بابيه
در مورد جنبش بابيه اظهارنظرهاي متفاوتي شده است: عده اي آن را از جنبش هاي مترقي دانسته و با حركت هاي اصلاح طلبانه ي دوران رنسانس اروپا مقايسه كرده اند. [1] برخي نيز با همين زمينه ي فكري اين فرقه را در برپا ساختن جنبش مشروطيت كاملا دخيل دانسته اند. [2] در مقابل عده اي به كلي با ناديده گرفتن شرايط اقتصادي و سياسي و جو فرهنگي حاكم، اين فرقه را كاملا دست ساخته ي استعمار به حساب آورده اند. اما وراي اين تحليل ها بايد زمينه هاي عيني و ذهني موجود در جامعه و هدف و انگيزه هاي آن بخشي از جامعه را كه جذب اين حركت شدند، به درستي دريافت.
به طور كلي ادعاهاي سيد علي محمد شيرازي كه در چارچوب و محدوده ي فرهنگذ سنتي جامعه مطرح مي شد، مهم ترين عامل جذب توده هاي فقير روستايي و شهري به اين حركت به حساب مي آمد. به اين ترتيب در وهله ي اول، جامعه به هيچ وجه خود را مواجه با يك فرهنگ بيگانه نمي يافت، بلكه بسياري از اعتقادات و باورهاي اوليه اي كه علي محمد باب اظهار مي كرد، تناسب و شباهت زيادي با اعتقادات شيعيان داشت. البته هنگامي كه بحث از قرار گرفتن ادعاهاي علي محمد شيرازي در چارچوب تفكرات شيعه ي دوازده امامي مي شود، مقصود انطباق كامل آن با تمامي انديشه هاي شيعي نيست و نفوذ بسياري از عقايد فرقه هاي اسماعيليه، نقطويه، حروفيه، مزدكيان [3] در ميان انديشه هاي مردم بابيه امري مسلم است كه به راحتي مي توان آنها را در خلال عقايد و عملكردهاي بابيان و بهائيان باز شناخت. اما آنچه مهم است نه اين جزئيات بلكه اساس و مبناي دعوت سيد علي محمد شيرازي است كه حول محور «ظهور مهدي» يا «منجي موعود» و رهاننده ي نهايي در چارچوب تفكرات شيعي دور مي زد و از اين طريق هواداراني نيز در نقاط مختلف كشور به ويژه مازندران، زنجان، فارس، يزدگرد آورد. افزايش هواداران بابيه منجر به شورش و مخالفت آنها با عملكردهاي دستگاه حاكمه ي قاجار گرديد. مرام بابيه ابتدا به شكل يك مسلك مذهبي و ديني خود را در ميان مردم نشان داد و از اين طريق توانست پايه هاي جنبش خود را استوار سازد، اما مخالفت با دستگاه حاكمه به قصد براندازي آن باعث سركوب اين فرقه شد. با سركوب بابيه ريشه ي ديگري از آن پرورده شد كه از شاخه هاي آن ثمرات گمراهي و ضاله پديد آمد.
پاورقي ها: -----------------------------------------------------------------------
[1] محمد رضا فشاهي، از گات ها تا مشروطيت و گزارشي كوتاه از تحولات فكري و اجتماعي در جامعه ي فئودال ايران، تهران، انتشارات گوتنبرگ، چاپ دوم، بي تا، ص 239.
[2] احسان طبري، برخي بررسي ها درباره ي جنبش هاي اجتماعي در ايران، بي جا، بي نا، 1348، صص 385- 384.
[3] سيد جمال الدين اسد آبادي و رساله ي رد نيچريه ي اسماعيليه و صوفيه و بابي و بهائي را طبيعي و پيرو عقايد مزدكي و نيچريه مي داند. (رساله ي رد نيچريه تأليف سيد جمال الدين اسدآبادي، به نقل از نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، تهران، انتشارات فتحي، 1366، ص 296).