ائمه اطهار علیھم السلام از اهل بيت هستند
بر پايه رواياتى كه تاكنون به آنها اشاره شد، روشن شد كه مراد پروردگار از واژه «اهلبيت علیھم السلام» در آيه تطهير، پيامبر اسلام، على، فاطمه، حسن و حسين علیھم السلام هستند و با توجه به رواياتى كه از امام چهارم شيعيان على بن الحسين بن علىبن ابيطالب علیھم السلام به آنها اشاره شد، ايشان هم داخل در مفهوم و مراد اهلبيت در آيه تطهيرند. منظور ما نيز در اين پژوهش كه بررسى آمارى روايات فضائل اهلبيت در کتابها ستّه است، همين بزرگوارانند: ائمه معصومين اهلبيت علیھم السلام، پيامبر اسلام| و دختر گرامى ايشان فاطمه علیها السلام.
هرچند كه بيشتر كار با موضوعيت فضائل على، فاطمه، حسن و حسين علیھم السلام دنبال مىشود؛ چرا كه اساساً رواياتى كه در مجامع حديثى عامّه درباره فضائل افراد آمده است از صحابه فراتر نمىرود.
با وجود اين روايات ديگرى نيز در فضيلت اهلبيت به شيوه عام آمده است كه از اين روايات با توجه به روايات ديگرى كه به آنها اشاره خواهد شد، روشن مىشود كه واژه «اهلبيت» در اين روايات، ساير ائمهى اهلبيت يعنى امام ششم تا دوازدهم را نيز شامل مىشود. گذشته از آنكه درباره امام دوازدهم يعنى مهدى موعود علیه السلام، صراحتاً رواياتى در صحاح و ساير كتابهاى دست اوّل حديثى آمده كه مىتوان آنها را از فضائل حضرتش دانست. براى نمونه ترمذى به سند خود از عبدالله([581]) روايت كرده و مىگويد:
«قال رسول الله ص: لا تذهب الدنيا حتى يملك العربَ رجل من أهل بيتي يواطىء اسمه اسمي». (حسن صحيح)([582])
نيز احمد حنبل در مسند به نقل از عبدالله بن مسعود مىگويد:
«عن النبي ص : لا تقوم الساعة حتى يلى رجل من أهلبيتى يواطىء إسمه إسمي»([583])
يا اين روايت كه مى فرمايد:
«المهدي ـ منا أهل البيت يصلحه الله في ليلة»([584])
به ديگر سخن و نيز بهتر و روشنتر اينكه، ما، در مجامع حديثى عامّه، رواياتى را مىبينيم كه در آنها نام كسى برده نشده، ولى واژه اى به كار رفته كه كسانى را فرا مىگيرد. براى نمونه اگر پيامبر فرموده اند:
«...وأنا تارك فيكم ثقلين: أولهما كتاب الله فيه الهدى والنور، فخذوا بكتاب الله واستمسكوا به... وأهلبيتي...»([585])
يعنى كتاب الله و على علیه السلام، كتاب الله و فاطمه علیها السلام، كتاب الله و حسن علیه السلام، كتاب الله و حسين علیه السلام، كتاب الله و على بن الحسين علیه السلام... كتاب الله ومهدى رحمهم الله.
ديگر امامان علیھم السلام نيز مشمول فضيلت رواياتى هستند كه در آنها واژه هايى چون «اهلبيت»، «عترت» و «آل» ديده مىشود، چرا كه درست است كه عامّه، ايشان را به عنوان فرمانروايان سياسى و جانشينان پيامبر نمىدانند؛ ولى به پيشوايى ايشان باور دارند و همگى از آنها به بزرگى ياد كرده اند و آنها را ائمه اهلبيت مىدانند و مىخوانند([586]). از اينرو اگر براى مثال، در زمان امام على بن محمد هادى علیه السلام، از روايت ثقلين يادى مىشد، بى گمان چشمها در معنى و مصداق اهلبيت به سوى ايشان خيره مىشد و سر انگشتان ايشان را نشان مى داد و فضيلت و برترى ايشان بود.
دليل اين سخن نوشته هاى برجاى مانده از بزرگان دانشمندان عامه در اين زمينه است؛ كتابهايى چون:
تذكرهًْ الخواص سبط، كفايهًْ الطالب گنجى، فصول المهمه ابن صباغ، مطالب السئول ابن طلحه، فرائد جوينى، ينابيع المودهى قندوزى، نور الأبصار مؤمن و... .
اينها همه گذشته از برخى رواياتى است كه در آنها به نامِ تك تكِ ائمه اهلبيت علیھم السلام از زبان رسول خدا ص اشاره شده است. براى نمونه جوينى به سند خود از عبدالله بن عباس روايت كرده و مىگويد:
«سمعت رسول الله ص يقول: أنا وعلي والحسن والحسين وتسعة من ولد الحسين مطهّرون معصومون»([587])
يعنى: من و على و حسن و حسين و نُه تن از فرزندان حسين پاك و معصوم هستيم.
نيز از ابن عباس روايت كرده، مىگويد:
«قدم يهودي على رسول الله ص يقال له نعثل، فقال له: يا محمد إنّي أسألك عن أشياء تلجلج في صدری منذ حين فإن أجبتني عنها أسلمت على يدك. قال: سل يا أبا عمارة. قال: ...فأخبرني عن وصيّك من هو؟ فما من نبيّ إلا وله وصيّ، وإنّ نبيّنا موسى بن عمران أوصى إلى يوشع بن نون.
فقال: نعم، إن وصييّ والخليفة من بعدي على بن أبيطالب علیہ السلام وبعده سبطای: الحسن ثم الحسين يتلوه تسعة من صلب الحسين أئمة أبرار قال: يا محمد فسمّهم لي. قال: نعم، إذا مضى الحسين فابنه علي فإذا مضی عليّ فابنه محمّد، فإذا مضی محمد فابنه جعفر، فإذا مضی جعفر فابنه موسى، فإذا مضی موسی فابنه عليّ، فإذا مضى عليّ فابنه محمّد، ثم ابنه عليّ، ثم ابنه الحسن، ثم الحجة بن الحسن، فهذه اثناعشر أئمة عدد نقباء بني إسرائيل...»([588])
شخصى يهودى كه نامش نعثل بود نزد رسول خدا| آمد و گفت: اى محمد! مىخواهم از چيزهايى كه مدتها در سينه دارم از تو پرسش كنم؛ پس اگر مرا پاسخ گفتى مسلمان خواهم شد. پيامبر فرمودند: بپرس. او پس از پرسشهايى گفت: به من بگو كه وصى تو كيست؟ چرا كه هيچ پيامبرى نيست مگر آنكه او را وصى اى است. براى نمونه پيامبر ما موسى، يوشع بن نون را وصى خويش قرار داد.
پيامبر| در پاسخ او فرمودند: آرى! وصى و جانشين من پس از من على بن ابيطالب و سپس فرزند دختريام حسن و پس از او برادرش حسين و نه تن از فرزندان حسين اند. پيشوايانى نيكسرشت و نيك كردار.
نعثل گفت: آنها را به نام، براى من بازگو كن.
پيامبر| فرمود: آرى! آنگاه كه حسين از جهان رفت فرزندش على، پس از على فرزندش محمد، پس از محمد فرزندش جعفر، پس از جعفر فرزندش موسى، پس از موسى فرزندش على، پس از على فرزندش محمد، پس از محمد فرزندش على، پس از على فرزندش حسن و پس از او حجهًْ بن الحسن. اينانند دوازده امام و پيشوا به شماره نقباى بنى اسرائيل».
البته ما نمىخواهيم در اين پژوهش به اينگونه روايات آنهم از كسانى همچون جوينى با سند ويژه خود دست بياويزيم؛ هرچند كه اينگونه روايات درست است و در كتابهاى شيعه اماميه نيز از اينگونه روايات فراوان به چشم مى خورد([589]).
در اينجا به بخش دوّم پايان مىدهيم.
رَويـنا يابـن عسكـر الهُماما ولـم يترُك نَـداك بنـا هُياما
وصار أحـبَّ ما تُهدِی إلينا لغير قِلىً وَداعك والسَّلاما([590])
پاورقی ها: ----------------------------------------------------------------------------------------------------------
[581]) گويا «ابن مسعود» است.
[582]) ج3، ص369، ح 2230، بيت الأفكار الدولية و ج3، ص344، باب 44 ـ ماجاء فى المهدى، ح 2313، دارالكفر، بيروت (محقق).
[583]) ج2، ص10 دارالفكر.
[584]) ج1، ص183. در اين باره در كتاب «الحجج البالغة فى حقانية التشيع» كه به همت اين مجمع به چاپ رسيد در ص438 مطالب مفيدى چاپ شده است. (محقق)
[585]) صحيح مسلم؛ ص618 تك جلدى، مكتبهًْ الرشد.
[586]) مگر اندكى كه به بدبختى گرفتارند و تعصب جاهلانه باعث شده است فضائل اميرالمؤمنين علیہ السلام و ائمه اطهار علیھم السلام را به نحوى توجيه يا رد كنند. معروفترين اين عده ابن تيميه سركرده و سلسله جنبان وهابيان معاصر است كه به نحوى علماى ديگر سلف سنى را نيز تخطئه كرده كه چرا تا به اين حد از فضائل حضرت على علیہ السلام نوشتهاند.
[587]) فرائد السمطين؛ الجوينى؛ ج2، ص133.
[588]) همان.
[589]) نك: «كتاب الحجة» از اصول كافى.
[590]) متنبّى.