اهانت ابنتیمیه به سیدالشهداء
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابنتیمیه حرّانی، به خاطر زدودن ننگ و عار از دامان یزید و خاندان بنیامیه، دفاع از یزید و اعمال ننگین او را به جایی رسانده که حتی بدیهیترین وقایع تاریخی را نیز انکار کرده و برای سبک کردن پرونده سنگین اعمال وی اینچنین میگوید: «در قیام امام حسین (علیه السّلام)، نه مصلحت دین و نه مصلحت دنیا وجود داشت؛ بلکه قیام او باعث گردید ظالمان سرکش، قدرت پیدا کرده و او را مظلومانه بکشند. در قیام او و کشته شدن [امام] حسین (علیه السّلام) آن قدر فساد وجود داشت که اگر در شهر خود مینشست و قیام نمیکرد، آنقدر فساد ایجاد نمیشد. پس با قیام او نه تنها آنچه او قصد داشت در به دست آوردن نیکیها و دفع بدیها، حاصل نگشت، بلکه بالعکس به سبب قیام او بدیها زیاد و خوبیها کم و سبب رخ دادن شرور بزرگتری گردید. کشته شدن [امام] حسین (علیه السّلام) سبب به وجود آمدن فتنههای بسیار گشت؛ همانگونه که کشته شدن عثمان سبب فتنههای بسیار گشت.»[1]
آری، چنین سخنان زشت و بیهودهای است که باعث گردیده امروز نیز پیروان وهّابی ابنتیمیه که داعیهدار پیروی سلف صالح در سرزمین وحی هستند، همین سخنان را در قالب فتاوای هیئت بلند پایه فتوای عربستان سعودی صادر کنند: «بیعت یزید بن معاویه، بیعتی شرعی بود که در زمان پدرش معاویه از مردم گرفته شد و مردم هم بیعت کرده و به این بیعت گردن نهادند. امّا هنگامیکه معاویه از دنیا رفت حسن و حسین بن علی و ابن زبیر از بیعت با او خودداری کردند و به همینرو حسین و ابن زبیر در تصمیمشان مبنی بر بیعت نکردن به خطا رفتند؛ چون بیعت با یزید بیعتی شرعی بود... به عقیده من بیعت با یزید بن معاویه بیعتی شرعی بوده و حسین را نصیحت کردند که از مدینه به طرف عراق نرود، او را نصیحت کردند که بیعت کند ولی او نپذیرفت... ما میگوییم: حسین در قیامش علیه یزید اشتباه کرده و برای او بهتر بود که این کار را نمیکرد. باقی ماندن در مدینه و بر آنچه مردم بر آن اجماع کرده بودند بهتر و سزاوارتر بود. هر چه به او گفته شد عراق طرفدار و همراه تو نیست گوش نداد و توجهی ننمود... .»[2] کار وهّابیت در پیروی از سرورشان، ابنتیمیه به جایی رسیده که کار فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و سرور جوانان اهل بهشت را تخطئه کرده و عقل ناقص خود را بر بزرگترین عقلای جهان و خاندان وحی ترجیح داده و برای آنان تعیین تکلیف میکنند، آیا امام حسین (علیه السّلام) به اندازه این شیخ مفتی وهّابی تشخیص نمیداد که چه چیز مصلحت دارد و چه چیز مفسده؟
خود آقا امام حسین (علیه السّلام) در روایات فراوانی پاسخ اینگونه سخنان را داده است؛ به عنوان نمونه هنگامیکه آن حضرت با لشکریان حرّ بن یزید ریاحی برخورد کرد، پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «کسیکه سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال، عهد و پیمان خدا را شکسته و مخالف سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل کرده و با مردم به گناه و دشمنی رفتار مینماید، ولی او با سخن و یا رفتار خود در برابر او قیام نکند، بر خداوند است که وی را در جایگاهی از جهنم جای دهد که همان ظالم را جای داده؛ مگر نه این است که این گروه همواره از شیطان پیروی کرده و از اطاعت خدای رحمان سرزده، فتنه و فساد را آشکار، حدود و احکام خدا را تعطیل، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردهاند و من به مقام خلافت بر دیگران سزاوارترم و این در حالی است که شما برای من دعوتنامه و پیک فرستادید و با من بیعت نمودید، امّا با این وجود گردن نمینهید؛ در حالیکه اگر با من بیعت کنید راه هدایت خود را پیمودهاید.»[3]
سخنان حضرت حسین بن علی (علیه السّلام) بهترین پاسخ به یزیدیانی همچون ابنتیمیه است که تمام همتشان احیای سنّت جاهلی، از بین بردن اسلام ناب محمّدی (صلی الله علیه و آله و سلم) و جایگزین کردن اسلام اموی است.
آیا میتوان تصور کرد که پاره تن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون هیچ مصلحتی دست به چنین قیام بزرگی زده باشد؟
پینوشت:
[1]. «و لم یکن فی الخروج لا مصلحة دین و لا مصلحة دنیا بل تمکّن أولئک الظّلمة الطّغاة من سبط رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حتّی قتلوه مظلوما شهیدا و کان فی خروجه و قتله من الفساد ما لم یکن حصل او قعد فی بلده فإنّ ما قصده من تحصیل الخیر و دفع الشّرّ لم یحصل منه شیء با زاد الشّرّ بخروجه و قتله و نقص الخیر بذلک و صار ذلک سببا لشرّ عظیم و کان قتل الحسین ممّا أوجب الفتن کما کان قتل عثمان ممّا أوجب الفتن و هذا کلّه ممّا یبیّن أنّ ما أمر به النّبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) من الصّبر علی جور الأئمّة و ترک قتلاهم والخروج علیهم هو أصلح الأمور للعباد فی المعاش و المعاد و أنّ خالف ذلک متعمّدا أو مخطئا لم یحصل بفعله صلاح بل فساد.» منهاج السنة النبویة، ابنتیمیه حرّانی، مؤسسه قرطبة، مصر، ج 4، ص 530.
[2]. «بيعة يزيد بن معاويه بيعه شرعية أخذها أبوه له في حياته فبايعه الناس و قبلوا بيعته و لما توفي امتنع الحسن و الحسين بن علي و ابن الزيبير عن المبايعه. و امتناع الحسين وابن الزبير عن المبايعه كانوا بذلك رضي الله عنهما غير مصيبين. لأن بيعة يزيد بيعة شرعية و بيعة اُخذت له في حياة أبيه و أعطاهم نصب عينهم... لكن اعتقد أن يزيد بن معاوية: بيعته، بيعة شرعية؛ الحسين أخطأ ما أخطأ... اهل السنة والجماعة عقيدتهم وجوب الانقياد لمن بويع و إن من بويع و اجتمعت الكلمة عليه وجب علي الجميع السمع و الطاعة له. و حرم الخروج عليه. حرم الخروج للحسين رضي الله عنه و أرضاه... نقول: الحسين رضي الله عنه و أرضاه في خروجه كان الأمر خلافا مع عقيدته و كان عدم الخروج أولي. والبقاء هو الأولي والدخول فيما دخل الناس هو أولي. لكنه كره عما قيل إن العراق كله معك... أن العراق والشام و مصر والحجاز و يمن قد أعطو البيعة ليزيد بن معاويه في حياة أبيه وأصبح إماماً معترفاً به لا يجوز الخروج عليه ولا التعدّي علي خليفته. هذا هو الأمر ولكن لا نقول بأشدّ.» سایت مؤسسة تحقیقاتی حضرت ولی عصر، مقاله «اظهارات مفتی اعظم عربستان در مشروعيت بيعت يزيد و حرمت قيام امام حسين (ع)»
[3]. «إنّ الحسین حطب أصحابه و أصحاب الحرّ بالبیضة فحمد الله وأثنی علیه ثمّ قال أیّها النّاس إنّ رسول الله قال من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهدالله مخالفا لسنّة رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقّا علی الله أن یدخله مدخله ألا و إنّ هؤلاء قد لزموا طاعة الشّیطان و ترکوا طاعة الرّحمن و أظهروا الفساد و عطّلوا الحدود واستأثروا بالفیء و أحلّوا حرام الله و حرّموا حلاله و أنا أحقّ من غیر قد أتتنی کتبکم و قدمت علیّ رسلکم ببیعتکم أنّکم لا تسلّمونی و لا تخذلونی فإن تممتم علیّ بیعتکم تصیبوا رشدکم... .» تاریخ الطبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 3، ص 306.
افزودن نظر جدید