فصل 18: نداي اولياي الهي
يكي از مسائل مورد مناقشه ميان گروه وهابي و ديگر طوايف اسلامي، مسأله استغاثه و نداي انسانهاي صالح و اولياي الهي در شدايد و ناهمواريهاي زندگي است.
استغاثه و كمك خواهي از پيامبران و اولياي الهي در ميان طوايف اسلامي، در كنار قبور و غيره كاملاً رايج است و آن را نه ملازم با شرك مي دانند و نه منافي با مباني اسلامي.
در حالي كه گروه وهابي به شدت آن را استنكار كرده و براي ارعاب مخالفان، گروهي از آيات را كه كمترين رابطه اي به مدعاي آنها ندارد، وارد ميدان بحث مي كنند و پيوسته شعار مي دهند كه:
«وَأنَّ المَساجِدَ للَّهِ فلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» [1] .
«مساجد و يا سجده گاهها، از آن خدا است، پس با خدا كسي را نخوانيد.»
براي اين كه خواننده گرامي با مجموع اين گروه از آيات كه بزرگترين مستمسك در دست وهابيان است، كاملاً آشنا گردد، اين بخش از آيات را در اين جا مي آوريم، آنگاه به تشريح مفاد آنها مي پردازيم. اين گروه افزون بر آيه گذشته به آيات ياد شده در زير نيز استدلال مي كنند:
«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ ءٍ» [2] .
«دعوت حق از آن خدا است، كساني كه غير او را بخوانند، هرگز براي آنان پاسخ نمي گويند.»
«وَالَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُوِنِه لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلا اَنْفُسَهُمْ يَنْصُروُنَ» [3] .
«آنان را كه شما خدا مي خوانيد، جز خداي يكتا هيچ يك قدرت بر ياري شما بلكه بر ياري خود ندارند.»
«وَالَّذينَ تَدْعُوْنَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ» [4] .
«و به غير او معبوداني را كه به خدايي مي خوانيد، در جهان داراي پوست هسته خرمايي نيستند.»
«اِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ» [5] .
«غير خدا هر آن كس شما به خدايي مي خوانيد مانند شما بندگاني هستند.»
«قُلِ ادْعُوا الَّذين زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ مِنْكُمْ وَلا تَحْويلاً» [6] .
«(اي رسول ما) بگو آنان را كه جز خدا هستند مي خوانيد، هرگز قادر بر دفع ضرر و برگردانيدن آن، از شما نيستند.»
«اُولئِكَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ اِلي رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ» [7] .
«آنان را كه (كافران به خدايي) مي خوانند، خود خواهان وسيله به سوي پروردگار هستند.»
«وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَلا يَضُرُّكَ» [8] .
«جز خدا كسي را مخوان كه نه نفعي به تو مي رسانند و نه ضرري»
«اِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ» [9] .
«اگر آنان را بخوانيد، (چون جمادند) نمي شنوند.»
«وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ اِلي يَوْمِ القِيامَةِ» [10] .
«چه كسي گمراه تر از آن فردي است كه جز خدا را مي خواند، كه هرگز به او تا روز قيامت جواب نمي دهد.»
وهابيان از اين آيات چنين نتيجه مي گيرند كه دعوت اوليا و صالحان، پس از درگذشتشان، عبادت و پرستش آنان به شمار مي رود. اگر كسي در كنار قبر پيامبر و يا در نقطه اي دور بگويد: «يا محمّد» خود اين ندا و دعوت، عبادت و پرستش است.
صنعاني در كتاب تنزيه الاعتقاد به نقل از كشف الإرتياب، ص 274 مي نويسد:
«وَقَدْ سَمَّي اللَّهُ الدُّعاءَ عِبادَةً بِقَوْلِهِ: «اُدْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ، إنّ الّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي» وَمنْ هَتَفَ بِاسْمِ نَبِيٍّ أَوْ صالِحٍ بِشَيْ ءٍ اَوْ قالَ إشْفَعْ لي اِلَي اللَّهِ في حاجَتي اَوْ اَشْتَشْفِعُ بِك اِلي اللَّه في حاجَتي أوْ نَحْوَ ذلك أوْ قالَ إقْضِ دَيْني اَوْ إشْفِ مَرِيضي اَوْ نَحوَ ذلِك فَقَدْ دَعا النَّبِيَّ وَالصَّالِحَ، وَالدُّعاءُ عِبادَةٌ بَلْ مُخُّها فَيَكُونُ قَدْ عَبَدَ غَيْرَاللَّهِ وصارَمُشْرِكاً إذْ لايُتِمُّ التَّوحيدُ اِلاّ بِتَوْحِيدِهِ تَعالي في الإلهِيَّةِ بِاِعْتِقادِ أَنْ لا خالِقَ وَلا رازِقَ غيرُهُ وَفِي الْعِبادَةِ بِعَدَمِ عِبادَةِ غَيْرِهِ وَلَوْ بِبَعْضِ الْعِباداتِ، وعُبّادُ الأَصْنامِ إنَّما أَشْركُوا لِعَدَمِ تَوحيدِ اللَّهِ فِي الْعِبادَةِ».
«قرآن مطلق دعوت و نداي غير خدا را عبادت خوانده است، به گواه اين كه در آغاز آيه مي گويد: «اُدعُوني اَسْتَجِبْ لَكُمْ» و در ذيل آن مي گويد: «يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي» بنابر اين هر كسي پيامبر و يا شخص صالحي را بخواند يا بگويد درباره حاجت من شفاعت كن، يا بگويد: از تو درباره حاجت خود طلب شفاعت مي كنم. يا بگويد قرض مرا ادا بنما، يا بيمارم را شفا بده و مانند اينها، در اين صورت اين شخص با اين گفتار، او را عبادت كرده است و حقيقت پرستش جز خواندن، چيزي نيست، در نتيجه چنين دعوت، غير خدا را پرستيده و مشرك شده است؛ زيرا بايد توحيدِ الوهي [11] كه (جز خدا را رازق و خالقي نيست) با توحيد عبادت كه غير او را نپرستيدن است، همراه باشد. شركت بت پرستان تنها همين بود كه غير او را مي پرستيدند.»
پاسخ:
شكي نيست كه لفظ «دعا» در لغت عرب به معناي «ندا و خواندن» وواژه «عبادت» به معناي «پرستش» است و هرگز نمي توان اين دو لفظ را با هم مترادف و هم معنا شمرد؛ يعني نمي توان گفت هر ندا و درخواستي عبادت و پرستش است؛ زيرا:
اولاً؛ در قرآن مجيد لفظ دعوت در مواردي بكار رفته است كه هرگز نمي توان گفت مقصود از آن عبادت است؛ مانند:
«قالَ رَبِّ اِنّي دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلاً وَنَهاراً» [12] .
«گفت: پروردگارا! من شب و روز قوم خودم را (به سوي تو) دعوت كردم.»
آيا مي توان گفت مقصود حضرت نوح اين است كه من قوم خود را شب و روز عبادت كردم؟!
«وَما كانَ لي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ اِلاّ اَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي» [13] .
«(شيطان مي گويد:) من بر شما تسلّطي نداشتم جز اين كه شما را (به كارهاي زشت) دعوت كردم شما نيز اجابت كرديد.»
آيا كسي احتمال مي دهد كه مقصود از اين كه شيطان آنان را دعوت كرد، اين است كه شيطان پيروان خود را پرستيد؟ در صورتي كه اگر پرستش باشد از طرف پيروان شيطان است نه از طرف خود شيطان.
در اين آيات و دهها آيه ديگر كه از نقل آنها خودداري مي شود. لفظ دعوت در معناي غير عبادت و پرستش بكار رفته است، از اين جهت نمي توان گفت دعوت و عبادت مترادف يكديگرند و اگر كسي از پيامبر يا مرد صالحي استمداد كرد و آنان را خواند در اين صورت آنها را عبادت كرده است؛ زيرا دعوت و ندا اعم از پرستش است. [14] .
ثانياً؛ مقصود از دعا در مجموع اين آيات، مطلقِ خواندن نيست، بلكه دعوت خاصي است كه مي تواند با لفظ پرستش مرادف باشد؛ زيرا مجموع اين آيات درباره بت پرستاني وارد شده است كه بت هاي خود را خدايان كوچكي مي پنداشتند كه برخي از شؤون الهي به آنها سپرده شده و در كار خود نوعي استقلال دارند؛ ناگفته پيداست كه خضوع و تذلّل يا هر نوع گفتار و رفتار در برابر موجودي به عنوان خداي بزرگ و يا خداي كوچك از اين نظر كه او اللَّه و رب و مالك امور شفاعت و مغفرت است، عبادت و پرستش خواهد بود.
شكي نيست كه خضوع بت پرستان و دعا و استغاثه آنان، در برابر بت هايي بود كه آنها را به عنوان مالكان حق شفاعت و... توصيف مي كردند و آنها را متصرّفِ مستقل در امور مربوط به دنيا و آخرت مي شناختند و ناگفته پيداست كه در اين شرايط، هر نوع دعوت و درخواستي از اين موجودات، عبادت و پرستش خواهد بود. روشن ترين گواه بر اين كه دعوت و خواندن آنان همراه با اعتقاد به الوهيت آنان بود؛ آيه زير است:
«فَما اَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمْ الّتي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ» [15] .
«خداياني را كه - جز خدا - مي پرستيدند، آنان را بي نياز نساخت.»
بنابر اين، آيات مورد بحث ارتباطي به محل بحث ما ندارد. موضوع بحث ما درخواست بنده اي از بنده ديگر است كه نه او را اِله و رب مي داند و نه مالك و متصرف تام الإختيار در امور مربوط به دنيا و آخرت بلكه او را بنده عزيز و گرامي خدا مي شناسد كه او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعده داده است كه دعاي او را درباره بندگان خود بپذيرد، آنجا كه فرموده است:
«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدوا اللَّهَ تَوّاباً رَحِيماً» [16] .
«اگر آنان وقتي بر خويشتن ستم مي كردند، نزد تو مي آمدند و از خدا درخواست آمرزش مي نمودند و پيامبر نيز براي آنان طلب آمرزش مي كرد، يقيناً خدا را توبه پذير و رحيم مي يافتند.»
ثالثاً؛ خود آيات ياد شده گواه روشن است كه مقصود از دعوت، مطلق درخواست كار و حاجت نيست بلكه دعوت عبادتي و پرستشي است، از اين جهت در يك آيه، پس از لفظ «دعوت» بلافاصله از همان معنا به لفظ عبادت تعبير آورده است؛ مانند:
«وَقالَ رَبُّكُمْ أُدْعُوني اَسْتَجِبْ لَكُمْ إنَّ الَّذينَ يَسْتَكبِرُونَ عَنْ عِبادتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ» [17] .
همان طور كه ملاحظه مي نماييد در آغاز آيه، لفظ «اُدْعُوني» و در ذيل همان آيه، لفظ «عبادتي» بكار برده شده است و اين گواه روشن است كه مقصود از اين دعوت، درخواست و يا ناله و استغاثه خاص در برابر موجوداتي بود كه آنها را به صفات الهي شناخته بودند.
سيد ساجدين امام زين العابدين، در دعاي خود مي فرمايد:
«فَسَمَّيْتَ دُعاءَكَ عِبادَةً، وَتَرْكَهُ اِسْتِكْباراً، وَتَوَعَّدْتَ عَلي تَرْكِهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ داخِرينَ» [18] .
«خواندن خود را پرستش، و ترك آن را كبر ورزي ناميدي و به تاركان آن وعده ورود در آتش در حالت ذلت دادي.»
و گاهي در دو آيه كه به يك مضمون مي باشند، در يك جا لفظ عبادت و در ديگري لفظ دعوت وارد شده است؛ مانند:
«قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مالا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً وَلا نَفْعاً» [19] .
«بگو آيا جز خدا چيزي را مي پرستيد كه براي شما زيان و سودي را مالك نيست.»
و در آيه ديگر مي فرمايد:
«قَلْ اَنَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مالا يَنْفَعُنا وَلا يَضُرُّنا» [20] .
«بگو آيا جز خدا، موجودي را بخوانيم كه براي ما سود و زياني ندارند؟»
در سوره فاطر، آيه 13 مي فرمايد:
«وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمير»
«و به غير او معبوداني را كه به خدايي مي خوانيد، در جهان داراي پوست هسته خرمايي نيستند.»
در اين آيه لفظ «تدعون» بكار رفته در حالي كه در آيه ديگري كه به همين مضمون است، لفظ «تعبدون» بكار برده شده است.
«اِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً» [21] .
«غير خدا هر آن كس را شما به خدايي مي پرستيد، مالك رزق شما نيستند.»
گاهي در يك آيه، هر دو لفظ وارد شده و در يك معنا به كار رفته است:
«قُلْ اِنّي نُهيتُ اَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» [22] .
«بگو من ممنوعم آنها را بپرستم كه شما آنها را مي خوانيد (مي پرستيد)» [23] .
از خواننده گرامي درخواست مي شود كه به «المعجم المفهرس» ماده هاي: «عبد» و «دعا» مراجعه كند تا مشاهده نمايد كه چگونه يك مضمون در آيه اي به لفظ عبادت و در آيه ديگر به همان مضمون، به لفظ «دعوت» وارد شده است و اين خود گواه بر اين است كه مقصود از دعوت در اين آيات، عبادت و پرستش است نه مطلق ندا و صدا كردن.
شما اگر مجموع آيات قرآن را كه در آنها لفظ «دعوت» در معناي «عبادت» به كار رفته است، به دقت مورد بررسي قرار دهيد، خواهيد ديد كه اين آيات يا درباره خداوند است كه همه موحدان به الوهيت و ربوبيت و مالكيت او اعتراف دارند، يا در مورد بت ها است كه پرستش گران آنها را خدايان كوچك و مالكان مقام شفاعت مي دانستند، در اين صورت استدلال با اين آيات براي مورد بحث - كه دعوت يكي از اوليا و استغاثه فردي به يكي از آنان، كه با هيچ يك از اين صفات قرين و همراه نيست - به راستي شگفت آور است!
* * *
[1] جن: 18.
[2] رعد: 14.
[3] اعراف: 197.
[4] فاطر: 13.
[5] اعراف: 194.
[6] اسراء: 56.
[7] اسراء: 57.
[8] يونس: 106.
[9] فاطر: 14.
[10] احقاف: 5.
[11] صنعاني بر خلاف اصطلاح وهابيها، لفظ «الوهي» به كار برده در صورتي كه بايد از نظر آنان لفظ «ربوبي» به كار ببرد.
[12] نوح: 5.
[13] ابراهيم: 22.
[14] از نظر نسبت گيري، ميان «خواندن» و «پرستش» عموم و خصوص من وجه است. در مورد استمداد از غير، به عنوان عامل متكي به خدا، دعوت صدق مي كند نه عبادت، اما در ستايشهاي فعلي و عملي مانند ركوع و سجود، كه همراه با اعتقاد به الوهيت شخص است، عبادت صدق مي كند نه دعا، و نيز در مواردي مانند نماز هر دو صدق مي كند.
[15] سوره هود: 101.
[16] نساء: 64.
[17] غافر: 60.
[18] صحيفه سجاديه، دعاي 45 و مقصود آيه 60 سوره غافر است.
[19] مائده: 76.
[20] انعام: 71.
[21] عنكبوت: 17.
[22] انعام: 56.
[23] به همين مضمون است، آيه 66 سوره غافر.