قسمت هايي از كلمات سيد علي محمد باب
حال قسمت هايي از كلمات و احكام سيد علي محمد را كه در كتاب هاي مختلفش ذكر كرده است مي خوانيم. بعضي از كلمات او را نمي توان ترجمه كرد، زيرا مفهوم درستي ندارند و دليلش آن است كه كلمات عربي را بدون قاعده و اصول دستوري به هر صورت كه خواسته به دنبال يكديگر آورده است و تفسير و توضيح آنها ممكن نيست، براي مثال به كلمات او در «بيان» عربي اش اشاره مي كنيم:
1- «يا خليل! بسم الله الاقدم الاقدم، بسم الله الواحد القدام، بسم الله المقدم، بسم الله القادم القدام، بسم الله القادم القدوم، بسم الله القادم القدمان، بسم الله القادم المتقدم، بسم الله المتقدم المتقدم، بسم الله القادم المتقادم...»
2- «بسم الله الاجمل الاجمل، بسم الله الجمل الجمل، بسم الله الجمل ذي الجمالين، بسم الله الجمل ذي الجملاء، بسم الله
المجمل المجمل، بسم الله المجمل المجمل، بالله الله الجمل ذي الجمالين، بالله الله الجمل ذي الجملاء، بالله الله الجمل ذي الجمالات، بالله الله الجمل ذي الجملات...»
3- «بسم الله الابهي الابهي، الحمدلله المشرق البراق و المبرق الشرق و المغرق الرفاق و الموفق الشفاق و المشفق الحقاق و المحقق الفواق و المفوق السباق و المسبق الشياق و المسمق اللحاق و الملق الرتاق...»
و در «بيان» فارسي مي نويسد:
«تسبيح و تقديس بساط عز مجد سلطاني را لايق كه لم يزل و لا يزال به وجود كينونيت ذات خود بوده و هست، و لم يزل و لا يزال به علو ازليت خود متعالي بوده، و از ادراك كل شي ء بوده و هست. خلق نفرموده آيه ي عرفان خود را هيچ شي ء الا بعجز كل شي ء از عرفان او، و تجلي نفرموده به شي ء الا به نفس او. از لم تزل متعالي بوده از اقتران به شي ء و خلق فرموده كل شي ء را بشأني كه كل به كينيونيت فطرت اقرار كنند نزد او در يوم قيامت به اين كه نيست از براي او عدلي و نه كفوي و نه شبهي و نه قريني و نه مثالي، بل متفرد بوده و هست به مليك الوهيت خود، و متعزز بوده و هست به سلطان ربوبيت خود.
نشناخته است او را هيچ شي ء حق شناختن و ممكن نيست كه بشناسد او را شي ء بحق شناختن، زيرا كه آنچه اطلاق مي شود بر او ذكر شيئيت، خلق فرموده است او را به مليك مشيت خود، و تجلي فرموده به او به نفس او در علو مقعد او، و خلق فرموده آيه ي معرفت
او را در كنه كل شي ء تا آن كه يقين كند به اين كه او است اول و او است آخر و او است ظاهر و او است باطن و او است خالق و رازق و او است قادر و عالم و او است سامع و ناظر و او است قاهر و قائم و او است محيي و مميت و او است مقتدر و او است مرتفع و متعالي، و او است كه دلالت نكرده و نمي كند الا بر علو تسبيح او و سمو تقديس او و امتناع توحيد او و ارتفاع تكبير او، و نبوده از براي او اولي به اوليت خود، و نيست از براي او آخري الا به آخريت خود، و كلي شي ء بما قد قدر فيه او يقدر قد شي ء بشيئيته و حقق بانيته، و به او بدع فرمود خداوند خلق كل شي ء را، و به او عود مي فرمايد خلق كل شي را، و اوست كه از براي او كل اسماء حسني بوده و هست، و مقدس بوده كنه ذات او از هر بهايي و علايي، و منزه بوده جوهر مجد او از هر امتناعي و ارتفاعي، و او است اول و لا يعرف به، او است آخر و لا يوصف به، و او است ظاهر و لا ينعت به، او است باطن و لا يدرك به، او است اول من يؤمن بمن يظهره الله، و او است اول بمن ظهر».