نمونه ‏اى ديگر (ابان بن تغلب)

شايد ابان يك نمونه آرمانى براى بحث ما باشد. او در تقريب، مدال افتخار «ع» را يدك مى ‏كشد و درباره ‏ى او آمده است:
«قال ابن حنبل: ثقة، قال أبوحاتم: ثقة، قال النسائي: ثقة... قال ابن سعد: كان ثقة، ذكره ابن حبان في الثقات»
ابن حجر با آنكه از او به «ثقهًْ» ياد كرده و تاب نياورده و در ادامه مى ‏گويد: «تكلّم فيه للتشيع»([1252]). اكنون خواننده ‏ى گرامى بايد حدس زده باشد كه بنابراين او را در «ميزان الاعتدال» مى ‏توان يافت. حدس خواننده درست است؛ زيرا ذهبى در پيشگفتار ميزان مى ‏گويد:
«وفيه من تكلّم فيه مع ثقته و جلالته بأدنى لينٍ أو بأقلّ تجريح...»([1253])
عقيل درباره ‏ى ابان مى ‏گويد:
«... أدب و عقل و صحة حديث، إلا أنّه كان فيه غُلُوّ في التشيّع»([1254])
بنگريد كه چگونه با لفظ «إلاّ» خواننده را نسبت به ابان حساس كرده ‏اند.
پاورقي ها: ------------------------------------------------------------------------------------
[1252]) همان.
[1253]) ج1، ص2.
[1254]) الضعفاء الكبير؛ ج1، ص37.