استدلال گلپايگاني به حديث صواعق بر قيام مسيح به شريعت جديد و جواب آن

گلپايگاني در (ص 303) فرائد مي نويسد: «و في الصواعق ايضا عن رسول الله صلي الله عليه و آله ليدركن المسيح اقوام انهم لمثلكم او خير ثلاثا و لن يخزي الله امة انا اولها و المسيح آخرها. يعني حضرت رسول فرمود به اصحاب خود كه البته البته دريابند مسيح عليه السلام را اقوامي كه مثل شما باشند يا بهتر از شما به سه مرتبه و خداوند رسوا نخواهد فرمود امتي را كه من اول ايشان باشم و مسيح آخر ايشان.» مقصود گلپايگاني از ذكر اين حديث در اين مقام، اينست كه اين حديث را نيز شاهد و دليل قرار دهد بر اينكه مسيح عليه السلام هم در آخر اين امت خواهد بود و او به شريعت تازه اي غير از شريعت اسلام قيام خواهد نمود (كه در مقام تطبيق هم بزعم خود با ميرزاي بهاء منطبق نمايد).
جواب استدلال گلپايگاني به حديث صواعق
ما مي گوئيم: واضح است كه اين حديث ناطق و دليل است بر اينكه مسيح عليه السلام در آخر اين امت خواهد بود ولي بر اينكه آن هنگام مسيح عليه السلام به شريعت تازه اي هم قيام خواهد نمود به هيچ وجه دلالت ندارد. پيدا شدن و بودن مسيح عليه السلام در هر مكان و هر زمان
و با هر امتي، عقلا و يا نقلا مستلزم نيست كه او باز قائم به شريعت جديدي باشد.
اما عقلا (در ضمن بيان نازلي مي گويم) زيرا مأموريت مسيح از جانب حق متعال و قيام و دعوت او به شريعت خاص در زماني و در ميان امتي (و يا مردم آن زمان) از مقومات و لوازم شخصيه ي مسيح براي هميشه نمي شود كه اگر باز همان مسيح عليه السلام در زمان ديگر و در ميان امت ديگر پيدا شود لازم آيد باز هم قائم و داعي به شريعت مخصوصي گردد تا وي همان مسيح عليه السلام باشد.
به مثل اگر شخصي از جانب سلطان سالهاي پيشين سمت سفارت داشته است و اكنون خبر دهند كه همان شخص به ملازمت وليعهد منصوب شده است آيا هيچ عاقلي خواهد گفت كه چون اين شخص سابقا سفير بوده است پس در مأموريت ثاني به وظيفه ي سفارتي هم قائم مي باشد وگرنه همان شخص نيست.
و اما نقلا آنچه از مدارك نقلي مسلم است آنكه مسيح عليه السلام تقريبا در دو هزار سال قبل از جانب حق متعال در ميان مردم قائم به شريعتي بود و از بعد صعود او تا بعثت حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله مردم به پيروي از همان شريعت مكلف بودند.
و احاديث كثيره اي از عامه و خاصه (چنانكه نمونه اي از آنها در ضمن همين كتاب گذشته) ناطق است بر اينكه آن حضرت در زمان قائم موعود عليه السلام به اذن الله به زمين نزول فرمايد و با حضرت قائم نماز گزارد.
و در هيچ يك از آن احاديث و همچنين در همين حديث منقول از كتاب صواعق كه مورد تمسك گلپايگاني است به اينكه آن حضرت پس از نزولش مأمور به اقامه ي شريعت سابق خود و يا شريعت جديدي غير شريعت اسلام باشد به هيچ وجه اشاره و دلالتي نشده است.
و از اين رو است كه مي گوئيم اين احاديث و نيز عقيده ي شيعه به استناد همين احاديث به نزول حضرت مسيح در زمان حضرت قائم موعود عليه السلام با مدارك زائد از حد تواتري كه بر ختميت خاتم انبياء صلي الله عليه و آله است ابدا منافات و مناقضه اي ندارد چون مراد از لا نبي بعدي و لا كتاب بعد كتابي و لا امة بعد امتي و لا سنة بعد سنتي مثلا نه اينست كه بعد آن حضرت هيچ يك از انبياء سابق هم بدون دعوت به شريعتي و اقامه ي شريعتي غير از شريعت اسلام نزول و رجوعي ندارند بلكه مراد اينست احدي از جانب حق متعال به شريعت و ديني غير از شريعت و دين اسلام و به كتابي غير از قرآن مجيد قائم نخواهد شد و مردم را به ديني غير اسلام و به سنتي غير سنت خاتم انبياء و به كتاب جديدي غير از قرآن كريم دعوت نخواهد نمود.
و لذا از خود خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و ائمه هدي عليهم السلام است (چنانكه در ضمن احاديث اين كتاب گذشت) كه نيز فرمودند اگر احدي مدعي اين معني شود (چون سيد باب و ميرزاي بهاء) دعوي و بدعت او در آتش است و بكشيد او را و براي هر كس كه اين سخن و ادعا را از او بشنود ريختن خون او مباح است.