بعثت بهاء یا قیامت
میرزا حسینعلی فرزند میرزا عباس نوری مازندرانی (میرزا بزرگ) است که به قول مورخین و نویسندگان یکی از منشیان و کارمندان دولت بوده است، ولی عبدالبهاء در مفاوضات (ص21) می نویسد: پدرشان از وزراء بود نه از علماء. و در مقاله سیاح نیز (ص80) می نویسد: جوانی بود از خاندان وزارت و از سلاله ی نجابت از هر جهت آراسته.
و ظاهرا وزارت میرزا بزرگ هم مانند نبوت میزرا حسینعلی پسرش در عالم خواب و خیال بوده است.
میرزا حسینعلی در روز دوم محرم از سال (1233) هجری در تهران متولد شده است، و بطوری که عبدالبهاء در مقاله سیاح (ص82) می نویسد. پس از شیوع مسئله باب آثار میلان از او ظاهر گشته، در بدایت خویش و پیوند و کودک و ارجمند سلسله خویش را دلالت نمود، و بعد روز و شبانه همت خود را به دعوت دوست و بیگانه گماشت و به استقامت عظیم برخاست.
و در کواکب دریة (ص236-260) گوید: ابتدای طلوع و دعوت سری بهاء در زندان طهران در سال (1269) بوده است، زیرا او در آخر شوال (1268) محبوس شده و چهار ماه در حبس بود و این مصداق بیان باب که: و فی سنة التسع کل خیر تدرکون. و سپس از حبس آزاد شده و به بغداد وارد شد، و آزادی او به مدد دست کنسول روس بوده است و در سال (1279) که سال نوزدهم ظهور باب می شود، ظهور خویش را علنی نمود.
وچون بهاء مدت یک سال در بغداد ماند (ص342) ناگهان غایب شده و یک سر به سلیمانیه رفت و در آنجا با لباس درویشی بر سر تکیه ی شاه نقش بند نزول کرده و تا دو سال بر احباب و اصحاب و اهل حرم پوشیده بود که ایشان کجا هستند.
و سلیمانیه از شهرهای کردستان و از قدیم الایام مرکز اکراد و علمای اهل سنت و مراشد و اقطاب از عرفاء و صوفیه بوده، و تکیه شاه نقش بند در آنجا است که دارای اطاق های متعدد ومنزلگاه دراویش و عرفاء و همواره محل درس و تدریس بعضی از علماء و عرفاء بوده، و بهاء خود را به نام درویش محمد ایرانی معرفی کرد، و در همان اوقات رساله ی هفت وادی را نوشتند، و سپس به کوه سر گلوی که در نزدیکی سلیمانیه بود رفته و در مغاره مفصل آن انزواء و منزل گرفته و گاهی به سلیمانیه آمده و سر به منزل خویش که در تکیه داشتند میزدند و مراجعت به کوه می نمودند، و بعد از دو سال به بغداد برگشت و کتاب ایقان را در این موقع نوشته است.
و در سال (1280) به موجب فرمان صادر از اسلامبول، بهاء و پیراوانش را از بغداد کهنه نقل مکان داده و در بغداد تازه در باغ نجیب پاشا که از باغهای بزرگ دولتی بود، جای دادند که از آنجا بسوی اسلامبول تبعید نمایند، و بهاء در آن باغ در حضور جمعی از اشراف عرب و عجم لسان گشوده و دعوی خویش را ابراز نمود (کواکب ص359) و خود را مظهر تامه ی الهیه و مبعوث من عندالله و مربی نوع بشر معرفی نمود، و چون دوازده روز در آن باغ اقامت داشتند، این دوازده روز که ابتدای آن از روز سی و دوم نوروز تا روز چهل و چهارم می شود بعید اعظم و رضوان نامیده شد و هم عید گل گفته می شود که در آن باغ بوستان صورت گرفته است.
پس خوانندگان محترم از این عبارت ها موضوع قیامت دوم را فهمیده و لازم است آن آثار و اشراط و علائمی را که در گذشته از قرآن مجید نقل کردیم به این مورد تطبیق کرده و مسخره بوده این قیامت را بفهمند.
و بلکه لازم است آن آثار و علامت ها را که (زلزله ی ارض و انشقاق سماء و اضطراب مردم و انقلاب جهان و خورد شدن کوه ها و پراکنده گشتن سنگ ها و غیر آنها) در گذشته از کلمات خود بهاء و عبدالبهاء نقل کردیم: به این قیامت که در حقیقت قیامت دین باب است تطبیق نمایند و خودشان قضاوت کنند.
چیزی که سبب تاثر و اندوه می شود آنست که: دین باب روز خوشی به روی خود ندید و تا پیروان او فراغت و آرامش و اطمینانی پیدا کنند، قیامت بر پا شد و احکام باب که به زحمت در گوشه ی زندان تدوین کرده بود به مرحله عمل نرسید و سخنان او پیش از موقع اجراء منسوخ گردید و عده های طویل او (مستغاث) بر خلاف در آمد.
و البته درباره ی مسافرت جناب بهاء به سلیمانیه و محشور شدن او با دراویش و عرفای نقش بندیه و منزل گرفتن او در تکیه ی شاه نقش بند و اشتهار او به اسم درویش محمد و تالیف کتاب هفت وادی ، با بی سواد و امی بودن او و با دعوی نبوت و الوهیت هر طوری که می فهمید قضاوت خواهید نمود.
افزودن نظر جدید