شرح حال ميرزا يحيي (صبح ازل)
مرد شماره و فرقه ي ضاله ي بابي شخصي است به نام ميرزا يحيي معروف به صبح ازل، وي با حسينعلي بهاء (كه شرح حالش ذكر خواهد شد) برادر بودند، پدرشان ميرزا عباس معروف به ميرزا بزرگ نوري بود [1] در همان زماني كه علي محمد باب زنده بود، از مريدان پر و پا قرص باب همين دو برادر بودند، ولي علي محمد باب، چون ميرزا يحيي را (با اين كه از نظر سن كوچك تر از حسينعلي بهاء بود» دلباخته تر، ديد و چنين دريافت كه ميرزا يحيي از روي صداقت طبع به او ايمان آورده، او را به القاب صبح ازل، مرآت، شهره و وحيد مفتخر ساخت و او را به عنوان جانشيني خود تعيين كرد.
ناگفته نماند كه نفوذ و تلاش هاي قرةالعين [2] هم كه علاقه ي بيشتري به صبح ازل داشت، در اين موضوع مؤثر بوده است، زيرا ميرزا يحيي از همه جوان تر بود چه آن كه طبق نوشته «ادوارد براون» [3] پس از كشته شدن علي محمد باب، ميرزا يحيي نوزده سال بيشتر نداشت.
كوتاه سخن آن كه: همه بابيان حتي خود حسينعلي بهاء، صبح ازل (ميرزا يحيي) را به عنوان جانشيني از علي محمد باب شناختند، زيرا علي محمد باب، طبق وصيتش او را جانشين خود قرار داده بود و براي تكميل كتاب بيان، سفارش كرده بود كه او تكميل كند.
متن وصيت نامه علي محمد باب در مورد يحيي (صبح ازل) بدين قرار است:
«الله اكبر تكبيرا كبيرا، هذا كتاب من عندالله المهيمن القيوم الي الله المهيمن القيوم قل كل من الله مبدئون، قل كل الي الله يعودون، هذا كتاب من علي قبل نبيل ذكر الله للعالمين الي من يعدل اسمه اسم الوحيد ذكر الله للعالمين، قل كل من نقطة البيان ليبدئون ان يا اسم الوحيد فاحفظ ما نزل في البيان و أمر به فانك لصراط حق عظيم» [4] .
يعني: «خدا از همه چيز بزرگتر است، اين نامه اي است از طرف خداي مهيمن و قيوم به سوي خداي مهيمن و قيوم، بگو همه از خدا آغاز شده اند و همه به سوي خدا بازگشت مي كنند، اين نامه اي است از علي قبل از نبيل [5] (يعني از طرف علي محمد) كه ذكر خدا براي جهانيان است به سوي كسي كه نامش مطابق با نام وحيد [6] است (يعني به سوي يحيي صبح ازل)، بگو همه از نقطه بيان ابتدا مي شوند اي نام وحيد! حفظ كن آنچه را كه در بيان نازل شد، و به آن امر كن، پس تو در راه حق بزرگ هستي.»
ضمنا از اين وصيتنامه استفاده مي شود كه دو خدا در عالم موجود است، خداي اول خود ميرزا علي محمد و خداي دوم ميرزا يحيي صبح ازل!!
پيروان علي محمد باب (فرقه ي ضاله بابيان) در هر كجا كه به سر مي بردند، متوجه ميرزا يحيي شدند، حتي خود حسينعلي كه خيلي زيرك تر و سياس تر از برادرش ميرزا يحيي بود در ظاهر حدود 18 سال جزء پيروان برادرش به شمار مي آمد [7] (و در حدود 14 سال با او مخالفت نكرد.)
* * *
[1] ميرزا عباس از اهل نور مازندران بود و در دستگاه امام وردي ميرزا كه مدتي حاكم تهران و مدتي حاكم كرمان بود، منشي بود. (مقدمه ادوارد براون، بر نقطة الكاف).
[2] شرح حال او در چند صفحه ي بعد، تحت عنوان «دستياران بابي گري و بهايي گري» ذكر خواهد شد.
[3] در مقدمه نقطة الكاف صفحه لح.
[4] اين صورت وصيت را ادوارد بروان از متن خط علي محمد باب استنساخ كرده و در كتاب نقطة الكاف منتشر نموده است (مقدمه نقطة الكاف، ط بريل در ليدن سنه ي 1328 هجري صفحه له).
[5] نبيل به حساب ابجد مساوي با 92 است، چنانكه كلمه ي محمد به حساب ابجد مساوي با 92 است، علي قبل از نبيل يعني علي قبل از محمد.
[6] وحيد به حساب ابجد با 28 است، چنانكه كلمه يحيي (به استثناي الف آخرش) مساوي با 28 است، و منظور باب از وحيد، همان يحيي صبح ازل است.
[7] زيرا حسينعلي بهاء در سال چهارم اقامتش در شهر ادرنه كه سال 1285 بود ادعاي خود را آشكار ساخت (محاكمه و بررسي، ج 2، ص 12).