نتيجه بحث

در مطلب نخست ثابت شد كه مرگ پايان زندگي و فناي انسان نيست، بلكه دريچه اي است براي انتقال او به جهان ديگر.

در مطلب دوم روشن گرديد كه واقعيت انسان، همان روح و روان او است، و بدن لباسي است كه بر آن پوشانيده شده و اگر روح و روان او باقي است، قهراً واقعيت و شخصيت و تمام توانايي او (منهاي آن نوع از توانايي كه در گرو بدن مادي و وابسته به آن است) نيز باقي مي باشد. بنابر اين اگر در اين جهان نفس او قدرت بر نيايش و دعا داشت، يا مي توانست به اذن خدا، كارهاي خارق العاده انجام دهد، در آن سرا نيز نفس قدسي او به اذن خدا قادر و تواناست و جز كارهايي كه نيار به بدن مادي دارد، بر تمام كارها قادر و توانا مي باشد.

در مطلب سوم ثابت شد كه ارتباط انسانهاي اين نشأت با انسانهاي آن نشأت امكان پذير است و ارواح مقدس شنواي سخنان و كلمات ما مي باشند.

با توجه به سه مطلبي كه گذشت، امكان فلسفي مطلب ثابت گرديد؛ يعني ثابت شد كه اولياي الهي مي توانند سخنان ما را دريافت كنند، و به اذن الهي نيز پاسخ بگويند ولي آيا چنين كاري از نظر قوانين اسلامي مشروع است يا نه، پاسخ آن را مطلب چهارم بر عهده دارد كه مي آوريم: