مقدمه

اختلاف و انشعاب را بايد عارضه اي طبيعي براي فرقه هايي چون بابيه تلقي كرد. اساساً نزاع و كشمكش، بخشي از فرايند تبلور و زيست آنان را شكل مي دهد. در اين ميان، از قلم نيز به صورت ابزاري در اين ميدان استفاده شده است و نگارش كتب و رسالات عليه يكديگر قسمتي از رويارويي گروههاي منشعب با همديگر مي باشد. كتاب "هشت بهشت"، اثر مشترك ميرزا آقاخان كرماني و شيخ احمد روحي، با هدف بيان عقايد ازليان و رد طريقه بهائيت نمونه اي مثال زدني است كه در اين نوشتار معرفي شده است.
شيخ احمد احسائي سال 1166. ق در احساء (واقع در عربستان) به دنيا آمد و در جواني براي كسب علم راهي عتبات عاليات شد و از مراجع بزرگ آن ديار مانند سيد مهدي بحرالعلوم، وحيد بهبهاني، شيخ جعفر كاشف الغطاء و صاحب رياض اجازاتي اخذ كرد. [1] بعد از مدتي به منظور زيارت آستان مبارك امام هشتم(ع) عازم ايران شد. در اين كشور فتحعلي شاه قاجار و عده اي از شاهزادگان و رجال حكومت او را تكريم كردند. احسائي پس از چند سال اقامت در ايران و سفر به شهرهاي آن، به عتبات بازگشت و سرانجام به عربستان رفت و سال 1241 در نزديكي مدينه دار فاني را وداع گفت. جنازه اش را در قبرستان بقيع به خاك سپردند. [2] .
شيخ احمد در بعضي از مسائل اعتقادي و كلامي، همچون معاد و معراج، داراي آرا و افكار شاذي بود و اين امر، حرف و حديث هاي بسياري نسبت به او در مجامع علمي شيعه ايران و عراق برانگيخت و حتي به تكفير وي توسط بزرگاني همچون حاج ملا محمدتقي "شهيد ثالث" (فقيه وارسته و پرنفوذ قزوين) انجاميد و موجب شد گروهي به نام "شيخيه" پديد آيد كه در تقابل با "متشرّعه" (عامّه شيعيان) قرار داشت. [3] .
متأسفانه، شاگرد مشهور و تراز اول شيخ احمد، موسوم به سيد كاظم رشتي، [4] نيز كه پس از مرگ وي رهبري شيخيان را به عهده گرفت، نتوانست بين اين گروه با ديگران التيام بخشد و حتي به علت تندي هايي كه نسبت به علماي شيعيِ مخالفِ خود داشت، [5] بر عمق اختلافات افزود و در نتيجه، انشعاب تازه اي كه با عنوان شيخيه بين شيعيان ايجاد شده بود در تاريخ، تثبيت شد. او هنگام وفات براي خود جانشيني معيّن نكرد.
پس از مرگ سيد كاظم رشتي (1259. ق) نزاع داغي ميان شاگردان و پيروان وي به وجود آمد. گروهي رياست حاج محمد كريمخان در كرمان يا ميرزا شفيع تبريزي در آذربايجان را پذيرا شدند و عده اي نيز پيرو سيد احمد پسر سيد كاظم گرديدند (وي مدت 36 سال رهبري شيخيان عراق را بر عهده داشت). گروه ديگر نيز پيروي ميرزا علي محمد شيرازي را قبول كردند كه آهنگي كاملاً جدا از ديگران مي نواخت. وي ابتدا ادعاي "بابيت" (و نيابت خاصّ حضرت ولي عصر "عج") را داشت و به همين مناسبت، پيروانش به "بابيه" شهرت يافتند. [6] .
ميرزا علي محمد باب، بعدها مدعيات بالاتري همچون قائميت و رسالت را مطرح ساخت و در اواخر سال 1264. ق براي اثبات عقايد خود و به اصطلاح تشريح دين جديد، كتابي به نام "بيان" آورد كه به ادعاي وي، هم تراز قرآن كريم و ناسخ آن بود! [7] .
باب، فردي به نام ميرزا يحيي صبح ازل را به جانشيني خود برگزيد، اما بعدها برادر بزرگش، حسينعلي بهاء (پيشواي بهائيان)، با او به رقابت و مخالفت برخاست و همين امر به انشعاب و انشقاق بابيه به دو گروه "ازلي" (پيروان صبح ازل و "بهائي" پيروان بهاء) منجر گرديد.
اين دو گروه، با هم ضدّيتي عميق و نبردي بي امان داشتند و عليه يكديگر به نگارش كتاب ها و رسالات گوناگوني دست زدند كه نمونه آن را در فرقه بهائيت، مي توان در الواح حسينعلي بهاء (در كتاب اشراقات)، "لوح قرن" شوقي و نيز "اسرار الآثار" نوشته فاضل مازندراني (مدخل "يحيي" و...) ديد. ديدگاه و اظهارات ازليان بر ضدّ بهاء و پيروان او را نيز، از جمله، مي توان در كتاب "تنبيه النائمين" (منتشر شده از سوي عزّيه: خواهر حسينعلي بهاء) و همچنين كتاب "هشت بهشت" مشاهده كرد.
كتاب "هشت بهشت"، را ميرزا آقاخان كرماني و شيخ احمد روحي تأليف كرده كه از پيروان مكتب باب (شاخه ازلي) و هر دو داماد يحيي صبح ازل اند. اين كتاب، ضمناً حكم ادعانامه اين فرقه عليه بهائيان را دارد. مبناي فكري و اعتقادي "هشت بهشت"، همان مطالب مندرج در كتاب "بيان" نوشته علي محمد باب است و نويسندگان آن، خود را پيرو بيان معرفي كرده اند. [8] .
ميرزا آقاخان، البته، نسبتي هم با "روشنفكري سكولار" در عصر قاجار دارد و از همكاران ميرزا ملك خان در روزنامه "قانون" بوده است، چنان كه مدتي نيز در اواخر عمر (همراه شيخ احمد روحي) در پايتخت عثماني با مرحوم سيدجمال الدين اسدآبادي در خطّ تبليغ "اتحاد اسلام" گام زده است. نكته اخير، همراه تعرضات وي در بعضي از آثارش به باب و بابيان، [9] دسته اي از پژوهشگران را به اين نظر رسانده است كه آقاخان نخست به آيين باب گرويد و سپس تحت تأثير گرايش به غرب، در جهت تلفيق و التقاط فرهنگ اسلامي با تفكر جديد مغرب زمين برآمد و در همين راه بود كه به اومانيسم (و درواقع: مذهب لامذهبي) رسيد كه تقيّد به هيچ آييني (حتي بابيت) را برنمي تابد. [10] سير انديشه و احياناً تحولات و تناقض هاي فكري او را بايد براساس اين ديدگاه ارزيابي كرد.
پاورقي ها: -------------------------------------------------------------------------------------------
[1] سيد سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380، صص120-112.
[2] محمدحسين حسيني جلالي، فهرس التراث، ج2، ص118.
[3] احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، ج1، ص123.
[4] محمدحسين حسيني جلالي، همان، ج2، ص137، بخش: السيدكاظم بن قاسم الحسيني الرشتي الحائري.
[5] ميرزا محمدتنكابني، رك: قصص العلماء، ص58.
[6] يوسف فضايي، شيخيگري و بابيگري و بهائيگري و...، صص38-35.
[7] سعيد زاهد زاهداني، همان، صص100-99.
[8] البته بعضي از مطالب مندرج در كتاب هشت بهشت، با بيان مطابقت ندارد كه در پاورقي كتاب توضيح داده شده است.
[9] در رساله "سه مكتوب" مي گويد: طايفه بابيه جماعتي اند كه "طاقت كشيدن بار شريعت عربي... و كوله بارهاي شيخ احمد احسايي را نياورده، طناب را بريده و از زير بار مذهب شيعه كه واقعاً لايتحمّل است بيرون خزيده، ولي... زير بار غُلُنبه هاي عرفان سيد باب رفته اند كه غصني است از همان دَوحه، و گرده اي است از همان نقشه. " رك: فريدون آدميت، اميركبير و ايران، ص444.
[10] كسروي نوشته است: ميرزاآقاخان كرماني و شيخ احمد روحي كرماني "نخست در ايران همچون ديگران شيعي مي بوده اند، سپس در... [اسلامبول] ازلي گرديده اند و دختران صبح ازل را به زني گرفته اند. سپس به يكباره بي دين گرديده و آشكاره "طبيعي گري" نموده اند.... " (احمد كسروي، همان، ص136).