ب) خطر غلاة
به یقین یکى از عوامل پیشرفت فکر وهّابى گرى افراطى، در میان قشرى از مسلمین جهان تندروى هاى غلاة است، همان افراد نادان و بیسوادى که درباره بزرگان دین به غلو پرداختند و آن ها را از درجه عبودیّت بالا بردند و به الوهیّت رساندند و شریک خدا قرار دادند.
بى شک خطر آن ها کمتر از خطر وهّابیّون متعصّب نبوده و نیست و اگر این ها نبودند، بهانه اى در دست آن ها نبود. تعبیراتى را که با روح توحید اسلامى سازگار نیست و در کتاب و سنّت هرگز نیامده، مانند خالق السماوات و الأرضین، و أرحم الراحمین، و امثال آنها که از اوصاف خاصّ پروردگار است، نباید در مورد اولیاءالله به کار برد که نه آن ها راضى هستند و نه با تعلیمات اسلامى سازگار است.
اصرار بعضى از جاهلان بر این امور سبب شده که گروهى از اصحاب تفریط که آن ها نیز در نادانى همچون گروه غلاة هستند، به مقابله برخیزند، و بگویند از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بعد از وفاتش (نعوذبالله) هیچ کارى ساخته نیست، حتّى شفاعت و دعاى براى مؤمنان، و حتّى رفتن به زیارت او بدعت و حرام است.
هم چنین کسانى که با انواع خرافات از اصول توحید و سایر تعلیمات دینى دور شده اند و به عنوان مثال نعل اسب را مایه خوشبختى و جستن پلک چشم را نشانه شور بختى و عدد 13 را نحس و شوم و صداى فلان پرنده را میمون و مبارک و فلان پرنده را شوم مى دانند، وخالق آنها را به فراموشى مى سپرند، سخت در اشتباهند.
و اینجاست که امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: «هَلَکَ فِىَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال ; دو کس درباره من هلاک شدند (و گمراه گشتند) دوست غلو کننده و دشمن بدخواه»!(1)
خوارج و ناصبیان سبب وجود غلاة شدند، و غلاة نیز به نوبه خود بازار خوارج را گرم کردند.
به همین جهت وظیفه علماى اسلام همیشه و به خصوص امروز، بسیار سنگین است، از یک سو باید به هدایت غلاة بر خیزند و از سوى دیگر به سفسطه هاى وهّابیان تندرو پاسخ گویند، و چه مشکل است حفظ تعادل توده هاى کم سواد در این امور، حتّى گاه دیده مى شود که بعضى از کسانى که به ظاهر در سلک عالمان هستند به یکى از این دو طرف مى لغزند (أعاذَنَا اللهُ تَعالى عَنِ الاِفْراطِ وَ التَّفرِیطِ وَ هَدانا إلَى الصِّراطِ الْمُسْتَقِیمِ).
* * *
1. نهج البلاغه، کلمات قصار، 117.