آیا دیدگاه ابن تیمیه و اهل سنت درباره یزید یکی است؟

  • 1392/09/07 - 22:08
ابن تیمیه ،به دلیل علاقه و گرایش بسیاری که به خاندان اموی داشته است، بغض و کینه عجیبی نسبت به ائمه علیهم السلام در دل خود داشت و همین کینه و بغض وی باعث شد تا به دفاع از جنایات بنی امیه و انکار واقعیتهای تاریخی بپردازد .

ابن تیمیه نظریه پرداز تفکر وهابیت ، به دلیل علاقه و گرایش بسیاری که به خاندان اموی داشته است، بغض و کینه عجیبی نسبت به ائمه علیهم السلام در دل خود داشت و همین کینه و بغض وی باعث شد تا به دفاع از جنایات بنی امیه و انکار واقعیتهای تاریخی بپردازد ، محکوم نمودن قیام امام حسین علیه السلام و دفاع از جنایات شوم یزید نمونه ای از کینه ورزیهای وی به خاندان اهل بیت رسالت است .
قبل از نقل قضاوتهای غیر منصفانه ابن تیمیه پیرامون جنایات یزید و دفاع وی از او ، ابتدا طی مقدمه ای کوتاه به ذکر شواهد تاریخی جنایات یزید از منابع معتبر اهل سنت پرداخته و سپس ارزیابیها و قضاوتهای ابن تیمیه درباره این جنایات و توجیهات وی را بیان کرده و در نهایت دیدگاههای علمای اهل سنت را در نقد سخنان ابن تیمیه ذکر می نماییم .

ابن خلدون از مورخان اهل سنت مى ‏نويسد: 
چون ستم يزيد و كارگزارانش فراگير شد و فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و يارانش را كشت مردم سر به شورش برداشتند.(1)
وقتى اسيران كربلا به مدينه بازگشتند امام سجاد عليه السلام و زينب كبرى عليها السلام با سخنان خود مردم مدينه را تحت تأثير واقعه عاشورا و آن چه در راه كوفه و شام و مجلس يزيد ديده بودند قرار دادند.

نابسامانى ‏هاى سياسى‏ :
از ديگر عوامل مؤثر در قيام مردم مدينه روش‏هاى ناشايست اخلاقى و تصميم ‏گيرى‏ هاى ناشيانه سياسى بود كه مردم شاهد آن بودند ، از آن جمله انتصاب مردى خشن و سختگير مثل وليد بن عقبه از سوى يزيد به عنوان حاكم مدينه بود كه گر چه با اعتراض مردم، يزيد وى را عزل كرد ولى به جايش عثمان ‏بن محمد بن ابى ‏سفيان را كه او نيز جوانى مغرور، بى ‏تجربه و بى‏ دقت بود به حكومت حجاز منصوب كرد .(2) در زمانى كه او والى مدينه بود واقعه حرّه اتفاق افتاد (3)
اين عوامل عقده‏ هايى متراكم و فرصتى مناسب براى قيام بود اما احتياج به جرقه‏ اى داشت و آن جرقه زمانى پديد آمد كه مردم راه را بر ابن مينا نماينده تام ‏الاختيار يزيد بستند و از خروج اموال گرد آورى شده توسط او جلوگيرى كردند.(4)  
ابن‏ مينا موضوع را به والى مدينه گزارش داد. او هم در نامه ‏اى يزيد را مطلع كرد و او را بر عليه مردم مدينه برانگيخت. يزيد با خشم گفت: 
به خدا سوگند لشكر انبوهى به طرف آنها گسيل خواهم كرد و آنان را زير سم اسبان لگدمال خواهم نمود. (5)
مردم مدينه پس از بيعت با عبداللَّه‏ بن حنظله، والى مدينه را از شهر اخراج‏ كردند. يزيد لشكرى به فرماندهى مسلم بن عقبه به سوى مدينه فرستاد. او به مسلم چنين سفارش كرد: 
مردم مدينه را سه بار دعوت كن، اگر اجابت نكردند، در صورتى‏ كه بر آنان پيروز شدى سه روز آنان را قتل عام كن، هر چه در آن شهر باشد براى لشكر مباح ‏خواهد بود. پس از آن، از مردم بيعت بگير كه برده و بنده يزيد باشند! آن‏گاه به سوى مكه حركت كن (6)

مردم مدينه كه از حركت لشكر شام اطلاع يافته بودند براى مقابله و دفاع آماده شدند. شاميان با خيانت يكى از مردان قبيله بنى ‏حارثه به شهر نفوذ كردند (7) مقاومت مردم را در هم شكستند. آنان به هر سو حمله مى ‏بردند و اهل مدينه را مى‏ كشتند. پس از آن با كشتن عبداللَّه ‏بن حنظله مقاومت باقيمانده مردم را در هم شكستند و بر كل مدينه مسلط شدند.

ابن ‏قتيبه مى‏ نويسد: 
ورود لشكر شام در بيست و هفتم ماه ذى‏ الحجه 63 ه.ق اتفاق افتاد و تا دميدن هلال ماه محرم مدينه به مدت سه روز در چنگال سپاه شام غارت شد. (8)
مسلم ‏بن عقبه چنان كه يزيد بن معاويه گفته بود ؛ پس از تصرف مدينه به لشكر شام گفت : دست شما باز است هر چه مى‏ خواهيد انجام دهيد. سه روز مدينه را غارت كنيد (9)

ناگوارتر از قتل و غارت شاميان نسبت به مردم مدينه و باقيمانده نسل صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله و مهاجر و انصار، اقدام ايشان در هتك ناموس اهل مدينه بود. هزاران زن هتك حرمت شدند، هزاران كودك زاييده شدند كه پدرانشان معلوم نبود، از اينرو آنان را اولاد الحره ناميدند.(10)
كوچه‏ هاى مدينه از اجساد كشته شدگان پر و خون‏ها تا مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بر زمين ريخته شده بود.(11) كودكان در آغوش مادران مردند (12)  و صحابه پير پيامبر مورد آزار و بى‏ حرمتى قرار گرفتند. (13) مسلم‏ بن عقبه پس از آن برخى چهره ‏هاى سرشناس و مؤثر در قيام مدينه را احضار كرد و طى محاكمه‏ هاى ويژه آنان را به اعدام محكوم نمود. او در اين محاكمات از احضار شدگان مى‏ خواست به عنوان اين‏كه برده و بنده يزيد باشند با وى بيعت كنند. برخى از چهره ‏هاى معروف اين رخداد اسف‏بار عبارت بودند از:
ابوبكر بن عبداللَّه ‏بن جعفر بن ابى‏طالب (14)، دو فرزند از زينب دختر امّ ‏السلمه (15) ، ابوبكر بن عبيداللَّه‏ بن عبد اللَّه‏ بن‏ عمر بن خطاب (16)  معقل‏ بن سنان (يكى از پرچمداران پيامبر صلى الله عليه و آله در فتح مكه) (17)  فضل‏ بن عباس ‏بن ربيعة بن حارث‏ بن عبدالمطلب (18)
ابو سعيد خدرى (از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله كه در دوازده غزوه همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بود) (19)  و عبداللَّه ‏بن مطيع (20)

انكار دستور يزيد به خراب كردن كعبه‏ :
ابن ‏تيميه در این باره می گوید : 
پادشاهان مسلمين از بنى اميه و بنى‏ عباس و نايبان آنان شكى نيست هيچ يك از آنان قصد اهانت به كعبه را نداشتند. نه نايب يزيد، نه نايب عبد الملك حجاج ‏بن يوسف و نه غير از اين دو نفر بلكه عموم مسلمين كعبه را تعظيم مى ‏كردند. مقصود آنان محاصره ابن ‏زبير بود و به منجنيق بستن هم به جهت او بود نه كعبه. يزيد كعبه را خراب نكرد و قصد سوزاندن آن را نيز نداشت. نه او و نه نايبان او و اين مورد اتفاق مسلمانان است. بلکه این فرزند زبير بود که کعبه را خراب نمود...(21)

در پاسخ به او باید گفت : 
ابن ‏اثير در كتابش مى‏ نويسد:
چون مسلم ‏بن عقبه از جنگ با اهل مدينه و غارت آن فارغ شد با لشكريانش به طرف مكه حركت كرد تا با ابن‏ زبير مقابله كند. او در نيمه راه مرد. بعد از آن حصين ‏بن نمير فرماندهى لشكر را به عهده گرفت. آنان چون به مكه رسيدند در آنجا اقامت كردند و بقيه محرم و صفر و سه روز از ماه ربيع ‏الاول را با فرزند زبير و طرفدارانش جنگيدند. در اين میان خانه خدا را به منجنيق بسته و آن را به آتش كشيدند ...(22)

ابن ‏قتيبه هم مى‏ نويسد: 
لشكر حصين ‏بن نمير حركت كرد تا به مكه رسيد. عده ‏اى اسب سوار را فرستاد تا پايين مكه را به دست گيرند. در آنجا وسايل جنگى و منجنيق ‏ها را نصب نمودند و به لشكريان خود دستور داد روزى ده هزار سنگ به طرف مكه رها كنند(23)

سيوطى نیز از ذهبى نقل مى‏ كند:
چون يزيد با اهل مدينه آن عمل را انجام داد؛ لشكر حره به جهت جنگ با فرزند زبير به طرف مكه حركت كرد ...چون به آنجا رسيدند فرزند زبير را محاصره كرده با او به قتال بر آمده با منجنيق سنگباران نمودند ... از شرارت و شعله‏ هاى‏ آتش آنان‏ پرده ‏هاى كعبه ‏و سقف آن سوخت ...(24)

و اما نظر علماى اهل سنت درباره يزيد:
اكثر علماى اهل سنت يزيد بن معاويه را به خاطر كشتن امام حسين عليه السلام و جنايات ديگرش شديداً مورد طعن و سرزنش قرار داده‏ اند:

آلوسى چنین می نویسد : 
هر كس بگويد يزيد با اين عملش معصيت نكرده و لعنش جايز نيست بايد در زمره انصار يزيد قرار گيرد (25)

ابن‏ خلدون می گوید : 
غلط كرده ابن‏ العربى مالكى كه مى ‏گويد حسين عليه السلام به شمشير جدش كشته شد (26)

سعد الدین تفتازانى هم معتقد است : 
رضايت يزيد به كشتن حسين عليه السلام و خوشحالى او از آن و اهانت به اهل بيت از متواترات معنوى است (27)

حتی جاحظ نیز که از متعصبین و معاندین اهل سنت نسبت به اهل بیت رسول خداست به یزید که می رسد، چنین می گوید : 
جناياتى كه يزيد مرتكب شد از قبيل كشتن حسين عليه السلام، به اسارت بردن اهل بيتش، چوب زدن به‏ دندان‏ها و سر مبارك حضرت، ترساندن اهل مدينه و خراب كردن كعبه همگى دلالت بر قساوت، نفاق و خروج او از ايمان دارد. يزيد فاسق و ملعون است و هر كس از دشنام دادن ملعون جلوگيرى كند خودش ملعون است(28)

دكتر طه حسين هم می نویسد : 
گروهى گمان مى‏ كنند يزيد از كشته شدن حسين عليه السلام با آن وضع فجيع تبرّى جسته و گناه اين عمل را به گردن عبيداللَّه انداخته اگر چنين است چرا عبيداللَّه را ملامت و عقاب نكرد و از ولايت عزل ننمود؟(29)

تمجيد از يزيديه‏:
طايفه‏ اى از يزيديه وجود دارند که در حق يزيد غلو مى‏ كنند . ایشان منصوب به شيخ عدى‏ بن مسافر اموى هستند. آنان صفت خدايى به شيطان و نبوت به يزيد داده ‏اند. ابن‏ تيميه معاصر با اين طايفه بوده و با آنان ارتباط تنگاتنگى داشته كه از اين جهت شك و ترديد را برانگيخته و اين امر مهر تأييدى بر نصب و عداوت او نسبت به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله بلكه خود پيامبر است. او در نامه‏ اى به اتباع اين فرقه مى‏ گويد: از احمد بن تيميه به هر كسى از مسلمانان كه منصوب به سنت و جماعت و منصوبين به جماعت شيخ عارف مقتدى ابو البركات عدى‏ بن مسافر اموى و هر كس كه پيرو اوست و اين نامه به‏ او مى‏ رسد. خداوند شما را به پيمودن راهش موفق گرداند ... درود و رحمت خدا و بركات او بر شما باد (30)                      

 

 

 

 

منابع :

[1]تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 37
[2]نهاية الارب، نويسنده:نویری، احمد بن عبد الوهاب  ج 6، ص 216
[3]المعارف، کتابی از ابن قُتَیْبِه ص 345
[4]تاريخ يعقوبى،نوشته احمدبن ابی یعقوب بن جعفربن وَهْب بن واضح یعقوبی ج 2، ص 250
[5]وفاء الوفا،نويسنده:سمهودی، علی بن احمد  ج 1، ص 127
[6]اخبار الطوال، نویسنده: ابوحنیفه حمدبن داود دینوری  ص 310 كامل ابن اثير،  ج 4، ص 112
[7]اخبار الطوال، نویسنده: ابوحنیفه حمدبن داود دینوری ص 310 وفاءالوفا، نويسنده:سمهودی، علی بن احمد ج 1، ص 129
[8]الامامة و السياسة،نويسنده:ابن قتیبه، عبد الله بن مسلم  ج 1، ص 220 و 221
[9]همان، ج 2، ص 10
[10]الامامة والسياسة، نويسنده:ابن قتیبه، عبد الله بن مسلم ج 2، ص 10 تاريخ الخلفا،نویسنده: سیوطی ، عبدالرحمن بن ابوبکر ص 209
[11]كامل ابن اثير، ج 4، ص 113
[12]الامامة و السياسة، نويسنده:ابن قتیبه، عبد الله بن مسلم ج 1، ص 215  
[13]اخبار الطوال، ابوحنیفه حمدبن داود دینوری ص 314
[14] نهاية الارب، نويسنده:نویری، احمد بن عبد الوهاب ج 6، ص 227
[15] همان
[16]المعارف، کتابی از ابن قُتَیْبِه  ص 187
[17]وفاء الوفا، ج 1، ص 133
[18]نهاية الارب، ج 6، ص 227
[19] حلية الاوليا، نویسنده: ابونعیم ، احمد بن عبدالله ،336 - 430ق  ج 1، ص 369
[20]نسب قريش، نویسنده : الزبيري، مصعب بن عبد الله ص 384
[21] منهاج السنه، المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي ج 4، ص 577
[22] كامل ابن اثير، ج 3، ص 316  تاريخ طبرى، ج 4، ص 381 و 382
[23]الامامة و السياسة، نويسنده:ابن قتیبه، عبد الله بن مسلمج 2، ص 12 شذرات الذهب، ابن عماد حنبلى، ج 1، ص 287
[24]تاريخ الخلفا، نویسنده: سیوطی ، عبدالرحمن بن ابوبکرص 209 اخبار مكه، ازرقى، ج 1، ص 202
[25]تفسير روح المعانى، نویسنده: آلوسی ، محمود بن عبدالله  1217 - 1270ق  ج 26، ص 73
[26]مقدمه ابن خلدون، ص 254
[27] شرح عقايد نسفيه، تفتازانی  ص 181
[28]رسائل جاحظ،نويسنده:جاحظ، عمرو بن بحر  ص 298
[29]الفتنة الكبرى، نویسنده دکترطه حسین ج 2، ص 265
[30]الوصية الكبرى، ابن‏تيميه، ص 5

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.