1 ـ درخواست شفاعت شرک است
مقصود اين گروه، از شرك، شرك در عبادت است. و چنين وانمود مي كنند كه درخواست شفاعت، پرستش شفيع است.
در بخش نُهم به صورت گسترده، پيرامون عبادت بحث كرديم و روشن ساختيم كه هر نوع پرستش از شخص و يا درخواست شفاعت، در صورتي عبادت شمرده مي شود كه طرف را «اله»، «خدا»، «رب»، «كارگردان جهان آفرينش» و يا «مبدأ و صاحب كارهاي خدايي» بدانيم در غير اين صورت، هر نوع سؤال و درخواست و نيز هر نوع تعظيم و خضوع عبادت شمرده نخواهد شد.
درخواست شفاعت از شفيعان واقعيِ درگاه الهي (كه به آنان از جانب خداوند اذن شفاعت داده شده) شرك نيست؛ چرا كه درخواست كننده شفاعت آنان را بندگان مقرب و برگزيدگان درگاهش مي داند، كه هرگز نه خدا هستند و نه كارهاي خدايي؛ مانند مغفرت و شفاعت به آنان تفويض شده است كه به طور خودسرانه و بدون اذن الهي درباره هر كس بخواهند بتوانند شفاعت كنند و يا از گناه او درگذرند.
اين گروه در چارچوب «اذن الهي» مي توانند درباره افراد خاصي كه روابط معنوي آنان با خدا برقرار بوده و پيوند روحي آنها با شفيعان الهي نگسسته باشد، درخواست آمرزش گناه و طلب مغفرت نمايند و چنين درخواستي هرگز عبادت شمرده نمي شود.
البته يادآور مي شويم كه اگر چنين درخواستي، در حال ممات، پرستشِ شفيع شمرده شود، بايد همين درخواست در حال حيات نيز عبادت شمرده شود.
و در بحث گذشته خاطر نشان ساختيم كه قرآن و سنّت دستور مي دهد كه مسلمانا حضور پيامبر برسند و از او درخواست كنند كه در حقشان استغفار كند و چنين عملي جز طلب شفاعت در حال حيات، چيز ديگري نيست. و ممكن نيست كه عملي، در ظرفي شرك و در ظرف ديگر عين توحيد باشد.
و به عبارت واضح تر، آنان مي گويند: شفاعت «فعل» خدا است و يا به تعبير صحيح تر: «حق» او است و درخواست فعل خدا از غير خدا عبادت او است همچنان كه آنان عين اين سخن را درباره درخواست شفاي بيمار از اوليا و مشابه آن تكرار مي كنند و مي گويند: اين نوع درخواستها، درخواست فعل خدا از غير او است و طبعاً چنين درخواستي عبادت و پرستش طرف خواهد بود.
پاسخ اين استدلال، با توجه به بحثهاي گذشته، كاملاً روشن است و آن اين كه: در اين قانون كلي و ضابطه عمومي، احدي از مسلمين اختلافي ندارد و همگان مي گويند درخواست فعل خدا، از غير خدا عبادت او است و ملازم با اعتقاد به الوهيت و ربوبيت او مي باشد، ولي جان سخن اين جا است كه مقصود از فعل خدا چيست؟ هنوز نويسندگان وهابي در طول اين سه قرن ضابطه اي براي فعل خدا بيان نكرده اند، و بديهي است كه بدون تعيين چنين ضابطه اي، استدلال عقيم خواهد بود.
در بحث تعريف و تحديد عبادت، يادآور شديم كه در آيات فراواني، افعال مختص خدا، به غير او نيز نسبت داده شده است؛ مثل اماته و ميراندن كه فعل مختص او است، چنانكه مي فرمايد: «وهُوَ الَّذي يُحيِي وَيُميتُ» [1] به غير او نيز نسبت داده شده است چنانكه مي فرمايد:
«حَتّي إذَا جاءَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» [2] .
«آنگاه كه مرگ يكي فرا رسيد، فرستادگان ما جان آنان را مي گيرند.»
اين تنها «ميراندن» نيست كه فعل مخصوص او است و به غير او نسبت داده شده، بلكه قسمتي از افعال خدا و چيزهايي كه فقط در او بايد طلب كرد، اجازه داده شده است كه از غير او نيز طلب كنيم، از باب نمونه:
قرآن به مسلمانان دستور مي دهد كه هر شبانه روز بگويند «وَاِيّاكَ نَسْتَعِينُ»؛ «فقط و فقط از تو استعانت مي جوييم» ولي در عين حال، در آيات ديگر دستور مي دهد كه از غير او مانند: نماز و صبر نيز استعانت جوييم چنانكه مي فرمايد:
«وَاسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ وَانَّها لَكَبيرةٌ اِلاَّ عَلَي الْخاشِعينَ» [3] .
«از بردباري و نماز كمك گيريد و نماز كار دشواري است مگر بر صاحبان خشوع.»
و ما اگر بخواهيم آياتي را كه در آنها، فعلِ مختص خدا، به غير او نيز نسبت داده شده است، در اينجا نقل كنيم سخن به درازا مي كشد [4] آنچه لازم است اين است كه با بينش قرآني، به رفع اختلاف پرداخته و مقصود واقعي قرآن را به دست آوريم و آن اين كه:
هر يك از اين كارها، با قطع نظر از درخواست ما، دو صورت دارد:
1 - فاعلي فعل خود را بدون اتكا به موجودي، بدون كسب قدرت از مقامي و بدون احراز رضاي كسي، كاري را انجام دهد؛ مثلاً جانداري را بميراند و موجودي را ياري بخشد.
2 - فاعل همين فعل را با اتكا به موجود برتر و در پرتو قدرت و توانايي مكتسب از مقام والاتر و با مشيّت و اذن خاص او، ايجاد كند.
كار نخست، كاري است الهي، و كار دوم كاري بشري و غير الهي.
كار الهي و كار انساني به اين دو صورت تجلي مي كند و اين ضابطه اي است كلّي براي شناخت فعل الهي از غير الهي.
فعل الهي؛ از قبيل: احياء و اماته، دادن شفا و رزق و روزي فعلي است كه فاعل در انجام آن به چيزي نيازمند نباشد.
در مقابل، فعل غير الهي فعلي است كه فاعل در انجام آن به غير خود؛ يعني به موجود برتر و والاتر نياز داشته و بدون قدرت و مشيت او نتواند كاري صورت دهد.
با توجه به اين اصل: روشن مي شود شفاعتي كه حق مختص خدا است، غير از شفاعتي است كه از بندگان صالح درخواست مي شود.
خداوند در اِعمال اين حق، هيچگاه به غير خود نياز ندارد، در حالي كه بهره گيري صالحان از آن، جز در پرتو اذن و مشيت حكيمانه او صورت نمي گيرد.
هرگاه از اولياي الهي، شفاعت به معناي نخست درخواست شود، فعل الهي از غير او درخواست شده است، و چنين درخواستي عبادت شمرده مي شود ولي اگر از آنان شفاعت به معناي دوم؛ يعني شفاعت محدود و مأذون و به صورت يك حق اكتسابي درخواست گردد، در اين صورت فعل غير الهي از يك بشر درخواست شده است.
با توجه به اين ضابطه، مشت مغالطه گران از نويسندگان وهابي در اين مورد باز مي شود، و روشن مي گردد كه اين نوع درخواستها؛ اعم از درخواست شفاعت و غير آن؛ از قبيل شفا و امثال آن، به دو صورت انجام مي گيرد و هيچ موحّدي آن فعل را به صورت نخست درخواست نمي كند و هيچيك از بندگان صالح، هرچه هم از نظر آگاهي از معارف اسلام، در درجه پايين باشد، آنان را كارگردان جهان و كارپردازان دستگاه تكوين و تشريع نمي انگارد و آنان را موجوداتي كه خداوند شؤون و افعال خود را به آنان سپرده و در اِعمال شفاعت و قضاي حوائج، از هر محدوديت و شرطي پيراسته است، نمي داند.
خلاصه: درخواست شفاعت مأذون و محدود، درخواست فعل بشَر از خود بشَر است، نه درخواست فعل خدا از غير او.
به ياري خداوند، درباره فعل خدا و مختصات آن، سخن خواهيم گفت.
* * *
[1] مؤمنون: 85 «او است كه زنده مي كند و مي ميراند.»
[2] انعام: 61.
[3] بقره: 45.
[4] به كتاب منشور جاويد، ج 2، بخش «تحديد عبادت» مراجعه فرماييد.