كنه ذات پاك او بر همه مخفي است

ما معتقديم: با اين كه آثار وجود خداوند همه عالم هستي را پر كرده، حقيقت ذات خدا بر هيچ كس روشن نيست، و هيچ كس نمي تواند به كنه ذاتش پي برد، چرا كه ذات او از هر نظر بي نهايت است و ما از هر نظر محدود و متناهي هستيم و به همين دليل احاطه ما به او غير ممكن است: الا انه بكل شي ء محيط، آگاه باشيد او به هر چيزي احاطه دارد». [1] .
و الله من ورائهم محيط، و خداوند به همه آنها احاطه دارد». [2] .
به عقل نازي حكيم تا كي، به فكرت اين ره نمي شود طي!
به كنه ذاتش خرد برد پي، اگر رسد خس به قعر دريا!
در حديث معروف نبوي (ص) مي خوانيم كه آن حضرت نيز مي فرمود: «ما عبدناك حق عبادتك و ما عرفناك حق معرفتك، ما تو را آن گونه كه شايسته ذات توست عبادت نكرديم، و آن گونه كه حق معرفت تو است تو را نشناختيم!» [3] ولي اشتباه نشود اين سخن به آن معني نيست كه چون از «علم تفصيلي » نسبت به ذات پاكش محروميم، از علم و معرفت اجمالي نيز دست برداريم و تنها در باب معرفة الله به ذكر الفاظي كه هيچ مفهومي براي ما ندارد قناعت كنيم، اين همان تعطيل معرفة الله است كه ما آن را قبول نداريم و به آن معتقد نيستيم، چرا كه قرآن و ساير كتب آسماني، همه براي معرفة الله و شناخت خداوند نازل شده است.
مثالهاي زيادي براي اين موضوع مي توان ارائه داد، مثلا ما حقيقت روح را نمي دانيم چيست؟ ولي بي شك ما نسبت به آن معرفت اجمالي داريم، مي دانيم روح وجود دارد و آثار آن را مشاهده مي كنيم.
در حديث جالبي از امام محمد بن علي الباقر (ع) مي خوانيم كه فرمود: «كلما ميزتموه باوهامكم في ادق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم، هر چيزي را كه با فكر و وهم خود در دقيقترين معانيش تصور كنيد، مخلوق و ساخته شماست و مانند خود شماست، و به شما باز مي گردد (و خداوند از آن برتر و بالاتر است)». [4] .
در حديث ديگري از امير مؤمنان علي (ع) راه دقيق و باريك معرفة الله با تعبير زيبا و روشني بيان شده است، مي فرمايد: «لم يطلع الله سبحانه العقول علي تحديد صفته، و لم يحجبها امواج معرفته، خداوند سبحان عقلها را از حدود (و كنه) صفاتش آگاه نساخته و (در عين حال) آنها را از معرفت و شناخت لازم محجوب و محروم ننموده است ». [5] .
پاورقي ها: -----------------------------------------------
[1] سوره فصلت، آيه 54.
[2] سوره بروج، آيه 20.
[3] بحار الانوار، جلد 68، صفحه 23.
[4] بحار الانوار، جلد 66، صفحه 293.
[5] غرر الحكم.