جواب استدلال گلپايگاني به آيه ي يدبر الامر
مي گوئيم: اولا مراد از آيه ممكن است تدبير امر تكويني و يا كليه ي امور اعم از تكويني و تشريعي باشد از آسمان به زمين تا آخر روز فناء دنيا و اولين روز نشأة آخرت و قيامت كبري پس مراد از (ثم يعرج اليه) عروج بسوي او در نشأه ي آخرت و روز اخروي باشد نه در نشأه ي دنيا، و مرجع آيه ي شريفه به آيات ذيل باشد الا الي الله تصير الامور - انا لله و انا اليه راجعون - و ان الي ربك الرجعي - لمن الملك اليوم لله الواحد القهار. و از مؤيدات و شواهد بر اينكه روز هزار ساله مزبور روز اخروي يعني در نشأه ي آخرت است نه در دنيا روايات ذيل است [1] .
پس آيه ي شريفه بر آن معني كه مقصود گلپايگاني است (كه تدبير امر دين از آسمان بسوي زمين به نزول وحي و الهام بر سيد المرسلين و ائمه ي طاهرين عليهم السلام مي شود و بعد از نزول و اكمال، در مدت هزار سال در همين دنيا تدريجا دين رو به تاريكي و ظلمت و صعود و عروج به آسمان يعني رو به زوال مي گذارد و پس از انقضاء هزار سال باز دين ديگري به ظهور سيد باب از شيراز حق متعال براي مردم مي فرستد و دين سيدالمرسلين به كلي زائل و منسوخ مي شود) دليل نمي باشد و جناب گلپايگاني بر اين معني و تفسير خود در آيه هيچ شاهد روايتي ندارد و تفسير او قطعا از مصاديق واضح تفسير به رأي است كه از آن نهي شديد شده است بلكه ادله ي قطعيه و ضرورت اسلاميه بر عدم نسخ شريعت اسلام تا آخر دنيا (چنانكه در جلد دوم اين كتاب مشروحا خواهد آمد انشاءالله تعالي) مخالف آن است و آن را تكذيب مي نمايد.
ثانيا بر تقدير اينكه مراد از تدبير امر در آيه ي شريفه به خصوص تدبير امر دين و مراد از عروج، زوال امر دين در دنيا باشد از كجا معلوم شد و به چه دليل
گلپايگاني مي گويد كه تدبير امر دين اسلام از آسمان بسوي زمين تا سنه ي 260 هجري تمام شد آيه كه تعيين آن را نمي نمايد روايات قطعيه متواتره هم دوازده امام معين مي كند نه يازده امام و بيان مي كند كه به ظهور امام دوازدهم دين اسلام تازه رونق و قوت و عزت تمام پيدا مي نمايد.
پس مي گوئيم ازمنه ي كنوني ما هنوز زمان نزول امر دين است و هنوز نوبت عروج آن نرسيده كه تا يك هزار سال بعد از آن هم به كلي عروج و زوال پيدا نمايد.
عجبا مي گويند زمان تقيه و خلفاي جور و عمل به قياس و استحسان از ازمنه ي نزول امر دين بوده ولي زمان شيوع مذهب حق و رفع تقيه از آن و اشاعه ي آثار و اخبار دينيه از ازمنه ي عروج و زوال دين مي باشد.
آري هر شخص عاقل بي غرض خواهد گفت يا زمان نزول و اتمام و اكمال دين در زمان خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و بالاخص پس از ورود اين آيه ي شريفه (اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا) تمام شد و يا زمان ظهور حجت و امام ثاني عشر نيز از جمله ي ازمنه ي نزول و اتمام و اكمال دين اسلام است و الحاصل تخصيص نهايت زمان نزول دين به فوت عسكري عليه السلام هيچ مخصص و شاهدي ندارد جز هواي نفس و دنياپرستي كه مانند گلپايگاني را وارد مي كند كه از امر سستر از تار عنكبوت به سفسطه و پشت هم اندازي دليل براي مدعاي خود بتراشد و عوام بيچاره را اغوا نمايد.
گلپايگاني در عبارات گذشته اش مي گويد: چون در سنه ي دويست و شصت هجريه حضرت حسن بن علي العسكري عليه السلام وفات فرمود و ايام غيبت فرارسيد و امر ديانت به آراء علماء و انظار فقهاء منوط و محول گشت اندك اندك اختلاف آراء و تشتت اهواء در اقوال و افعال رؤساء ملت بيضاء ظاهر شد و يوما فيوما به سبب ظهور ظلمت بدع و اختلافات، افق امر الله تاريكتر و مظلمتر گشت تا آنكه از اسلام به جز اسم باقي نماند، تا آخر مطلب و مقصودش كه معلوم است چه مي خواهد بگويد.
مي گويم: از اين گفتار كه پس از فوت حضرت عسكري عليه السلام و فرارسيدن
ايام غيبت امر ديانت به آراء علماء و انظار فقهاء منوط و محول گشت مراد چيست؟
اگر مراد اينست كه امر ديانت به استنباط فقهاء از مدارك دين و تفقه در كتاب و سنت و تفريع فروع بر اصول [2] منوط گشت.
مي گويم: اين امر اختصاص به زمان غيبت نداشته بلكه بناي اين تفقه از زمان خود سيدالمرسلين به نزول آيه ي شريفه ي فلو لا نفر من كل فرقة طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون پايه گذاري شد.
و ائمه ي سابق عليهم السلام در زمان خودشان مردم عوام را به راويان حديثي كه فقيه و امين در دين بودند رجوع مي دادند از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: و اما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهواه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه. كساني كه از ائمه عليهم السلام سئوال مي نمودند عمن آخذ معالم ديني، از كه معالم دينم را اخذ نمايم آنان را به يكي از روات فقيه امين ارجاع مي فرمودند، همه ي مردم در تمام اوقات در شهر مسكن امامشان نبودند و كساني هم كه در آن شهر بودند تمامشان و يا هر موقع كه مي خواستند خصوص با آن شدت فشاري كه از طرف دشمنان داشتند و در تحت تقيه بودند نمي توانستند بلاواسطه به محضر امام مشرف گشته كسب معالم ديني نمايند پس به ناچار رجوع جاهل به عالم غير امام و تفقه عالم در امر دين در همان زمانها نيز بوده است [3] .
آري راويان فقيه در آن ازمنه كه مرجع عوام بودند نوعا هر كدام جداگانه روايات و مدارك محدودي در دست داشته و اطلاعات محدودي در دين مي داشتند به خلاف زمان غيبت كه تدريجا تمام روايات آنان در كتبي ضبط و نزد هر يك از فقهاء تمام آنها جمع و فراهم گرديد در نتيجه حدود اطلاعات اينان به مراتب وسيعتر از آنها گشت و البته چون ميدان مدارك تفقه و مورد انظار فقهاء وسعت يافت به ناچار فقهاء براي استنباط احكام به تخصص فني و زحمت و كوشش بيشتر احتياج پيدا نمودند. اختلاف نظر فقهاء در بعض فروع اختصاص به زمان غيبت ندارد فقهاء راويان حديث زمان ائمه سابق هم در بعض موارد با يكديگر اختلاف نظر پيدا مي نمودند.
پس همچنانكه در زمان ائمه سابق، تفقه از روي مدارك و كتاب و سنت و اختلاف بعض فقهاء با بعضي در بعض فروع موجب صعود و عروج يعني زوال دين به عقيده ي خود گلپايگاني نشد همچنين اين امر در زمان غيبت امام عصر (ع) هم موجب زوال دين نمي گردد.
و اگر مراد گلپايگاني از اين سخن كه در ايام غيبت امر ديانت به آراء علماء و انظار فقهاء منوط و محول گشت اينست كه امر ديانت به آراء دلخواه و انظار خيالي و فكري خود علماء و فقهاء منوط گشت.
مي گويم: اين سخن، افتراء و كذب محض است بلكه ائمه ي دين عليهم السلام و مذهب حق، سخن گفتن در دين و در احكام شريعت را به فكر پيش خود و قياسات و آراء و استحسانات براي هميشه شديدا منع و نهي فرموده اند.
اگر كساني از روي اشتباه و عدم توجه گاه سخني در دين به خيالات و فكر خودشان بگويند و يا كساني پيدا شوند كه با توجه و عمد به اختلاف درجات به خيال و رأي و هواي نفس خود در دين سخني گويند و حكمي كنند بلكه كساني رسما بدعتي و يا بدعتهائي احداث نمايند مربوط به حساب دين نيست و اينان پست تر و كوچكتر از آنند كه موجب زوال گوهر دين شوند و افق كوكب امر الله روشنتر از آن است كه ابرهاي مظلم اختلافات و بدع، آن را تيره و تاريك نمايد.
اينگونه اختلافات و اقوال و بدع در زمان ائمه سابق نيز بوده است چه بسيار اشخاص در آن ازمنه كه از روي قياسات و استحسانات و آراء و خيالات و هواي نفس سخناني در دين گفته اند و چه اشخاص صاحب داعيه و بدعتها پيدا شدند و ائمه عليهم السلام حكم به كفر و ضلالت آنها نمودند پس همچنانكه آنها موجب ظلمت و زوال گوهر اصلي دين در آن ازمنه نشدند و آن ازمنه از ازمنه ي عروج و صعود و زوال دين (به عقيده ي خود گلپايگاني) نگرديد همچنين اينگونه امور در ازمنه ي غيبت هم موجب زوال و نسخ عروج و صعود اصل دين نخواهد گرديد.
بايد به امثال جناب گلپايگاني گفت: اختلاف نظر فقهاي امين در فروعي از دين در مقام استنباط از مدارك و قرآن و سنت، و ظهور تشتت اهواء و آراء در اقوال و افعال دسته ي غير شايسته از رؤساء ملت و غير روساء و بلكه پيدايش تأويلات و تحريفات مأولين و محرفين و ظهور بدعت مبدعين و دعوت صاحبان داعيه در اطراف دين مقدس سيدالمرسلين و خاتم النبيين صلي الله عليه و آله و سلم تنها موجب و مقتضي آن مي شود كه حق متعال كسي را ميان جامعه بفرستد تا صفحه ي همان دين حق را از لوث اهواء و آراء و تأويلات و تحريفات پاك كند و بدعت مبدعين و دعوت صاحبان داعيه را قلع و قمع فرمايد و توضيحات و تبيينات بيشتر از آنچه قبلا داده شده در امور دين و منشأ اختلاف نظر فقهاء امين بدهد و اختلاف آنان را رفع فرمايد (چنانكه اينها از وظائف موعود منتظر ما است) [4] نه اينكه كسي را بفرستد كه عوض رفع اختلافات و ازاله ي
خس و خاشاك بدعتها و ضلالات از اطراف دين، ريشه ي شجره ي طيبه ي دين را از بيخ و بن بركند و اساس شريعت حقه را نسخ نموده و براي مردم به هواي نفس دين تازه اي بتراشد، نماز واجب هفده ركعت در شبانه روز را كه مورد هيچ گونه اختلاف نظر نبوده و مسلما و بالضرورة از مذهب حق و دين مقدس خاتم الانبياء بوده و هست تغيير بدهد روزه ي يك ماهه ي شهر رمضان و حج خانه ي كعبه در مكه را كه هر دو نص صريح قرآن و مسلما و بالضرورة از دين او بوده و هست تبديل و نسخ كند و به جاي آنها روزه ي نوزده روز قبل از عيد نوروز و حج خانه ي شيراز تشريع بنمايد و همچنين و همچنين....
پس چنين شخصي قطعا فرستاده ي خدا نيست او فرستاده ي شيطان و جهالت از هواي نفس است.
چراغي سالم كه اطراف آن را غبار گرفته و مانع استفاده كامل از آن شده است آيا شخص حكيم غبار آن را پاك مي كند و يا خود چراغ را شكسته و خاموش مي نمايد آيا ندانسته ايد:
چراغي را كه ايزد برفروزد
هر آنكس پف كند ريشش بسوزد
يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم والله متم نوره و لو كره الكافرون.
و اما راجع به آيه و يستعجلونك بالعذاب و لن يخلف الله وعده و ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون در سوره ي حج كه گلپايگاني مي خواهد بگويد: چون كفار زمان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به عذابهاي قيامت كه به آنها وعده داده و توعيد شده بودند استعجال مي نمودند و مي گفتند چه وقت است ميعاد و وقت ظهور اين وعده ها اگر راست مي گوئيد، اين آيه نازل شد كه حق جل جلاله در وعده ي خود تخلف نمي فرمايد
و تا يوم موعود يك يوم رباني كه هزار سال است باقيمانده، و چون وقت موعود فرارسيد و هزار سال منقضي شد شمس حق يعني سيد باب از افق فارس ظاهر گشت و وعود الهيه از ظهور قائم و ميعاد بقاء دين اسلام و يوم عظيم قيامت و روز نزول عذاب بر كفار (يعني اعدام اهل طغيان و انقراض ارباب شرك و كفران) تحقق پذيرفت.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] در تفسير برهان ج 2 ص 711 عن الكليني في حديث ما وعظ الله عزوجل بعيسي (ع): و اعبدني ليوم كالف سنة مما تعدون الخبر. و عن امالي الشيخ في حديث عن الصادق عليه السلام: الا فحاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا فان في القيامة خمسين موقفا كل موقف الف سنة مما تعدون ثم تلاهذه الاية في يوم كان مقداره خمسين الف سنة. و در تفسير صافي در سوره ي الحج در ذيل آيه ي و يستعجلونك بالعذاب الاية (و در بحار ص 188 ج 13) في ارشاد المفيد عن الباقر عليه السلام اذا قام القائم عليه السلام سار الي الكوفة فهدم فيها اربعة مساجد و لم يبق مسجد علي وجه الارض له شرف الاهد مها و جعلها جما (اي لا تشرف، عن الحديث المساجد تبني جما و لا تشرف اي لا يجعل لها شرفا - و شرف جمع شرفة كغرفة و غرف) و وسع الطريق الاعظم و كسر كل جناح خارج في الطريق و ابطل الكنيف و الميازيب الي الطرقات و لا ترك بدعة الا ازالها و لا سنة الا اقامها و يفتح قسطنطنية و الصين و جبال الديلم فيمكث علي ذلك سبع سنين مقدار كل سنة عشر سنين من سنينكم هذه ثم يفعل الله ما يشاء قيل فكيف تطول السنون قال يأمر الله الفلك باللبوث و قلة الحركة فتطول الايام لذلك و السنون قيل انهم يقولون ان الفلك ان تغير فسد قال ذلك قول الزنادقة فاما المسلمون فلا سبيل لهم الي ذلك و قد شق الله القمر لنبيه صلي الله عليه و آله ورد الشمس من قبله ليوشع بن نون و أخبر بطول يوم القيمة و انه كالف سنة مما تعدون.
[2] عن ابي عبدالله (ع): انما علينا ان نلقي اليكم الاصول و عليكم ان تفرعوا. و عن الرضا (ع) علينا القاء الاصول و عليكم ان تفرعوا.
[3] در جلد سيم وسائل ص 386 عبدالعزيز بن المهتدي قال سئلت الرضا (ع) فقلت اني لا القاك في كل وقت فعمن آخذ معالم ديني فقال خذ عن يونس بن عبدالرحمن علي بن المسيب قال قلت للرضا (ع) شقتي بعيدة و لست اصل اليك في كل وقت فمن من آخذ معالم ديني قال من زكريا بن آدم القمي المأمون علي الدين و الدنيا قال علي بن المسيب فلما انصرفت قدمت علي زكريا بن آدم فسئلته عما احتجت اليه. شعيب العقر قوقي قال قلت لابي عبدالله (ع) ربما احتجنا ان نسأل عن الشي ء فمن نسأل قال عليك بالاسدي يعني ابابصير. سليمن بن خالد عن ابي عبدالله (ع) قال ما اجد احدا احيي ذكرنا و احاديث ابي الازرارة و ابوبصير ليث المرادي و محمد بن مسلم و بريد بن معوية العجلي و لو لا هؤلاء ما كان احد يستنبط هذا هؤلاء حفاظ الدين و امناء ابي عليه السلام علي حلال الله و حرامه الخبر.
و در جلد سيم مستدرك ص 189 ابوحماد الرازي قال دخلت علي علي بن محمد (ع) بسر من رأي فسئلته عن اشياء من الحلال و الحرام فاجانبي فيها فلما ودعته قال لي يا حماد اذا اشكل عليك شي ء من أمر دينك بناحيتك فاسئل عنه عبدالعظيم بن عبدالله الحسني و اقراه مني السلام.
[4] در ص 188 جلد سيزدهم بحار از امام باقر (ع) در حديث طويلي است: اذا قام القائم سار الي الكوفة (الي ان قال) و لا يترك بدعة الا ازالها و لا سنة الا اقامها الخبر.
و در ص 190 از امام باقر (ع) در حديثي است: اذا قام (اي صاحب هذا الامر) سار بسيرة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الا انه يبين آثار محمد و يضع السيف ثمانية اشهر هرجا هرجا حتي يرضي الله الخبر.