دقت در آيه هايي که گذشت

آيه نخست، حاكي است؛ آنان هنگامي كه زنده بودند، از او عذاب الهي درخواست كردند.
آيه دوم حاكي است كه عذاب الهي فرا رسيد و همه آنان را نابود كرد.
آيه سوم بيانگر اين مطلب است كه حضرت صالح پس از مرگ و نابودي آنان، با آنها سخن مي گويد و مي فرمايد:
«من پيامهاي پروردگار را رسانيدم، ليكن شماها نصيحت گويان را دوست نمي داريد».
گواه روشن بر اين كه او پس از نابودي با آنان چنين سخن مي گويد، دو چيز است:

1 - نظم آيات به شكلي كه گفته شده.

2 - حرف «فا» در لفظ «فتولي» كه گواه بر ترتيب است؛ يعني پس از نابودي آنان، از آنها روي برتافت و به آنان چنين گفت:
جمله «ولكن لا تُحِبُّونَ النَّاصِحينَ» مي رساند آنان چنان در عناد و شقاوت فرو رفته بودند كه حتي پس از مرگ نيز داراي چنين روحيه خبيث بودند كه افراد پند ده و اندرزگو را نيز دوست نمي داشتند.
صريح قرآن اين است كه او با ارواح امت خود به طور جدي سخن مي گويد و آنان را طرف خطاب قرار مي دهد و از عناد مستمر آنان كه پس از مرگ نيز با آنان همراه بود خبر مي دهد، مي گويد: هم اكنون نيز ناصحان را دوست نمي داريد.
ب - شعيب با ارواح گذشتگان سخن مي گويد:
«فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاَصْبَحُوا في دارِهمْ جاثِمينَ» [1] .
«زمين لرزه آنان را فرا گرفت و در خانه هاي خود هلاك شدند.»
«اَلَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فيها اَلَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الخاسِرِينَ» [2] .
«گروهي كه شعيب را تكذيب كردند، تو گويي در آن ديار نبودند گروهي كه او را تكذيب كرده اند، زيانكاران بودند.»
«فَتَوَلّي عَنْهُمْ وَقالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رسالاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسي عَلي قَوْمٍ كافِرينَ» [3] .
«از آنان روي برتافت و گفت: اي قوم من، من پيامهاي خدايم را رسانيدم و شماها را نصيحت كردم، چگونه بر گروهي كه كافرند، اندوه بخورم؟»
شيوه استدلال در اين آيه با آيه هاي مربوط به صالح، يكي است.
ج - پيامبر اسلام با ارواح انبيا سخن مي گويد:
«وَسْئَلْ مَنْ اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا اَجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ الِهَةً يُعْبَدُونَ» [4] .
«از پيامبران پيشين بپرس آيا غير از خداي رحمان خدايي قرار داديم كه مورد پرستش قرار گيرد؟»
ظاهر آيه اين است كه پيامبر مي تواند از همين نشأت طبيعي، با پيامبران كه در نشأت ديگر بسر مي برند تماس بگيرد تا روشن شود كه دستور خداوند در تمام قرنها و اعصار به تمام پيامبران اين بود كه جز خداي يگانه را نپرستند.
د - قرآن بر پيامبران درود مي فرستد:
قرآن مجيد در مواردي، بر پيامبران سلام و درود فرستاده است و هرگز اين سلام ها و درودها، تحيات خشك و تعارف هاي بي معنا و تشريفاتي نبوده است.
بسي دور از انصاف است اگر بخواهيم معاني عالي قرآن عزيز را در سطحي پياده كنيم كه رنگ ابتذال بخود گيرد. درست است كه امروز ماترياليست هاي جهان كه براي روح و روان اصالتي قائل نيستند، در نطق هاي خود براي تعظيم رهبران و پايه گذاران مكتب مادي گري، درود فرستاده و سلام مي گويند ولي آيا صحيح است مفاهيم عالي قرآن را كه حاكي از يك حقيقت و واقعيت است، در اين سطح پياده كنيم و بگوييم تمام اين درودها، كه قرآن بر پيامبران فرستاده و ما مسلمانان نيز آنها را شب و روز مي خوانيم، مشتي تعارفات خشك و بي معنا است؛ مانند آن كه مي فرمايد:
1 - سَلامٌ عَلي نُوحِ فِي الْعالَمين
2 - سَلامٌ عَلي اِبْراهيم
3 - سَلامٌ عَلي مُوسي وَهارُون
4 - سَلامٌ عَلي آلْ ياسين
5 - سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلينَ. [5] .
ه - درود بر پيامبر در حال تشهد:
تمام مسلمانان جهان، با اختلافهايي كه در فروع فقهي دارند، هر صبح و شام در تشهد نماز، پيامبر عظيم الشأن خدا را مورد خطاب قرار داده، مي گويند:
«السَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّها النَّبيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ»
امّا چيزي كه هست، شافعي و برخي ديگر، آن را در تشهد لازم و واجب مي دانند و پيروان مذاهب ديگر مستحب مي شمارند. ليكن همگي اتفاق نظر دارند كه پيامبر به مسلمانان چنين تعليم داده است. [6] و سنت پيامبر در حال حيات و ممات او باقي است.
اگر به راستي ارتباط و پيوند ما با پيامبر، مقطوع و بريده است، پس چنين سلامي، آنهم بصورت خطاب، چه معنايي دارد؟
دلائل امكان ارتباط و وقوع آن، منحصر به آنچه كه گفته شد نيست بلكه دراين مورد آيات ديگري نيز داريم كه به خاطر اختصار مطرح نشد. علاقه مندان مي توانند مشروح اين بخش را در كتاب «اصالت روح از نظر قرآن» مطالعه كنند و در آنجا قسمتي از آيات نقل شده است.
در پايان يادآور مي شويم كه استدلال به سلام در تشهد، به خاطر قطعي بودن آن در ضمن آيات، مورد بحث قرار گرفت.
* * *
[1] اعراف: 91.
[2] اعراف: 92.
[3] اعراف: 93.
[4] زخرف: 45.
[5] صافات: 79 و 109 و 120 و 130 و 181.
[6] به كتاب تذكرة الفقها، ج 1 و كتاب خلاف، ج 1، ص 447 مراجعه فرماييد. در كتاب «خلاف» تشهد را به چند صورت از عمر بن خطاب و عبداللَّه بن مسعود نقل كرده است كه همگي چنين سلامي را در بر دارند و پيشوايان فقه اهل تسنن؛ مانند ابوحنيفه و مالك و شافعي هر كدام يكي از اين صورت تشهدها را گرفته و روي آن فتوا داده اند.