گفتاري از ميرزاي بهاء و جواب آن
ميرزاي بهاء در ذيل عبارات گذشته اش مي گويد: «حال ملاحظه فرمائيد كه با وجود امثال اين روايات چه استدلالها بر عدم تغيير احكام مي نمايند.»
مي گويم: خردمندان منصف ملاحظه فرمايند كه حتي امثال اين روايات هم دلالت دارند بر عدم نسخ دين اسلام و عدم تغيير احكام آن به ظهور حضرت قائم عليه السلام تا چه رسد به آنچه را كه ما از نصوص و مدارك متواتره ي واضحه بر آن استدلال مي نمائيم مانند:
1- نصوص داله بر اينكه مقام نبوت و رسالت و شارعيت از جانب خداوند متعال به خاتم انبياء ختم شد و او آخرين رسل و انبياء الهي و كتاب او آخرين كتب آسماني و امت او آخرين امم و احكام و حلال و حرام او ابدي، و سنت و شريعت او آخرين سنن و شرايع الهي است. و بعد از او هر كس مدعي شارعيت و نبوت و مدعي اتيان كتابي به وحي الهي گردد مهدورالدم خواهد بود. (به آيه و روايات از صفحه ي 84 تا صفحه ي 98 رجوع شود.)
2- نصوص داله بر اينكه به قيام قائم موعود عليه السلام دين محمد صلي الله عليه و آله (اسلام) سراسر زمين را فراخواهد گرفت و بر جميع اديان غالب و قاهر خواهد شد و اهل جميع اديان مسلمان خواهند گرديد. و اينكه شأن آن حضرت پس از دثور و اندراس اسلام ظاهر ساختن همان اسلام و اقامه ي قرآن و دعوت و هدايت مردم مجددا به همان اسلام و شريعت اسلام است (از جمله به صفحه ي 59 و60 و61 و 62 و به حديث نعثل يهودي در صفحه ي 120 و به احاديث وارده درباره ي تعليم قرآن در زمان ظهور قائم عليه السلام و جمع قرآن به دست علي عليه السلام در پاورقي صفحه ي 140 و 141 رجوع شود.)
3- نصوص داله بر اينكه مقام قائم موعود عليه السلام مانند مقام يازده امام ديگر خلافت و وصايت و امامت است نه اصالت و شارعيت. (از جمله به روايات پاورقيها در صفحه ي 119 و 120 و 121 و 122 رجوع شود).
اينك از خوانندگان محترم پرسش مي نمايم كه جمله ي گذشته ي استعجابي جناب بهاء آيا جز از جهالت و يا جسارت و خيانت بزرگ گوينده ي آن ناشي تواند بود؟ قضاوت با خود خوانندگان خردمند منصف است.