شرك، فراوان ترين و ارزان ترين كالا در عربستان
اتهام «شرك» و مشرك ناميدن بسياري از علما و بزرگان، در اين كشور امري است عادي و معمولي. انسان در برخورد با هيأت آمران به معروف، بيش از هر لفظي، اين نوع الفاظ را مي شنود، تو گويي در قوطيِ آنان، جز «شرك» و اتهام به آن، چيز ديگري براي فروش نيست!
به هنگام نگارش اين مقدمه، كتابي از يك نويسنده پاكستاني با نام «الشيعه والتشيع» به دستم رسيد كه در كشور عربستان چاپ شده است. مؤلّف در صفحه بيست آن، جمله اي از مرحوم استاد فقيد شيخ محمد حسين «مظفري» نقل كرده و آن را مطابق دلخواه خود تفسير و معنا مي كند، در اينجا هر دو عبارت را مي آوريم تا روشن شود كه نويسندگان وهابي چگونه، با كمال وقاحت، افراد را به «دعوت به شرك» متهم مي سازند.
مرحوم مظفري مي گويد: تشيع، از نخستين روزي كه پيامبر مردم را به يكتايي خدا و رسالت خود دعوت كرد، آغاز گرديد.
آنگاه چنين مي گويد:
دعوت به «پيروي از ابوالحسن» (علي - ع -)، دوشادوش دعوت به «توحيد خدا و رسالت پيامبر»، پيش مي رفت.
اين نويسنده پاكستاني در انتقاد از سخن مظفري مي نويسد:
پيامبر، مطابق گفتار مظفري، علي را شريك نبوت و رسالت قرار مي داد!
اگر اين نويسنده، اسير هوي و هوس نبود و خود را به وهابيان نمي فروخت، و اگر از الفباي عقايد شيعه آگاه بود، چنين اعتراض مضحكي، به نويسنده بزرگ جهان اسلام نمي كرد.
اگر چنين دعوتي، «دعوت به شرك» يا «شركت در رسالت» باشد، پيش از همه، خود قرآن اين كار را انجام داده است؛ زيرا قرآن علاوه بر دعوت به «اطاعت از خدا و رسول»، به اطاعت از «أولِي الْأمْر» نيز دعوت كرده و فرموده است:
«أطيعُوا اللَّهَ وَأطيعُوا الرَّسُولَ وَأولي الأَمْرِ مِنْكُم» [1] .
بنابر عقيده اين نويسنده، رسول خدا - ص - به جاي دعوت به توحيد، مردم را به شرك و دوگانگي خوانده است! چرا كه «اولي الأمر» را در كنار «اطاعت خدا» آورده و بديهي است اولي الأمر را هر نوع تفسير كنيم، علي از مصاديق واضح آن است.
همگي مي دانيم روزي كه پيامبر مأمور به دعوت خويشاوندان شد و آيه «وأنذر عشيرتك الأقربين» فرود آمد، بستگان خود را دعوت كرد و در آن مجلس (يوم الدار) نبوّت خود را اعلام نمود. آنگاه افزود:
«فَأَيُّكم يُوازِرُني عَلي هَذا الأمْرِ عَلي أنْ يَكُونَ أخي وَوَصِيّي وَخَلِيفَتي فِيكُمْ»
«كدام يك از شما مرا بر اين كار كمك مي كند تا برادر و وصي و جانشين من در ميان شما باشد؟»
آن هنگام، كسي جز علي برنخاست و پيامبر پس از دوبار تكرار ونشنيدن پاسخ از كسي جز علي - ع - فرمود:
«اِنَّ هذا أخي وَوَصِيّي وَخَليفَتي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِيعُوا»
«اين برادر و وصي و جانشين من در ميان شمااست، سخنش را بشنويد و از او اطاعت كنيد.» [2] .
شيعه به حكم اين تاريخ مي گويد: روزي كه پيامبر مأمور شد مردم را به توحيد و رسالت خويش دعوت كند، دستور يافت، به خلافت علي نيز دعوت نمايد و دعوت به «نبوت» با دعوت به «امامت» توأم و همراه بوده است.
حال آيا صحيح است شيعه را متهم كنيم كه مي گويد: «پيامبر مأمور بود علي را شريك رسالت و نبوت خود اعلام كند؟» آيا دعوت به «خلافت» آن هم پس از مرگ؛ يعني دعوت به «رسالت و نبوت؟!»
آفت كتابهايي كه نويسندگان سنّي، بخصوص وهابي، درباره عقايد شيعه مي نويسند، دو چيز است:
1 - بي اطلاعي از عقايد شيعه؛ اين آفت در تمام قرون حاكم بوده است و دليلش وجود قدرتهاي جهنمي اموي و عباسي بود كه اجازه نمي داد شيعه عقايد خود را در محافل علمي اهل سنت مطرح كند و تشيع بسان ديگر مكاتب شناخته شود؛ زيرا هر كسي اجازه سخن گفتن در مراكز علمي و عبادي را داشت جز شيعه، مگر در مقطع هاي خاصي كه براي معرفي اين كتب كافي نبود.
2 - انقلابي كه در مجامع و محافل علمي تسنّن از نظر شيوه تعليم وتعلّم رُخ داد و شيوه هاي نو و كتابهاي سطحي در عقايد و كلام، جانشين شيوه هاي ديرينه و كتابهاي عميقي مانند «المواقف» و «شرح مقاصد» گرديد، سبب شد كه در يك كشور اسلامي، كسي پيدا نشود تا از عهده تدريس اين كتابهاي عميق، كه در قرن هشتم اسلامي نوشته شده، برآيد.
اين نوع سطحي نگري و آموزشهاي غير عميق است كه سبب مي شود نويسنده اي مانند «احسان الهي ظهير» ميان «دعوت به خلافت» و «دعوت به نبوت و رسالت» فرقي نگذارد و كتابي در «فِرَق و تاريخ» بنويسد و با پول نفتِ بي حد و حساب سعودي چاپ و منتشر كند ولي از الفباي عقيده «شيعه» آگاه نباشد.
* * *
[1] نساء: 5.
[2] مدارك اين حديث، كه در ميان محدثان معروف به حديث «يوم الإنذار» و «بدء الدعوه» است، در كتابهاي تاريخ و حديث موجود است و طبري آن را در تاريخ خود، ج 2، ص 63، ط مصر آورده است.