فرقه هاى شيعى
1 - پس از شهادت امام على بن ابى طالب عليه السلام ، گروهى كه گفتند امام على عليه السلام از همه مسلمانان برتر است و با آن حضرت بيعت كرده و وفادار مانده بودند، پس از وى با امام حسن بن على عليه السلام بيعت نمودند و پس از شهادت آن امام نيز با امام حسين بن على عليه السلام بيعت كردند.
2 - اما پس از شهادت امام حسين عليه السلام اعتقاد پيدا كردند كه بايد امامت در ميان فرزندان ايشان به شورى باشد و هر يك از فرزندان آن دو امام (حسن و حسين ) براى احراز مقام امامت خروج كند، او شايستگى امامت دارد و پيشواى امت است . اين فرقه را (مذهب زيديه ) گويند. از اين فرقه ، فرقه هاى ديگرى منشعب شد.
در كتاب بيان الاديان آمده است كه (فرقه زيديه ) را پنج گروه است كه يكى از آنها، فرقه (جاروديه ) مى باشد كه ابتدا از پيروان زياد بن منذر عبدى (: ابوالجارود) بودند. اين گروه معتقد بود كه : پيامبر اسلام ، على بن ابى طالب عليه السلام را به وصف به امامت منصوب كرده نه به رسم . و چون مسلمانان با فردى ديگر بيعت كردند، به گمراهى و كفر در افتادند.
فرقه جاروديه پس از امامت (زيد بن على بن الحسين ) عليه السلام ، قائل به امامت (محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن ) شدند. عده اى بر اين عقيده بودند كه او نمرده است و خروج خواهد كرد.
ابوالجارود از علما زيديه بود امام صادق عليه السلام او را ملقب به (سرحوب ) كرد و وى را از دروغگويان شمرد. وى نابينا بود و امام صادق عليه السلام او را لعن كرده ، درباه اش فرمود: ( انه اعمى القلب و اعمى البصر ) امام عليه السلام ابو الجارود را به شدت نكوهش فرموده است و امام باقر عليه السلام فرمود كه سرحوب نام شيطان است ابوالجارود فردى منافق و بى اعتبار بود
در دبستان المذاهب آمده است كه : ياران ابوالجارود معتقد بودند كه پيامبر اسلام على بن ابيطالب عليه السلام را به اسم معرفى نكرده ، لذا امت گمراه شدند.
3 - گروهى قائل به امامت محمد بن حنيفه شدند و كيسانيه نام گرفتند فرقه اى از اين گروه بر اين باور بودند كه امامت تنها از آن يك نفر است و آن يك نفر براى هميشه زنده مى باشد. لذا پس از مرگ ابن حنيفه گتند كه او زنده است و نخواهد مرد و گروهى ديگر وى را در كوه رضوى بين مكه و مدينه پنهان دانستند. (203)
4 - فرقه كربيه ، اين گروه از كيسانيه جدا شده و ياران ابى كرب ضرير مى باشند كه عقيده دارند ابن حنيفه زنده است و انتظار ظهور او را مى كشند.
5 - فرقه حربيه ، اين گروه از پيروان عبدالله بن عمرو الكندى بودند كه عقيده به تناسخ داشتند و مى گفتند: روح خداوند در پيامبر حلول كرد و روح پيامبر در على و از على در حسن ، و از حسن در حسين حلول كرد و از حسين در محمد حنيفه و از او در فرزندش ابوهاشم در عبدالله بن عمرو بن الحرب حلول نمود و امامت در او استوار شد.
6 - فرقه حارثيه ؛ اين گروه از ياران عبدالله بن حارث مداينى مى باشند كه معتقد به امامت ابو هاشم عبدالله بن محمد حنيفه و امامت عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب اند.
7 - فرقه هاشميه ، اين گروه از فرقه كيسانيه جدا شده و از ياران ابو هاشم اند
8 - فرقه بيانيه ، اين گروه از ياران بيان بن سمعان نهدى بودند و اعتقاد داشتند كه ابو هاشم ، بيان را از طرف خدا به عنوان رسول فرستاده و آيه ( هذا بيان للناس ) دليل آنها بود. گويند كه اين فرقه قائل به رويت خداوند در قيامت بوده اند. گويا بيان پس از مرگ ابوهاشم ادعاى نبوت كرده و نامه اى به امام باقر عليه السلام نوشته و او را دعوت به قبول پيامبرى خود كرده است . خالد بن عبدالله قسرى استاندار اموى در كوفه ، وى را دستگير كرد و با تعدادى از يارانش ، آنان را با نفت بسوخت .
9- فرقه رزاميه ، اين گروه پيروان شخصى به نام رزام مى باشند و گويند كه از فرقه كيسانيه جدا شده اند. عقايد اين فرقه اين بود كه امامت از على (عليه السلام ) به محمد بن حنفيه و از او به فرزندش ابوهاشم و از او به على بن عبدالله بن عباس انتقال يافته است . اين گروه به وصايت قائل هستند و به آنان نسبت حلول مى دهند و مدعى اند كه آنان بر اين باور بوده اند كه روح خداوند در ابومسلم حلول كرده و لذا او بر بنى اميه پيروز شد.
معتقدند كه بومسلم زنده است . شهرستانى اين فرقه را از پيروان بابك خرم دين برخى از اين فرقه معتقد بودند كه دين فقط معرفت امام است . برخى دين را معرفت خدا و اداى امامت مى دانسته اند، و كليه تكاليف عملى را ساقط دانسته اند. پيروان اين فرقه به ابومسلم خراسانى ارادتى بسيار داشتند.
10 - فرقه راونديه ، اين گروه پس از مرگ ابن حنفيه و ابوهاشم به امامت محمد بن على بن عباس گرويدند و در اشاعه امامت او كوشش كردند. اين گروه به نام شيعه آل عباس يا (راويه ) مشورند. برخى از ايشان به الوهيت منصور عباسى قائل شدند اين فرقه به تناسخ نيز عقيده داشت . منصور عباسى تعدادى از آنان را زندانى ساخت . در پى اين اقدام منصور، آنان دست از اين عقيده برداشتند و براى آزاد ساختن ياران زندانى خود تدبيرى انديشيدند.
آنان تابوتى را برداشته و تشييع نموده و وقتى به نزديك زندان رسيدند، دربها را شكسته ، ياران خود را در آوردند.
در اين جريان نزديك بود منصور عباسى كشته شود. گويند راونديه از غلاة خراسان بودند و عقايد مزدكى داشتند.(204)