اديان الهي نمي توانند در اصول با يكديگر تناقض داشته باشند

نمي توان تصور كرد كه پيامبري از جانب خداوند بيايد و "آموزه هاي اساسي" پيامبري ديگر كه او نيز مبعوث خداوند حكيم است را تكذيب نمايد و متناقض آن سخن بگويد. [1] .
لفظ "مصدق" يا همان " تصديق كننده" كه در مقدمه دوم آورده شد، به خوبي ثابت كننده اين معناست.
با توجه به اين سه مقدمه [2] به بررسي گوشه اي از تعاليم جناب عبدالبهاء مي پردازيم.
از جناب ايشان در مجموعه مكاتيب چنين نقل شده است كه گفته اند:
هُواللّه
خداوند عالميان عالم انساني را جنّت عدن خلق فرموده اگر صلح و سلام و محبّت و وفا چنانكه بايد و شايد يابد جنّت اندر جنّت گردد و جميع نعماي الهي فراوان و سرور و طرب بي پايان شود و فضائل عالم انساني آشكار و عيان و پرتو شمس حقيقت از هر سو نمايان گردد ملاحظه كنيد كه حضرت آدم و سائرين در جنّت بودند به مجرّد آنكه در جنّت عدن در ميان حضرت آدم و شيطان نزاعي حاصل گشت جميع از جنّت خارج شدند تا آنكه نوع انسان عبرت گيرد و آگاه شود كه نزاع و جدال سبب حرمان است حتّي با شيطان لهذا در اين عصر نوراني به موجب تعاليم الهي حتّي با شيطان نزاع و جدال جائز نه [3] .
ايشان در اين آموزه، اولاً در بيان لزوم وجود صلح، سلام و محبت را در ميان عالم انساني به ماجراي هبوط حضرت آدم(ع) اشاره مي كنند و آن را مايه ي عبرت خوانده، درس آن ماجرا را اين مي دانند كه نزاع و جدال سبب حرمان است، حتي با شيطان.
سپس در بخش دوم فرمايش خويش اين نكته را مطرح مي سازند كه در اين عصر نوراني حتي با شيطان نبايستي نزاع و جدل نمود. [4] .
در اين مقاله تلاش مي كنيم ميزان سازگاري اين دو بخش را به تفكيك، با آموزه هاي اسلام از رهگذر آنچه در مقدمه آمد، بسنجيم.

پاورقي: ----------------------------------------------------------------------------------
[1] تذكر به اين نكته لازم است كه اين سخن را نبايستي با نسخ شريعت متاخر و آيين عبادت پيشين خلط كرد. در هنگام وضع شيوه عبادت در آيين جديد، اصول اعتقادي ديانت پيشين، وقايع تاريخي، آموزه هاي فطري و مسائل ثابتي از اين دست، تغييري نمي يابند و تنها شيوه عبادت خدا تغييير مي يابد.
[2] اين سه مقدمه، مورد تصديق بهاييان نيز مي باشد، شوقي افندي در صفحه ي 32 كتاب دور بهايي مي نويسد:" تعاليم اين ظهور به قدر رأس شعره اي از حقايق مودوعه درشرايع قبل انحراف نداشته و عظمت اين ظهور به قدر خردلي از نفوذ و روح ايماني كه آن اديان به وجود آورده اند نمي كاهد. آئين بهائي... منظور حقيقي و مقصد اصليش آن است كه اساس اين اديان را اتّساع بخشيده مبادي آنان را احيا كرده مقاصد و اهداف آنان را به يكديگر مرتبط ساخته حيات آنان را نشئه اي بديع بخشيده وحدت آنان را ثابت و محقّق داشته پاكي و صفاي اوّليّه ي آنانرا تجديد كرده وظائف آنان را به يكديگر مرتبط ساخته و آنان را در تحقّق اعظم نواياي خود كمك و مساعدت نمايد." همچنين دكتر اسلمنت در كتاب بهاء الله و عصر جديد ص 91 از عبدالبهاء نقل مي كند:
"اگر ما درباره ي اديان تحقيق كنيم تا مبادي مكنونه در اصول اساسي آنها را كشف نمائيم ملتفت خواهيم شد كه همه توافق دارند زيرا حقايق اصليّه ي آنها يكي است و متعدّد نيست." يا در صفحه 139 مي نويسد: "حضرت بهاء الله...از پيروان هر يك از اديان دعوت مي فرمايند نه تنها الهام الهي را نسبت به پيغمبر خود انكار نكنند بلكه آن را در مورد همه ي پيغمبران تصديق نمايند و اذعان كنند كه تعاليم همه ي آنها از جهت اصول با هم موافق بوده...".
[3] افندي، عباس: مكاتيب عبدالبهاء جلد 4، ص 150.
[4] كليت اين آموزه در ديانت بهايي، يكي از دوازده تعليم اساسي به شمار مي رود كه از آن تحت نام "وحدت عالم انساني" ياد مي شود پژوهش بيشتر درمورد ابعاد اين تعليم مجالي ديگر مي طلبد.