سید باب و احکام جدید
سید باب در سال (1260) هجری مبعوث شده و در سال (1266) در تبریز فوت کرده است، و کتاب بیان او که محتوی احکام جدید و قوانین و تکالیف مخصوص است، در اواخر زندگانی او نوشته شده و در میان خصیصین از بابیه منتشر شده است و در تواریخ بابیه می نویسند که: تالیف بیان در حبس ماکو و در سال (1264) صورت گرفته است. و این مطلب اگر درست باشد، بطور مسلم در آن سال بدست اصحاب خاص نیز نرسیده است.
ما اگر به دقت تاریخ و گزارشات دشت بدشت و قلعه ی طبرسی ( در اوائل سال 1265 خاتمه یافته است) را بررسی کنیم، خواهیم دید که اثری از کتاب بیان در آن میان نبوده و سخنی از مطالب آن کتاب در میان اصحاب مخصوص سید مذاکره نمی شد، حتی در جریان حادثه ی زنجان (که در اوائل سال 1266 خاتمه یافته است) نیز اثری از این کتاب دیده نمی شود.
سید باب در اوائل امر خود تفسیر یوسف و کوثر را نوشته و سپس در سال اقامت خود در اصفهان تفسیر والعصر را تالیف نموده و این سه کتاب تا اواخر زندگی سید در میان اصحاب او مشهور و متداول و منتشر بوده است.
سید باب دراین سه کتاب در اصول و فروع کلیه ی دین مقدس اسلام کوچک ترین تصرفی ننموده و قوانین و قواعد اسلام را به نحو کامل رعایت کرده و عقائد مسلمین را در توحید و نبوت و امامت و معاد امضاء و تصدیق نموده است.
اینست که اصحاب مخصوص و سران بابیه که در سال های اخیر از منویات و اسرار دل سید باب آگاه شدند، بنای مخالفت با اسلام گذاشته و علنا قوانین مقدسه ی اسلام را نقض کرده هر یکی مطابق فهم و عقل و هوی و هوس خود جعل حکم می نمود.
در کواکب دریه (ص129) می گوید: سپس در موضوع احکام فروعیه سخن رفت (در دشت بدشت) بعضی را عقیده این بود که هر ظهور لاحق اعظم از سابق است و هر خلفی اکبر از سلف و بر این قیاس نقطه ی اولی اعظم از انبیای سلف و مختار است در تغییر احکام فروعیه بعضی دیگر معتقد شدند که در شریعت اسلامیه تصرف جایز نیست و حضرت باب مروج و مصلح آن خواهد بود و قرة العین از قسم اول بوده اصرار داشت که باید به عموم اخطار شود و همه بفهمند که قائم دارای مقام شارعیت است و حتی شروع شود به بعضی تصرفات و تغییرات از قبیل افطار صوم رمضان و امثالها و اگر چه قدوس هم مخالف نبود ولی جرأت نداشت این رای را تصویب نماید...الخ.
و در صفحه (130) گوید: و در مجلسی که قدوس و بهاء نبود قرة العین پرده برداشت (پرده حجاب خود) و حقیقت مقصود را (منسوخ شدن احکام دین اسلام) گوشزد اصحاب نمود، همهمه در میان اصحاب افتاد بعضی تمجید نمودند و برخی زبان به تنقید گشودند و نزد قدوس رفته شکایت نمودند قدوس به چرب زبانی و مهربانی ایشان را ساکت کرد.... اما با وجود این باز همهمه و دمدمه فرو ننشست و حتی بعضی از آن سرزمین رخت بر بستند و چنان رفتند که دیگر بر نگشتند...الخ.
و در کتاب تاریخ سید علی محمد ( ترجمه ی مذاهب ملل از مسیو نیکلای فرانسوی که روی ترویج بابیه و تنقید آئین مقدس اسلام نوشته شده است،ص297) می گوید: پس از آن، تمام متفق الرای شدند که سید علی محمد پیغمبر جدیدی است برتر و بزرگتر از پیغمبران ما قبل خود.....و خداوند ظهور نموده و مذهب قبل منسوخ شد و قوانین قدیم از ریشه در آمده اند و باید نهال قوانین تازه را در میان مردم کاشت.... قدوس اظهار کرد که پیروان این مذهب همه مسلمانانی هستند صادق و ما هم به واسطه ی مواعظ خودمان تعصبات آنها را بیشتر به هیجان آورده ایم و البته این اظهارات فعلا خطرناک است و نمی توان آنها را از اشتباه در آورد.
از این کلمات بطور صراحت فهمیده می شود که، تا آن روز کسی تصور نمی کرد که احکام اسلام تغییر یافته و منسوخ گردد، و حتی اینکه منسوخ بودن قوانین اسلام را سران اصحاب باب در دشت بدشت در میان خودشان تصویب نموده و به دیگران گوشزد کرده اند و ممکن است خود سید باب هم تا آن روز (سال1364) چنین فکری را نکرده و احتمال هم نمی داد که این معنی عملی بشود.
و در عبارت های گذشته تصریح شده است که قرة العین در مرتبه ی اول قانون حجاب و حکم صوم را نسخ کرده است!
آری قرة العین عقل منفصل سید باب بوده و خدمات شایان و فعالیت های قابل توجهی در ترویج مسلک سید باب نموده است، اینست که سید در تفسیر سوره ی یوسف در هر صفحه ای از صفحات آن کتاب چندین آیه مخصوص قرة العین نازل کرده است.
و ما اگر این اندازه علاقه و محبت سید باب را نسبت به قرة العین به جاهای دیگری حمل نکنیم، بطور مسلم کاشف از نهایت زیرکی و فطانت او بوده است برای اینکه از استعداد و فعالیت و فداکاری قرة العین مطلع بوده است.
و در جلد سوم ظهور الحق (ص325-329) می نویسد: و ندای مرتفع آن جناب و آثار و اشعار و عقائدش که از آن جمله راجع به کشف حجاب نسوان و خرق تقالید اوهام بود، از عراق شروع شد و در نقاط ایران همی بسوی اوج رفت (چون قرة العین در ابتدای ظهور باب در کربلا و بغداد بود و در سال 1263 عزیمت به ایران نمود) تا در ایام قزوین و طهران، خصوصا در ایام بدشت به ذروه ی ارتفاع رسید، مکررا چنین حکایت شده که درایام بدشت حضرت قدوس (حاجی محمد علی که به همراهی ملا حسین بشروئی در قلعه طبرسی متحصن شده بودند) که در اوقات فریضه سجاده گسترده و مشغول ادای فریضه و نافله بود، ناگهان جناب طاهره شمشیر برهنه در دست حاضر و می گفت: این بساط را در هم پیچ دور اوراد و سجاده سپری شد و باید به میدان عشق و فداء آماده گشت، و نیز در یومی از آن ایام بی پرده و نقاب بر اسبی سوار و کلیجه ی ترمه ای که جمال ابهی (میرزا بهاء) برایش فرستاده بود در بر و شمشیر برهنه در دست می گفت: این سعید العلماء و اتباعه؟ و حاضرین به یک صدا می گفتند: کلهم ماتوا. باز می گفت: این شقی الشقیاء و اشیاعه؟ و آنان می گفتند: کلهم فاتوا.
و در صفحه ی (331) از قول سید باب نقل می کند: و اما ما سئلت عن الطاهرة هی التی آمنت بربها و خالفت من نفسها و خشیت من عدل ربها و راعت یوم لقاء بارئها و کلما استنبطت فی احکام اهل البیان و استدلت علیها بآیات القرآن و اخبار شموس الامکان و اقمار الاکوان آثار اهل العیان فهو منا و یرجع الینا و اننی انا ما احب ان ینکرها احد و ان سمعوا منها شیئا لایبلغ به عقولهم و ما یدرکه نفوسهم فذروه فی سنبله- و اما آنچه از قرة العین می پرسید: بدانید که او بخدای خود ایمان آورده و با نفس خود مخالفت کرده و از عدل خدا خائف است و از روز لقاء رب رعایت می کند پس هر چه او استنباط کرده است از آیات و اخبار و آثار از جانب ما است و دوست ندارم کسی او را انکار کند اگر چه سخن های او از عقول شما دور باشد.
پس معلوم می شود قرة العین از جانب سید باب اطمینان خاطر و سکون نفس داشته و می دانست که هر عملی را انجام بدهد و هر گونه تصرفی در مسلک سید باب بنماید و هر قدمی که به نام سید باب بر دارد مورد اعتراض واقع نخواهد شد.
افزودن نظر جدید