عصمت میرزا بهاء در کتاب اقدس
لازم است نظری در کتاب آسمانی اقدس که از ساخته ی جناب میرزا حسینعلی بهاء است پرداخته وببینیم خدای اقدس دراین کتاب چه حکم جدید و قانون بدیع و امر تازه ای را برای مردم بی چاره نازل نموده است.
آری ببینیم اقدس چه تازه آورده است.
آغاز کتاب اقدس اینست: ان اول ما کتب الله علی العباد عرفان مشرق وحیه و مطلع امره الذی کان مقام نفسه فی عالم الامر و الخلق- نخستین چیزی که خداوند بر بندگان خود فرض نموده است شناختن مشرق وحی و مطلع امر او است، چنان مشرق وحیی که در عالم امر و خلق مقام او مقام نفس پروردگار می باشد.
منظور میرزا از مشرق وحی و مطلع امر: آن کسی است که وحی و کارهای پروردگار متعال در وجود او ظاهر و از او به روز می کند (پیغمبر) و مقصود اصلی او در اینجا وجود خودش می باشد.
در همین جمله ی مختصر خطاهایی دیده می شود:
1- نخستین وظیفه ی وجدانی بشر شناختن آفریننده ی جهان و پروردگار جهانیان است (در صورتی که مقصود از کتابت نوشتن تکوینی باشد) و شناختن پیغمبر پس از معرفت و تصدیق وجود او است و تا انسان وجود پروردگار جهان را تصدیق ننموده است، چگونه ممکن است در صدد معرفت رسول او باشد.
و اگر مقصود میرزا اینست که: وظیفه ی بشر پس از معرفت خداوند متعال که محرز و ثابت است (در مقام تشریع) شناختن نماینده و رسول او است.
اولا بشر چنین وظیفه ی وجدانی را ندارد، بلکه ابلاغ و تعریف و بیان وظیفه ی رسول است، چنانکه پیامبران خدا همیشه مردم را به سوی حق دعوت کرده، و پیش از توجه دیگران خودشان را به سمت نمایندگی و رسالت معرفی می نمودند.
ثانیا کتابت و تعیین وظیفه و تکلیف، پس از معرفت رسالت و تصدیق نبوت است، پس جمله (کتاب الله علی العباد عرفان) معنی ندارد.
2- اطلاق جمله ی (مشرق وحی) بر شخص پیغمبر جایز نیست، زیرا که پیغمبر مهبط وحی است نه مشرق وحی، چنان که در زیارت جامعه نیز می فرماید: و مهبط الوحی و خزان العلم.
3- بودن مقام پیغمبر در مقام نفس پروردگار (در عالم امر و خلق) با هیچ فلسفه و مبانی علمی جور نمی آید.
پس جناب میرزا در آغاز کتاب خود تنها منظورش معرفی کردن خویش و تثبیت مقام ربوبیت و الوهیت خود بوده و به جای اینکه مردم را بسوی مبدء حق دعوت نماید، به سوی خود می خواند.
و در صفحه ی (15 س1) می گوید: لیس لمطلع الامر شریک فی العصمة الکبری انه لمظهر یفعل ما یشاء فی ملکوت الانشاء.
عبدالبهاء در مفاوضات (ص129) این جمله را تفسیر می کند که: عصمت کبری عصمت ذاتی است که قابل انفکاک نباشد مانند علم و قدرت که نسبت به حق لزوم ذاتی دارند و مطلع امر مظهر بفعل مایشاء است و این مقام مختص به ذات مقدس است و مادون را نصیبی از این کمال ذاتی نه، یعنی مظاهر کلیه را چون عصمت ذاتیه محقق، لهذا آنچه از ایشان صادر عین حقیقت و مطابق واقع است، آنچه گویند قول حق و آنچه مجری دارند عمل صدق است.
ظاهرا مقصود میرزا بهاء از مطلع امر وجود خودش باشد، اگر چه عبدالبهاء این کلمه را به یک معنی کلی و عمومی (مظاهر کلیه زده است، و بهر تقدیر، غرض اثبات عصمت کبری داشتن و فعال ما یشاء بودن میرزا است که کسی را حق اعتراض و ایرادی بر وجود مبارک او نباشد.
آری در مقابل اشتباهات بی شمار و خطاهای بسیار میرزا بهاء به جز برهان عصمت و فعال مایشاء بودن ایشان به هیچ امری نمی شود متوسل شده و خطا پوشی کرد.
اگر میرزا در کتاب ها و الواح خود هزاران اغلاط ادبی و علمی (لفظی و معنوی) دارد، باز به قول عبدالبهاء: آنچه می گویند قول حق است و آنچه مجری دارند عمل صدق است.
و اگر میرزا بهاء در نوشته های خود هزاران خیانت کاری و دروغ و حیله ورزی و تقلب نموده است، باید گفت ایشان عصمت کبری دارند و عصمت لازم لاینفک وجود ایشان بوده و هیچگونه غلط و خطائی از وجود ایشان سر نمی زند.
خداوند درباره ی رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم می فرماید: و لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین- اگر سخنی از خود گوید البته رگ قلب او را قطع می کنیم، ولی جناب میرزا عصمت ذاتی داشته و فعال مایشاء است.
پیغمبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم با مقام عبودیت و تسلیم و بندگی (اشهد ان محمدا عبده و رسوله) افتخار نموده و به جز خضوع و اطاعت صرف (ما یشاءون الا ان یشاء الله) مرتبه ای را دعوی نمی کند، ولی جناب میرزا تصور می کند که کمال مقام نبوت و رسالت در اینست که شخص نبی در مقابل عظمت پروردگار متعال اختیار تام و فعالیت به مایشاء داشته باشد. (1)
1- محاکمه و بررسی باب وبهاء صفحه ی 178 تا 181
افزودن نظر جدید