نقش بي بديل امير در سركوب بابيت
از نابختياري ها و بدشانسي هاي بابيان و بهائيان، آن است كه تاريخ، اعدام باب و سركوب قيام پيروانش در دوران قاجار را عمدتا به پاي شخصيتي مي نويسد كه تحليل گران تاريخ (اعم از ايراني و خارجي) نوعا وي را شخصيتي وطن خواه، اصلاح طلب و ضد استعمار مي شناسند: شادروان ميرزا تقي خان امير كبير!
مهدي بامداد، يكي از اقدامات اميركبير در زمان صدارت را، در كنار «اصلاح امور مالياتي - ارتش - تنظيم بودجه و تعديل جمع و خرج مملكتي»، «قلع و قمع فتنه» تجزيه طلبانه «حسن خان سالار در خراسان»، «بر افراشتن بيرق ايران در ممالك خارجه»، «تأسيس دارالفنون» و «ايجاد روزنامه وقايع اتفاقيه»، «فرو نشاندن انقلاب بابيان» مي داند [1] و با اشاره به «شورش ها و انقلابات خونين» پيروان باب در ابتداي سلطنت ناصرالدين شاه در كشور مي نويسد: «اگر عرضه، كفايت، درايت، لياقت و مديريت... اميركبير در امور نبود غائله و دامنه شورش ها به اين زودي ها خاموش نمي شد و در اين صورت حتمي بود كه وضع دولت و ملت ايران دگرگون مي گرديد». [2] دكتر عبدالحسين نوايي نيز نقش امير در سركوبي بابيه را بسيار تعيين كننده مي داند: «ميرزا تقي خان... با قتل باب در تبريز و سركوب كردن فتنه زنجان و ني ريز، بساط باب را در ايران واژگون ساخت و نگذاشت كه ريشه فساد بيش از اين در اين سرزمين جاي گير گردد» [3] .
نقش بي مانند امير در سركوب شورش بابيان، مورد تأييد و تصريح مورخان بابي و بهائي نيز هست. نورالدين چهاردهي، پژوهنده تاريخ باب و بهاء، «از بزرگان ازلي ها و بهائي ها شنيده است كه باب و افراد حروف حي [هجده تن يار اوليه و برجسته باب] همگي درصدد تغيير رژيم قاجاريه بوده و به جاي آن، تمامي قواي خود را مصروف برپا شدن حكومت بيان [كرده] بودند و اگر... اميركبير نبود مسلما به مقصود خود مي رسيدند» [4] .
عبدالحميد اشراق خاوري (نويسنده و مبلغ مشهور بهائي) مي نويسد: امير «در مدت سه سال صدارت خود با تمام قوا كوشيد تا... امر باب را از روي زمين محو و نابود سازد. براي نيل به اين مقصود» فرمان «به قتل سيد باب» داد «ولي عاقبت جز خسران، ثمري از رفتار ناهنجار خويش نگرفت» [5] وي سپس به اقدام قاطع امير در سال هاي نخست صدارت به سركوب آشوب بابيان در نقاط مختلف كشور اشاره مي كند كه به گفته او: «سبب شد كه مردم در هر شهر و بلد اقتدا به وزير شرير نموده به اذيت و آزار اهل ايمان» بپردازند [6] سنخ اين مطالب را در آثار ديگر مورخان شاخص بهائي (نظير محمدعلي فيضي و فضل الله مازندراني) و حتي عباس افندي (پيشواي بهائيت) نيز مشاهده مي كنيم [7] به قول ويليام هاچر و دوگلاس مارتين، مورخان بهائي معاصر: «ميرزا تقي خان صدراعظم ايران... مقتدرترين دشمن امر بديع [مساوي بهائيت] شمرده مي شود» [8] .
اميركبير، حسينعلي بهاء را نيز در 1267 به كربلا تبعيد كرد [9] و دايي و سرپرست باب (حاجي سيد علي تاجر شيرازي) را نيز كه در توطئه ترور امير با بابيان همدست بود دستگير و، به علت عدم اظهار توبه، به مجازات رساند [10] .
بابيان درصدد ترور امير نيز برآمدند، كه البته با هشياري و درايت وي، دستگير و به جزاي عمل خود رسيدند [11] .
جالب اين است كه، حواريون و ياران با وفاي امير نيز نظير آيت الله حاج شيخ عبدالحسين تهراني (وصي امير)، ميرزا هاشم طباطبايي (منشي مخصوص امير)، سردار مكري (داماد امير)، مؤتمن الملك انصاري (كاتب سر امير) سخت با بابيه و بهائيه مخالف بودند و در قلع و قمع ريشه هاي آن در ايران و عراق اهتمام شايان داشتند. (ايام: در اين باره، در مقاله «پايداري ياران امير» بحث شده است.)
بي جهت نيست كه، با عزل و قتل اميركبير، راه براي تاخت و تاز مجدد بابيان باز شد و ميدان را تا آنجا براي پيشبرد اهداف خود فراهم ديدند كه تا مرز ترور (نافرجام) شاه نيز پيش رفتند.
عباس امانت (مورخ بهائي تبار معاصر) مي نويسد: «بابيان، پس از شكست هاي فجيع در مبارزات قلعه طبرسي و در شهرهاي نيريز و زنجان، و متعاقبا اعدام باب در شعبان 1266 در تبريز، سخت روحيه خود را باخته بودند، ولي پس از سقوط دولت اميركبير مجال يافتند تجديد سازمان يابند و بخش هايي از شبكه خود را بازسازي كنند» [12] سليمان خان تبريزي (از عناصر اوليه و مهم بابيه، كه در جريان ترور نافرجام ناصرالدين شاه دستگير و به مجازات رسيد) پس از عزل و تبعيد امير به كاشان در نامه اي به سيد جواد كربلايي (از فحول بابيان) نوشت: «امير نظام بحمدالله تمام شد، معزول ابدي گرديد. الان در باغ فين كاشان محبوس است. ميرزا آقاخان اعتماد الدوله وزير و صدراعظم گرديد. ان شاءالله امورات، بهتر نظم خواهد گرت. البته جناب ايشان [حسينعلي نوري] بايد خيلي زود تشريف فرما شوند كه وجود مبارك ايشان مثمر ثمر است» [13] بايد گفت، نه تنها با اخراج امير از صحنه، ميدان براي تنفس مجدد بابيان باز شد، اصولا جانشين امير، ميرزا آقا خان نوري (كه «تحت الحمايه» انگليسي ها بود) از دوستان صميمي حسينعلي بهاء بود و از بهاء كه توسط اميركبير به عراق تبعيد شده بود رسما دعوت كرد كه به تهران برگردد و پس از بازگشت نيز او را توسط برادرش مورد پذيرايي گرم قرار داد و حتي پس از ترور نافرجام شاه، و بگير بگير افراد، در مقام مخفي كردن بهاء (كه متهم به همدستي با تروريست ها بود) برآمد، كه البته بهاء با احساس خطر شديد، پيشنهاد ميرزا آقاخان را نپذيرفته و خود را به خانه شوهر خواهرش ميرزا مجيد آهي (منشي سفارت روسيه) رساند و سفير روسيه (پرنس دالگوروكي) نيز بهاء را تحت حمايت آشكار و پيگير خويش قرار داد. (ايام: شرح مطلب در مقاله «بحثي در مناسبات حسينعلي بهاء و روسيه؛ پيوند ديرپا با استعمار تزاري آمده است).
پاورقي ها: ----------------------------------------------------------------------------------------
[1] شرح حال رجال ايران، كتابفروشي زوار، تهران 1347، 1 / 213.
[2] همان، 2 / 481 - 482.
[3] فتنه باب، اعتضاد السلطنه، ص 200.
[4] باب كيست و سخن او چيست؟، نورالدين چهاردهي، صص 85 -84.
[5] مطالع الانوار (THE DAWN BREAKERS)، تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ترجمه و تلخيص عبدالحميد اشراق خاوري، مؤسسه ملي مطبوعات امري، 134 بديع، ص 589.
[6] همان، ص 590، نيز ر.ك، صص 512 -513 -493 -497.
[7] ر.ك، حضرت نقطه اولي 1235 - 1266 هجري 2 / 1819 - 1850 ميلادي، آذر 1352، مؤسسه ملي مطبوعات امري، 132 بديع، صص 315 -316 و بعد؛ ظهور الحق، بخش سوم، بي نا، بي تا، چاپ سربي، قطع وزيري، در 532 صفحه، به اضافه فهرست و غلطنامه، صص 210 -212؛ مقاله شخصي سياح، [عباس افندي]، مؤسسه ملي مطبوعات امري، سال 119 بديع، صص 34 -37 و 44 -48 فاضل مازندراني در مأخذ پيش گفته مي نويسد:«ميرزا تقي خان و ناصرالدين شاه و سعيد العلماء بارفروشي نزد طائفه بابيه در درجه اولي از نفرت و لعن قرار داشته، رجعت اعدأ و قاتلين ائمه هدي [!] به شمار آمدند.».
[8] ديانت بهائي آيين فراگير جهاني، ترجمه پريوش سمندي (خوشبين) و...، از انتشارات موسسه معارف بهائي به لسان فارسي، كانادا، 136 بديع / 1989م، بخش پي نوشت هاي آخر كتاب، ص 24.
[9] مطالع الانوار، همان، صص 585 -584.
[10] ظهور الحق، 3 / 222؛ عهد اعلي...، ص 381.
[11] شرح ماجرا در كتاب فتنه باب، نوشته اعتضاد السلطنه ص 95 به بعد آمده است.
[12] قبله عالم، ص 287.
[13] عهد اعلي...، ابوالقاسم افنان، ص 493.