1 ـ سلطه غيبي يوسف

يوسف به برادران خود گفت:
«اِذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَألْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبي يَأْتِ بَصيراً فَلَمَّا اَنْ جاءَ الْبَشيرُ أَلقيهُ عَلي وجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً» [1] .
«اين پيراهنم را ببريد و بر رخسار پدرم بيفكنيد، ديدگان او باز و بينا مي شود. وقتي بشير آمد و پيراهن را بر رخسار او افكند، ديدگان او باز و بينا شد.»
ظاهر آيه اين است كه ديدگان يعقوب در سايه اراده و خواست قدرت اكتسابي يوسف بينا گرديد و هرگز اين كار، فعل مستقيم خدا نبود بلكه كار خدا بود از طريق «تسبيب» والاّ جهت نداشت كه به برادران خود دستور دهد پيراهن او را بر رخسار پدر بيفكنند بلكه كافي بود كه دعا كند و اين كار جز تصرف وليّ خدا در جزئي از جهان به اذن پروردگار چيزي نيست و فاعل آن، داراي سلطه غيبي است كه خداوند در مورد مخصوصي در اختيار او نهاده است.
* * *
[1] يوسف: 93 - 96.