اباالفضل العباس، شجاع و بابصیرت
کمالات معنوی و ابعاد وجودی حضرت عباس (سلاماللهعلیه) برآمده از ارزشهای والای انسانی، و دوری از گناه و گناهگاران است؛ عبودیت خالصانه او در برابر خدا و تواضع در مقابل بندگان خاص الهی، ازجمله امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) باعث رشد و بالندگی شخصیت معنوی و رسیدن به کمالات و ارزشهای وجودی ایشان گردید و القاب و کنیههای پسندیدهای که به ایشان نسبت میدهند، بیانگر ابعاد درخشان این کمالات و ارزشهاست، که ازجمله مهمترین این اوصاف، بصیرت و شجاعت ایشان است که در روز عاشورا نمایان گردید.
ابن اثیر عدم پذیرش امان شمر را توسط حضرت عباس (سلاماللهعلیه)، اینگونه نقل میکند: «شبِ پنجشنبه، نهم محرم، شمر آمد و حضرت عباس (سلاماللهعلیه) و برادرانش را فراخواند. ایشان به سوی او رفتند. گفت: ای خواهرزادگان من! شما آسودهاید و در امانید. حضرت عباس (سلاماللهعلیه) و برادرانش گفتند: خدا تو را با امانت نفرین کند! اگر دایی ما هستی! چرا ما را امان میدهی و این امان را از پسر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) دریغ میکنی؟!»[1]
بلاذری نیز این جریان را اینگونه میگوید: «غروب روز نهم بود؛ شمر به کنار اردوگاه امام حسین (علیهالسلام) رفت و فریاد زد: خواهرزادگان من کجایند؟ (شمر که نسبتی دور با ام البنین داشت، منظورش حضرت عباس (سلاماللهعلیه) و برادران مادریش بودند) او حضرت عباس (سلاماللهعلیه)، عبدالله، عثمان و جعفر را میطلبید، ولی آنها حاضر به سخن با وی نبودند. امام حسین (علیهالسلام) فرمود: هرچند شمر فاسق است، اما پاسخش را بدهید که دایی شماست! فرزندان ام البنین پرسیدند: چه میخواهی؟ گفت: ای خواهرزادگان من! شما در امانید. اطاعت یزید بن معاویه را بپذیرید و خود را با برادرتان حسین (علیهالسلام) به کشتن ندهید! حضرت عباس (سلاماللهعلیه) فرمود: دو دستت بریده باد ای شمر! لعنت بر تو و امانی که آوردهای. ای دشمن خدا! از ما میخواهی از برادر خود حسین (علیهالسلام)، فرزند فاطمه (سلاماللهعلیها) دست برداریم و به طاعت لعنت شوندگان گردن نهیم.»[2]
سپس طبری آمادگی، ایثار و شجاعت ایشان را در شب عاشورا چنین به تصویر میکشد: «شب دهم محرم نزدیک مغرب، امام حسین (علیهالسلام) اصحاب خود را جمع کرد و خطبهای خواند و فرمود: اکنون شب است و تاریکی همهجا را فرا گرفته، بیایید و هر کدام دست یکی از کودکان را بگیرید و از اینجا بروید. این قوم جز با من، با کسی کاری ندارند.» طبری میگوید: «قبل از همه و نخستین کسیکه اعلام وفاداری کرد، حضرت عباس (سلاماللهعلیه) پسر امیرالمؤمنین بود و چنین سخن گفت: چرا چنین کنیم؟ برای اینکه بعد از شما زنده بمانیم؟ خدا آن روز را نیاورد. سپس دیگران به پیروی حضرت عباس (سلاماللهعلیه) در یاری امامشان، سخنانی بر زبان راندند.»[3]
ابن قتیبه راهنمایی کردن برادرانش را در عصر عاشورا اشاره میکند: «هنگامیکه حضرت عباس (سلاماللهعلیه) شرایط روز عاشورا را دید (تمام یاران امام حسین به شهادت رسیدند، عدهای از بنیهاشم هم به شهادت رسیدند)، به برادرانش، عبدالله، جعفر، و عثمان، فرزندان امیرالمؤمنین و ام البنین، گفت: فدایتان شوم، پیش قدم شوید! و از سرورتان حمایت کنید تا به پای او جان دهید. آنان همگی پیشقدم شدند و با سر و گلوی خود از امام حسین (علیهالسلام) دفاع کردند؛ هانی بن ثویب، به عبدالله حمله برد و او را کشت و سپس به برادرش جعفر. یزید اصبحی نیز عثمان را با تیر زد و کشت، سپس به سویش رفت و سرش را جدا کرد و نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت: به من پاداش بده! عمر سعد گفت: برو از امیرت (ابنزیاد) پاداش بگیر! حضرت عباس (علیهالسلام) باقی ماند و پیشِ روی امام حسین (علیهالسلام) میجنگید و هر کجا حسین (علیهالسلام) میرفت، همراهش میرفت تا آنکه شهید شد.»[4]
و خوارزمی شجاعت ایشان را در غروب عاشورا چنین به تصویر میکشد: «حضرت عباس (سلاماللهعلیه)، که مادرش امالبنین است و سقای سپاه امام حسین (علیهالسلام) بود، از لشکر امام بیرون آمد و به سوی لشکر عمر سعد حملهور شد، در حالیکه میگفت: به خدای عزیز و بزرگ سوگند خوردهام و به حجون و زمزم و حطیم و مسجدالحرام، صادقانه قسم یاد کردهام که امروز به خون خویش رنگین شوم، در راه امام حسین (علیهالسلام) که صاحب افتخارات دیرین و پیشوای اهل فضیلت و کرامت است؛ حضرت عباس (سلاماللهعلیه) پیوسته میجنگید تا آنکه گروهی از لشکر ستمکار او را شهید ساختند.»[5]
رشد و بالندگی شخصیت معنوی و رسیدن ایشان به کمالات و ارزشهای وجودی باعث گردید که مورد تحسین علمای فریقین قرار گیرد که در نقل تاریخ، اینگونه از ایشان به نیکی یاد شود و شجاعت، ایثار، و بصیرتشان به تصویر کشیده شود.
پینوشت:
[1]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج3، ص165.
[2]. انساب الاشراف، بلاذری، ج3، ص184.
مقتل خوارزمی، خوارزمی، ج1، ص349.
[3]. تاریخ طبری، طبری، ج5، ص419.
[4]. اخبار الطوال، ابنقتیبه دینوری، ص257.
[5]. مقتل خوارزمی، خوارزمی، ج2، ص34.

افزودن نظر جدید