتاب الكواكب الدريه: حسينعلي را با 73 نفر از پيروانش به شهر «عكا» (از شهرهاي فعلي اسرائيل) و ميرزا يحيي صبح ازل را با سي نفر از پيروانش به قبرس تبعيد كرد.
نويسنده ي كتاب محاكمه و بررسي باب و بهاء مي نويسد: در نتيجه اين اختلاف كه بيم فساد مي رفت، از طرف سلطان عبدالعزيز، فرماني صادر شد كه ميرزا بهاء را با اصحابش و چند نفر ازلي به عكا تبعيد كنند، و ميرزا يحيي را نيز با اصحاب او و چند نفر بهايي به عوساي قبرس تبعيد نمايند و اين حكم در سال 1285 به مورد اجرا گذاشته شد. [2] .
سرانجام بازيگري هاي ميرزا يحيي صبح ازل جانشين باب هم با مرگ وي در تبعيدگاه قبرس به پايان مي رسد و برادرش حسينعلي بهاء بي مزاحم در شهر عكا با كمال آزادي (گر چه به ظاهر در زندان و تحت نظر) هر لحظه ادعايي كرده و فرقه ي ضاله ي بهائيه را به وجود مي آورد. كه به آن در صفحات بعد اشاره خواهد شد.
بعدها در ميان فرقه ي ضاله ي بهايي، آن چنان اختلاف و تشتت به وجود آمد كه به بيش از بيست فرقه ي كوچك تقسيم شدند، و همگي به وسيله ي استعمارگران غرب، تغذيه و تقويت مي شدند. [3] .
* * *
[1] حتي فخرالحاجيه خواهر ميرزا يحيي و حسين علي، كتاب تنبيه النائمين را در رد برادرش حسين علي نوشت كه در نزد بهائيان به كتاب عمه مشهور است.
[2] محاكمه و بررسي باب و بهاء، ج 2 ص 13 - اشراق خاوري در كتاب رحيق مختوم (ج 2، ص 1192) جريان زهر دادن ميرزا يحيي به برادرش حسينعلي را شرح داده و بعد مي نويسد: «بر اثر زهر ارتعاش حاصل شد و دست هاي حضرت بهاءالله تا آخر حيات مي لرزيد.» اين مطلب در كتاب قرن بديع، جلد دوم، صفحه 229 نيز آمده است.».
[3] بهائيت مولود تصوف، ص 150