دو رویی ابزار فریب در بهائیت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شایسته است که انسان با هر کس نسبت به سطح سواد و فهم خودش سخن بگوید، به گونه ای که مخاطب سخنان او را تمام و کمال بفهمد، اما این خوب نیست که مفهوم حرف های انسان طوری باشد که فقط مخاطب بپسندد، یعنی از حق به دور بوده و در یک موضوع واحد برای هر مخاطب، مطابق سلیقه ی او صحبت کند. مخصوصا اگر آن شخص پیامبر الهی باشد.
بهاء مانند باب حرف های گوناگون و اظهارات مختلف و دعوت های رنگارنگی داشت و به اختلاف موارد و مقتضای مجالس و موافق نظر شنونده سخن می گفت. وقتی که با یک نفر متدین بی سواد روبرو می شد، از امام منتظر و مهدی غائب سخنبه میان می آورد و فکر او را از این راه مشوش می ساخت و به جانب خودشان متمایل می کرد.
هنگامی که با یک نفر روشن فکر و اصلاح طلب مواجه بود، صحبت از هرج و مرج و اغتشاش اوضاع و از اصلاح امور و لزوم قیام مصلح بزرگ و وحدت مردم و ارتباط ملل و اتحاد ممالک و انتخاب لغت واحد به میان آورده و به عنوان مصلح و پیشوای اصلاح، خود را معرفی می کرد. و چون با یک نفر از پیروان گرم و چشم و گوش بسته خودشان وارد مذاکره میشد، شرق و غرب را بهم نزدیک کرده و آسمان و زمین را به هم پیچیده و ندای لطیف و جالب خودشان را در میان زمین و آسمان بلند و مرتفع می نمود. و اگر با یکی از فضلای اهل سنت که معتقد به امام دوازدهم نبوده و از مبانی دین مقدس اسلام آگاه است، می نشست، تظاهر به اسلام و طرفداری از اسلام کرده و برای اسلام دلسوزی می کرد.
به قول آیتی: بهترین مثال این قضیه (یک بام و دو هوا) در همان جریده ملانصرالدین است که عکس افندی را با بوق دو سره کشیده یکسرش به شرق و سر دیگرش به غرب، این طرفش حجاب و آن طرفش بی حجابی، این دهانه اش جنگ است و آن دهانه اش صلح، این پهلویش عبودیت است آن پهلویش ربوبیت یک آدم، صبح مظهر رحمن است و عصر مظهر شیطان، یک دولت نزد جمعی به عدل و داد و معرفی می شود و نزد گروهی یه ظلم و بیدادگری. [1]
و این روش را پسرش عبدالبهاء نیز با تمام مراقبت و دقت عملی کرده و مطابق مقتضیات و زمان و مکان سخن می گفت.
در کواکب نوشته شده: بعضی از علماء و اشراف مصر به زیارت حضرتش رفتند، و کاملا مسرور از حضور بیرون آمده زبان به تمجید گشودند، من جمله شیخ محمد نجیب مفتی دیار مصر به زیارت آن حضرت در اوتل مزبور نائل شده آن حضرت به اعاده زیارت در منزل مفتی تشریف برده و در همان روز که جمعه بود نماز جمعه را در مقام سیده زینب اداء فرموده و بعد از آن به بازدید شیخ محمد راشید که از کبار علماء است ... الخ. [2]
در اینجا تصریح می کند که: عبدالبهاء در مصر در میان علماء و دانشمندان مصر تظاهر به اسلام می کرده است، و حتی اینکه در مسجد مسلمین و در نماز جماعت و نماز جمعه حاضر میشده است و گذشته از اینکه در مقابل جمعیت های فهمیده و فاضل، مرام و مسلک خود را پنهان می کرد، بر خلاف دستور و حکم بهائیت که تحریم جماعت و تحریم تقیه است، کاملا عمل می نموده است.
و در مکاتیب نوشته شده: و اگر سوال نمایند که در حق حضرت بهاء الله چه اعتقاد دارید، بگوئید که آنحضرت را اول معلم عالم و اول مربی عالم در این عهد می دانیم و این را شرح و تفسیر دهید. [3]
در این لوح که در پاسخ نامه یزدانی به لاهای در سنه 1920 نوشته است، تصریح می کند که میرزا بهاء را در آن صفحات به عنوان معلم درجه اول معرفی کنید، و مقتضی نمی داند که مقام الوهیت و نبوت میرزا بهاء را برای اهالی لاهای اظهار و آشکار نماید.
و این دستور در سال آخر زندگی عبدالبهاء یعنی شصت سال بعد از دعوی نبوت میرزا بهاء داده شده است، و معلوم است که هر چه به زمان دعوی نزدیک تر باشد، قدرت اظهار کمتر و تقیه و استتار لازم تر خواهد بود.
باز در همین لوح می نویسد: اوراقی که انتشار می دهد صرف عبارت از تعالیم باشد، اما اوراق دیگر انتشارش حال مناسب نیست ... الخ. [4]
آری تعالیم و کلیات مطالب حقوقی و اجتماعی و اخلاقی با هر مسلک و دعوی و مرامی می سازد، و از این راه مسئولیتی ایجاد نمی کند.
حال سوال اینجاست رهبران بهائی که به تقیه که مخصوص شیعیان است اعتقادی نداشته اند، چرا چند پهلو صحبت کرده و یا هر جا مطابق به میل مخاطب سخن گفته و اعتقاد قلبی خود را ظاهر نکرده است؟ عقل سالم هیچ وقت به اینچنین پیامبری اعتماد نکرده و این روش کار حسینعلی نوری به هیچ وجه در سیره ی پیامبران پیشین نبوده است و این خود یکی از ادله باطل بودن آیین بهائیت است.
پی نوشت:
1- نمکدان، سال دوم 8
2- کواکب الدریه، جلد دوم صفحه 200
3- مکاتیب، جلد 3 صفحه 448
4- محاکمه و بررسی باب و بهاء، جلد 3 صفحه 177 تا 179
افزودن نظر جدید