آیا ابن تیمیه را میشناسید؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ وهابیها که خود را به اهل سنت نسبت میدهند، وقتی میخواهند اعتقادات کسی را قبول کنند، ابتدا باید ببینند که آیا این اعتقادات با اصل مسلمان بودنشان مشکلی دارد یا نه ! وهابیها باید بدانند که مبانی و اعتقادات خود را از چه کسی میگیرند از ابن تیمیهای که حتی خلیفه چهارم اهل سنت و امام اول شیعیان را قبول ندارد و دشمنان آن حضرت و حتی قاتلش ابن ملجم را بر آن حضرت برتری میدهد درحالی که این عملکرد وی نه مطابقت با احادیث پیامبر دارد و نه با تاریخ!
مطالبی که میگوید فقط استخراجات خودش است نه استنادات حدیثی و تاریخی!، به عنوان مثال: ابن تیمیه درباره خوارج میگوید: خوارج از بزرگترين مردم از حيث نماز، روزه و قرائت قرآن مىباشند كه داراى لشكر و لشكرگاه بودند آنان متدين به دين اسلام در باطن و ظاهرند. (1)، خوارج از رافضه راستگوتر، ديندارتر و باورع ترند. بلكه نشنیدهایم که خوارج عمداً دروغ بگويند، آنان راستگوترين مردمند. (2)، خوارج عاقلتر، راستگوتر و از رافضه بيشتر دنبال كننده حقند بسيارى از رهبران رافضه و عموم آنان زنديق و ملحدند! (3)
و اما على شكى نيست همراه با او طايفه اى از سابقين همچون سهل بن حنين و عمار ياسر جنگيدند ولى كسانى كه همراه او جنگ نكردند برتر بودند وانگهى كسانى كه با او جنگيدند هرگز خوار نشدند. بلكه هميشه يارى شده كشورها را فتح مىكردند و با كافران مىجنگيدند. لشكرى كه همراه معاويه مىجنگيدند هرگز خوار نشدند، حتى در جنگ با على، پس چگونه ممكن است پيامبر گفته باشد: بار خدايا خوار كن هر كس او را خوار كند.
بلكه این شيعيان هستند که هميشه خوار و مغلوب بوده اند .... (4)
كسانى كه با على به قتال بر آمدند يا معصيت كارند و يا مجتهد به خطا رفته و به هر تقدير اين كار آنان ضررى به ايمانشان وارد نمى كند و مانع ورودشان به بهشت نمىشود. (5)
نقد برخی افکار و اعتقادات ابن تیمیه: كسى كه كلمات و سخنان صحابه را در لابه لاى كتابها بررسى مىكند، پى مىبرد که رسول خدا صلى الله عليه و آله آنان را مأمور يارى اميرمؤمنان على بن ابىطالب عليه السلام در تمام جنگها كرده. حضرت به اصحابش دستور داده با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگند.
اينك به برخى از اين كلمات اشاره مى كنيم.
1- ابوسعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله ما را امر به قتال با ناكثين و قاسطين و مارقين نمود. عرض كرديم همراه چه كسى با اين افراد بجنگيم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: همراه على بن ابیطالب. (6)
2-عمار ياسر: رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا امر كرد با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگم. (7)
3-خليد عصرى: از اميرالمؤمنين در روز نهروان شنيدم كه فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا امر كرد با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگم. (8)
افراد دیگری چون ابو ايوب انصارى (9)، عبداللَّه بن مسعود (10)، علىبن ربيعه والبى (11)، ابوسعيد مولى رباب (12)، سعدبن عباده (13)، انس بن مالك (14)، و ابورافع (15) نيز به اين مورد اشاره كرده اند.
4-ابن ابى الحديد: از پيامبر صلى الله عليه و آله ثابت شده که خطاب به على عليه السلام فرمود: تو بعد از من با ناكثين و قاسطين و مارقين قتال خواهى كرد.(16)
مقصود از ناكثين عهدشكنان يعنى اصحاب جمل و عايشه، قاسطين ظالمان يعنى اصحاب صفين و پيروان معاويه و مارقين خارج شدگان يعنى خوارج و اصحاب نهروان هستند.
دفاع ابن تیمیه از ابن ملجم : وی در مورد ابن نلجم چنین میگوید : كسى كه على را كشت نماز به جاى مىآورد، روزه مى گرفت و قرائت قرآن مىكرد. على را به اعتقاد اين كه خدا و رسولش كشتن او را دوست دارند به قتل رساند (17) او در جايى ديگر ابن ملجم را از عابدترين مردم معرفى كرده. (18)
این سخن ابن تيميه در حالى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حديث صحيح السند (19) ابن ملجم را با تعبير اشقى الناس شقىترين مردم توصيف كرده است
دفاع ابن تیمیه از بنى اميه: ابن تيميه در دفاع از خلفای ظالم و ستمگر اموی میگوید: همانا بنى اميه متولى جميع اراضى اسلام شدند و دولت در زمان آنان عزيز بود. (20)
سنت قبل از دولت بنى عباس ظاهرتر بود تا دولت آنان زيرا در دولت بنى عباس بسيارى از شيعه و ديگران از اهل بدعت وارد شدند. (21)
او همچنين در جايى ديگر نزول آيه: وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ را در مورد بنى اميه انكار كرده و آن را از تحريفات شيعه در قرآن بر شمرده است. (22)
در حالی که تفسير شجره معلونه به بنى اميه از بسيارى از اهل سنت وارد شده از جمله حاكم نيشابورى (23)، خطيب بغدادى، (24) فخر رازى، (25) خازن (26) و سيوطى (27) بلكه طبق قول ابى الفداء اين تفسير مورد اجماع مفسرين است.(28) چنانكه مطابق برخى از روايات، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مروان و پدرش را به طور خصوص لعن كرده است. (29)
این است افکار و عقائد مردی که وهابیون دین خود را از او گرفتهاند !
منابع :
[1]ابن تیمیه،منهاج السنه، ج 4، ص 37 و 38
[2]همان، ج 7، ص 3
[3]منهاج السنه، ج 7، ص 260
[4] منهاج السنة، ج 7، ص 57- 59
[5] همان، ج 4، ص 393
[6]تاريخ ابن عساكر، ج 7، ص 339؛ كفاية الطالب، ص 173، باب 38
[7] مسند ابى يعلى، ج 3، ص 194، ح 1623؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 238
[8]تاريخ بغداد، ج 8، ص 340، رقم 4447؛ تاريخ ابن كثير، ج 7، ص 338
[9] مستدرك حاكم، ج 3، ص 150، ح 4674؛ الخصائص الكبرى، سيوطى، ج 2، ص 235
[10] المعجم الكبير، ج 10، ص 91، ح 10054؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 138
[11]مجمع الزوائد، ج 7، ص 238؛ مسند ابى يعلى، ج 1، ص 397، ح 519
[12] مناقب خوارزمى، ص 175، ح 212
[13] تاريخ ابن كثير، ج 7، ص 338؛ كنزالعمال، ج 11، ص 292، ح 31553
[14] تاريخ مدينه، دمشق، ج 12، ص 367؛ البداية والنهاية، ج 7، ص 337
[15]مسند احمد، ج 7، ص 537، ح 26657؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 224؛ المعجم الصغير، ج 1، ص 332، ح 995، كنزالعمال، ج 11، ص 196، ح 31205
[16] شرح ابن ابى الحديد، ج 13، ص 183، شرح خطبه 283
[17] منهاج السنه، ج 7، ص 153
[18] همان، ج 5، ص 47
[19] مسند احمد، ج 1، ص 130؛ خصائص نسائى، ص 39؛ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 21
[20] منهاج السنه، ج 8، ص 238- 242
[21] همان، ج 4، ص 130
[22] همان، ج 3، ص 404
[23] المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 480
[24] تاريخ بغداد، ج 6، ص 271 و ج 8، ص 280
[25]تفسير فخر رازى، ذيل آيه
[26] تفسير خازن، ذيل آيه
[27] درّالمنثور، ذيل آيه
[28]تاريخ ابىالفداء، ج 3، ص 115
[29]مسند احمد، ج 2، ص 385؛ مستدرك حاكم، ج 4، ص 480
افزودن نظر جدید